ترجمه و توضیح سوره الزمر 75 – 50

 

قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿٥٠ فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا ۚ وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَـٰؤُلَاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ ﴿٥١

این سخن را کسانی که قبل از آنها بودند نیز گفتند، ولی آنچه را به دست می­­ آوردند برای آنها سودی نداشت. (50) سپس بدی­های اعمال­شان به آنها رسید، و ظالمان این گروه نیز به زودی گرفتار بدی­های اعمالی که انجام داده­اند خواهند شد، و هرگز نمی­توانند از چنگال عذاب الهی بگریزند. (51)

این آیه ردّ سخن ایشان، و اثبات این معنا است که نعمت نامبرده فتنه ­ای است که با آن امتحان می­شوند، می­فرماید: اگر این نعمت­هایی که در دست دارند، با هنر خود کسب کرده باشند، و این نیرو و توانایی خودشان است که مایه­ ی چنین نعمت­هایی شده، باید همین نیرو نگذارد عذاب گناهان، آنها را از دست­شان ببرد، بلکه باید آن نعمت­ها را برای خود حفظ کنند، و همیشه از آن متنعم باشند، نه این که آن نعمت­ها را بگذارند، و خود هلاک گردند. اقوام قبل از آنان شاهد صدق این حقیقت هستند، زیرا آنها نیز مغرورانه همین سخنان را گفتند، امّا نه نعمت­ها را توانستند حفظ کنند، و نه با خودشان ببرند، به این ترتیب آن نعمت­ها به هنگام هلاکت کمترین سود و کمکی برای آنها نداشتند، و همه به کیفر کرده­ های زشت خود رسیدند. ظاهراً این آیه، به قارون و امثال وی اشاره می­کند، چون قارون هم نظیر همین حرف را زد، و به حکایت قرآن گفت: من با علم خودم این ثروت را به دست آورده ام. پس اعتمادی که آنها به توان و هنر خود داشتند، و مال و تجارتی که به آن می ­بالیدند، نتوانست جلوی هلاکت­ شان را بگیرد، و همه به کیفر کارهای زشت خود رسیدند. ای رسول ما! این ستمگران از قوم تو، نیز راهشان راه اقوام گذشته است، به زودی عذاب اعمالی که کرده­اند به آنها خواهند رسید، و نمی­توانند خدا را عاجز کنند و مانع رسیدن عذاب الهی بشوند.[1]

أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ يَبْسُطُ الرِّ‌زْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ‌ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿٥٢

آیا آنها ندانستند که خدا روزی را برای هرکس که بخواهد گسترده یا تنگ می­سازد؟! در این، آیات و نشانه­ هایی است برای گروهی که ایمان می­ آورند. (52)

در واقع آیه پاسخ دیگری به آن افراد ناسپاس و مغرور می­دهد. از جمله­ ی (لمن یشاء) در این آیه استفاده می­شود که، وقتی فراخی رزق و کمی آن به مشیت و خواست خدای تعالی است، پس مشیت و خواست خود انسان که به آن می ­بالد، و دم از کاردانی و کوشش خود می­زند، هیچ دخالتی در فراخی و تنگی رزق ندارد. توضیح این که سعی و کوشش آدمی و علم و اراده­ی او برای تحصیل رزق کافی نیست، و گرنه می­بایستی همواره و در همه­ ی اشخاص این سعی و کاردانی مؤثر واقع شود، و صاحبش را به رزق فراوان برساند، در حالی که می­بینیم این­طور نیست، و بسیار تلاشگرانی که هر چه می­کوشند کمتر چیزی عایدشان می­شود. پس معلوم می­شود غیر از کوشش و کاردانی خود انسان، شرایط و علل زمانی و مکانی دیگر هم مؤثر است، و نیز موانع مختلفی هم وجود دارند، که بر کوشش­ها و علم و اراده­ ی انسان اثر می­گذارند، و این شرایط قابل شمارش نیست، حال در صورتی که همه­ ی عوامل و شرایط دست به دست هم دهند، و هیچ یک از موانع هم پیش نیاید، آن وقت سعی و کوشش­ ها و کاردانی­ ها هم مؤثر می­شوند. پس مجموع همه­ ی علل و شرایط با آن همه اختلاف، و ارتباط هر یک از آنها با عوامل بسیار دیگری که در مجموع یک نظام را شکل می­دهند، همگی داخل در نظام هستی قرار دارند، این نظام عمومی مدبّر واحدی دارد که خدای عزّ و جلّ است، از این رو مدبّر رزق مخلوقات، و رازق اصلی فقط اوست. [2]

 قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَ‌فُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّ‌حْمَةِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ‌ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ‌ الرَّ‌حِيمُ ﴿٥٣

بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ­اید! از رحمت خداوند نومید نشوید،که خدا همه­ ی گناهان را می­ آمرزد؛ زیرا او بسیارآمرزنده و مهربان است. (53)

در این آیه رسول خدا (ص) را دستور می­دهد تا مردم کافر را امیدوار سازد تا به رحمت و مغفرت خدا چنگ بزنند، و به همین خاطر با لحن محبت آمیز از عبارت « عبادی – بندگان من» استفاده می­کند، یعنی ای بندگان من! آنچه من برای شما می­خواهم برای این است که شما عبد و بنده­ ی من و من مولای شما هستم، و مولا حق دارد که بنده­اش را به اطاعت و عبادت و سعادت واقعی ­اش دعوت نماید. با این بیان محبت آمیز به آنها بگو گرچه شما بر خودتان اسراف کردید، و از حدود الهی تجاوز کرده، و مرتکب گناهان شده اید؛ امّا از رحمت و مغفرت خدا نا امید نشوید، چون که خدا آمرزنده­ی تمام گناهان است، خواه گناهان صغیره و خواه کبیره و حتی شرک را؛ پس مغفرت خدا عام است، تنها بهانه و سببی می­خواهد، و آن بهانه ­ای که قرآن سبب مغفرت معرفی فرموده دو چیز است، یکی شفاعت و یکی هم توبه، حال ببینیم در اینجا که خطاب به عموم بندگان خدا از مشرک و مؤمن است، کدامیک از این دو بهانه سبب آمرزش است؟ به طور مسلم شفاعت شامل حال مشرکین نمی­شود، چون در (­نساء/48) می­فرماید: غیر از شرک را برای کسانی که شفیع داشته باشند می­ آمرزد. یعنی غیر از مشرکین بقیه می­توانند با شفاعت آمرزیده شوند. پس معلوم شد که خدای تعالی همه­ ی گناهان حتی شرک را هم با توبه می­ آمرزد، که آیه بعدی بر آن دلالت دارد.[3]

 وَأَنِيبُوا إِلَىٰ رَ‌بِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُ‌ونَ ﴿٥٤

و به درگاه پروردگارتان بازگردید، و دربرابر او تسلیم شوید، پیش از آن که عذاب به سراغ شما آید، سپس از سوی هیچ کس یاری نشوید! (54)

در این آیه به یک نکته بسیار ظریف توجه داده و آن این است که، به جای (آمنوا)، فرموده: (أسلموا-تسلیم شوید)، و علتش این است که در آیات قبل سخن از استکبار کفار در برابر حق بود، و مقابل استکبار، اسلام، یعنی تسلیم شدن است، نه ایمان آوردن. سپس می­فرماید: قبل از این که عذاب الهی به سراغتان آید، و فرصت توبه از شما گرفته شود، توبه کنید و اسلام بیاورید، وگرنه هیچ یاوری نخواهید داشت، یعنی چون توبه نکردید، و مورد آمرزش قرار نگرفتید، پس شفاعت هم شامل شما نخواهد شد.[4]

 

 وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّ‌بِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُ‌ونَ ﴿٥٥

و از بهترین دستورهایی که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده پیروی کنید، پیش از آن که عذاب ناگهانی به سراغ شما آید درحالی که از آن خبر ندارید. (55)

این خطاب عام است و مؤمن و کافر را در بر می­گیرد، برای این که قرآن عزیز درباره­ ی هر دو گروه نازل شده است. در واقع بعد از توبه و تسلیم شدن به فرامین الهی حالا نوبت به پیروی از بهترین دستورات نازل شده از سوی پروردگار می­رسد. بهترین دستورات کدام است؟ علامه می­فرماید: مراد آن دستوراتی است که با باطن انسان­ها سر و کار دارد، و می­خواهد آنجا را اصلاح کند، مانند خطاب­هایی که به ترس از خدا، محبت ورزیدن به او، اخلاص دین برای او، و استغراق در ذکر خدای تعالی، و تقوای از او، دعوت می­کند، چون پیروی این دستورات انسان را به حیاتی طیب زنده می­کند، و روح ایمان را در او می­دمد، و اعمالش را صالح می­سازد، و او را در ولایت خدا، یعنی کرامتی که مافوقش کرامت نیست داخل می­نماید. به همین جهت آیه تهدید می­کند که فرصت­ها را از دست ندهید، و غافلانه امروز و فردا نکنید، شاید مانعی فرصت را از شما بگیرد. خلاصه بیشتر در مواردی این تهدید را می­ آورند که می­خواهند طرف را به اصلاح باطن خود دعوت کنند، وگرنه آوردن عملی بی روح این همه اهمیت ندارد، که پای چنین تهدیدی در میان آید.[5]

أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَ‌تَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّ‌طتُ فِي جَنبِ اللَّـهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِ‌ينَ ﴿٥٦ أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّـهَ هَدَانِي لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ﴿٥٧ أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَ‌ى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّ‌ةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿٥٨

تا مبادا کسی روز قیامت بگوید: افسوس بر من از کوتاهی­ هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم، و از مسخره کنندگان بودم. (56) یا بگوید: اگر خداوند مرا هدایت می­کرد، من از پرهیزگاران بودم. (57) یا هنگامی که عذاب را می­بیند، بگوید: ای کاش باز می­گشتم، و از نیکوکاران بودم. (58)

می­فرماید: اگر من به شما چنین دستوراتی می­دهم، تنها برای این است که مبادا کسی روز قیامت بگوید: افسوس بر من از کوتاهی­ هایی که در فرمان خدا کردم، و آیات او را به مسخره گرفتم. و مبادا بگوید: اگر خدا راهنماییم می­کرد، از پرهیزگاران بودم، و یا وقتی عذاب الهی را در روز قیامت می­بیند، بگوید: ای کاش برگشتی به دنیا بود، و در نتیجه من از نیکوکاران می­شدم. قابل توجه این که اگر روی سخریه و استهزا انگشت می­گذارد، به خاطر این است که عامل اصلی اهمال کاری­ها و بی اعتنایی­ ها، شوخی پنداشتن حقایق بزرگ بر اثر جهل و غرور و تعصب است.[6]

بَلَىٰ قَدْ جَاءَتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْ‌تَ وَكُنتَ مِنَ الْكَافِرِ‌ينَ ﴿٥٩

آری، آیات من به سراغ تو آمد؛ امّا تو آن را تکذیب نمودی، و تکبر کردی، و از کافران بودی. (59)

تا اینجا معلوم شد شخص گنهکار در سه موقف، یکی ورود به محشر، هنگامی که متوجه می­شوند که امروز روزیست که جزای اعمال را می­دهند، و ایشان در عمل کوتاهی کردند، دیگری مشاهده­ ی پاداش­ها، وقتی که به متقین دستور می­دهند به بهشت درآیند، و سرانجام دیدن آتش جهنم، و هنگامی که دستور می­رسد که وارد آتش شوند و آنها را کنار آتش می­برند، سه عکس العمل نشان می­دهد. از میان این سه، خدا فقط به گفتار دوم جواب می­دهد، زیرا گفتار اول واقعیتی است گریز ناپذیر که باید حسرت بخورند و زجر بکشند، و گفتار سوم نیز قبلاً در آیاتی مانند آیه 28 انعام این طور پاسخ داده شده که اگر بازگردند همان اعمال گذشته را تکرار می ­کنند. امّا گفتار دوم را این گونه پاسخ می­دهد: اتفاقاً هدایت الهی به سراغ تو هم آمد، امّا تو در برابر آیات الهی چه کردی؟ نکذیب کردی، و استکبار ورزیدی و سرانجام از کافران شدی. پس از این سه، استکبار ریشه­ ی اصلی است و به دنبالش تکذیب آیات الهی و نتیجه­ ی آن کفر و بی ایمانی است. [7]

 وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَ‌ى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّـهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ ۚ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِ‌ينَ ﴿٦٠ وَيُنَجِّي اللَّـهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٦١

و روز قیامت کسانی را که بر خداوند دروغ بستند می­ بینی که  صورت­ هایشان سیاه است، آیا در جهنم جایگاهی برای متکبران نیست؟ (60) و خداوند کسانی را که تقوا پیشه کردند با رستگاری رهایی می­بخشد، هیچ بدی به آنان نمی­رسد و هرگز غمگین نخواهند شد. (61)

روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستند، یعنی برای او شریک قایل شدند، یا بگویند خدا فرزند دارد، و یا در دین بدعت گذاشتند، می ­بینی که صورتشان همانند دل­ها و افکارشان سیاه می­شود، زیرا در قیامت ظاهر و باطن یکی می­شود. آیا در جهنم جایگاهی برای متکبران نیست؟ یعنی این رو سیاهی نشانه­ ی ذلت و خواری آنهاست که سزای تکبرشان است، و معلوم می­کند که سرچشمه­ ی اصلی کفر همان کبر است؛ امّا گروه پرهیزگاران به پیروزی و هدفشان می­رسند، و رستگاری را که خدا برای آنها مقرر کرده سبب نجات­شان می­شود، آن وقت دیگر نه از خارج، سختی و ناملایمتی به ایشان می­رسد و نه از درون، غم و اندوهی سبب آزارشان می­شود.[8]

 اللَّـهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿٦٢

خداوند آفریدگار همه چیز است و حاضر و ناظر بر همه­ ی اشیاست. (62)

اختلاف مؤمنین و مشرکین بر سر اعتقاد به وحدانیت خدا در ربوبیت بوده، زیرا مشرکین توحید خالق را پذیرفته­ اند، یعنی قبول دارند که خالق عالم هستی الله است، امّا چون توحید ربوبیت را قبول نداشتند، یعنی قبول ندارند که تدبیر عالم به دست خداست، بنابراین؛ به ارباب و بت­ها متوسل می­شدند، تا امور آنها را تدبیر کنند، و در مشکلات یاور و نگهبان­شان باشند. قرآن کریم همیشه توحید خالقیت را اساس اثبات توحید ربوبیت قرار می­دهد، و از همان اعتقاد مشرکین نتایج دلخواه خود را می­گیرد. وقتی خلقت و هستی هر چیز منتهی به خدا شود (توحید خلقت)، این اقتضا می­کندکه او مالک همه چیز نیز باشد، یعنی، هیچ موجودی از موجودات عالم مالک چیزی نیست مگر آن که خدا او را مالک چیزی کند، پس هر چیزی که تصور شود به خاطر فقر مطلقش مالک هیچ چیز نیست، بنابراین؛ قدرت هیچ تدبیری را ندارد، و تنها خداست که مدبّر امور است، و حتی آنجا که ملائک را وکیل خود می­کند تا در امور عالم دخل و تصرف کنند و به کار تدبیر بپردازند، دست تدبیر و وکالت خود را نمی­بندند، به خلاف ما که وقتی چیزی را به مالکیت دیگری در می­ آوریم، دیگر مالک آن نیستیم، و یا کسی را که وکیل درکاری می­کنیم، دامنه­ ی دخل و تصرف خود را محدود می­کنیم، پس خدا مالک مطلق، وکیل مطلق و مدبّر اصلی است، و او ربّ واقعی همه­ ی موجودات است و این همان توحید ربوبیت است.[9]

 لَّهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ ۗ وَالَّذِينَ كَفَرُ‌وا بِآيَاتِ اللَّـهِ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُ‌ونَ ﴿٦٣

کلیدهای آسمان­ها و زمین از آن اوست، و کسانی که به آیات خدا کافر شدند، زیانکار هستند. (63)

مالک کلیدهای آسمان و زمین بودن، کنایه از این است که خزینه ­ها در ملک خداست، خزینه ­هایی که هستی موجودات و ارزاق­شان و عمرها و اجل­ هایشان، و سایر چیزهایی که از آغاز پیدایش تا وقتی که به خدا باز می­گردند، در مسیر هستی با آنها مواجه می­شوند از آنجاست. وقتی معلوم شد خدا خالق و در نتیجه مالک همه چیزست، و به خاطر مالک بودن، وکیل هر چیزی هم هست، پس کسی که به او کفر بورزد، و وحدانیت او را در خلقت و مالکیت و ربوبیت نپذیرد، و عبادتش نکند، زیانکار است.[10]

 قُلْ أَفَغَيْرَ‌ اللَّـهِ تَأْمُرُ‌ونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ ﴿٦٤

بگو: آیا به من دستور می­ دهید که غیر خدا را بپرستم، ای جاهلان! (64)

بعد از آن که خدای سبحان روشن کرد که خدا در خلقت و مالکیت و تدبیر یگانه است، به رسول گرامی خود دستور می­دهد: مشرکین را که به ایشان می­گفتند خدایان­شان را بپرستد، مخاطب قرار داده، بفرماید: بعد از آن همه دلایل روشن، دیگر محلی برای پرستش غیر خدا، و پذیرفتن پیشنهاد شما باقی نمی­ماند، و آیا این پیشنهاد به غیر از جهل چیز دیگری می­تواند باشد؟[11]

 وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَ‌كْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِ‌ينَ ﴿٦٥

به تو و همه­ ی پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه شده و از زیانکاران خواهی بود. (65)

خطاب در این آیه به رسول خدا (ص) و سایر انبیا علیهم السلام است، یعنی همان طور که عقل پرستش غیر خدا را ردّ می­کند، وحی نیز صریحاً حکم به نپرستیدن غیر خدا داده است. باید توجه شود که، نهی از شرک و تهدید حضرت رسول (ص) و سایر انبیا به این که اعمال­شان حبط می­شود، و جزء زیانکاران قرار می­گیرند، تعارف و شوخی نیست، و کاملاً حقیقی و تهدیدی جدّی است. چون اگر حضرت رسول (ص) مردم را به ایمان دعوت می­کند، یا دستور به انجام تکلیفی می­دهد، خودش نیز باید به آن ایمان بیاورد، و تکالیف را انجام دهد، پس دیگر نمی­تواند پیشنهاد مشرکین را در پرستش بت­های ایشان بپذیرد. پس معصومیت انبیا سبب نمی­شود که تکلیف از ایشان ساقط شود، زیرا در این صورت دیگر عصمت در حق ایشان تصور نمی­شد، همچنان که در حق جمادات و گیاهان تصور ندارد، پس معصوم به کسی گفته می­شود که بتواند گناه کند، ولی نکند. بنابراین؛ معصومین نیز می­توانند مورد خطاب قرار بگیرند که گناه نکنند، و شرک نورزند و… امّا حبط اعمال به معنی محو آثار و پاداش عمل به خاطر شرک است، و خسران نیز، از دست دادن بزرگ ترین سرمایه­ های خود مانند عقل و عمر گران بها و… است. [12]

 بَلِ اللَّـهَ فَاعْبُدْ وَكُن مِّنَ الشَّاكِرِ‌ينَ ﴿٦٦

بلکه تنها خداوند را عبادت کن، و از شکرگزاران باش. (66)

می­فرماید: پس طبق آنچه گفته شد غیر خدا را نپرست، بلکه تنها خدا را بندگی کن. در ضمن اگر اسم مقدس الله را که مفعول جمله است، جلوتر از فعل (فاعبد) آورد، برای این است که بفهماند، فقط خدا را بپرست. و در ادامه می­ فرماید: با خدا پرستیت از شاکرین شو، یعنی از کسانی شو که نعمت­های خدا را که دلالت بر یگانگی خدا در ربوبیت و الوهیت می­کند، شکر می­گذارند.[13]

 وَمَا قَدَرُ‌وا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِ‌هِ وَالْأَرْ‌ضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِ‌كُونَ ﴿٦٧

آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند، در حالی که تمام زمین در روز قیامت در قبضه­ ی اوست، و آسمان­ها پیچیده در دست او، خداوند منزه و بلند مقام است از شریک­هایی که برای او می ­پندارند. (67)

وقتی در روز قیامت تمامی اسباب از سببیت می ­افتند، و دست خلق از همه­ ی آنها بریده می­شود، تنها یک سبب می­ ماند، و آن هم خدای مسبب الاسباب است، و در آن روز زمین را قبضه می­کند (کنایه است از تسلط تام بر آن)، آسمان­ها را در هم می­پیچد، و برای مردن همه­ ی زنده­ ها در دنیا، و زنده شدن در قیامت، در صور می­دمد، و زمین به نور پروردگارش نورانی می­گردد، و انبیا و شهدا را می ­آورند، و بین خلق داوری می­شود، و هر کسی آنچه را که کرده به طور کامل دریافت می­کند، و مجرمین را به سوی آتش می­ رانند، و متقین را به سوی بهشت می­برند، خوب، خدایی که چنین شأنی در مالکیت و تصرف دارد، اگر کسی او را با این شؤون بشناسد، همین شناسایی ایجاب می­کند که تنها به سوی او روی آورد، و به کلی از غیر او اعراض کند. ولی مشرکین چون ایمانی به معاد ندارند، پس در حقیقت قدر خدا را به حقیقت قدر دانی ندانسته، و نشناخته­ اند، و به این خاطر از پرستش او روی گردانیده و به پرستش غیر او پرداخته ­اند. در پایان خدای تعالی را از شریک داشتن در ربوبیت و الوهیت و تدبیر امور عالم منزه می­سازد. قابل توجه این که: اگر فرمود: در روز قیامت تسلط مطلقه از آن خداست، این نیست که این تسلط در دنیا در انحصار خدا نباشد، بلکه معنایش این است که در قیامت چون سبب­ های زمینی و آسمانی از سبییت می­ افتند، این تسلط و حاکمیت مطلقه بهتر ظهور دارد، و اهل محشر این مالکیت و حاکمیت خدای سبحان را به وضوح درک می­کنند، و در آن روز این معنا ظاهر می­گردد، که هیچ مؤثری در عالم هستی به جز خدای سبحان نیست، بر خلاف دنیا که در آنجا این معانی برای همه روشن نبود.[14]

وَنُفِخَ فِي الصُّورِ‌ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْ‌ضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّـهُ ۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَ‌ىٰ فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُ‌ونَ ﴿٦٨

و در صور دمیده می­شود، پس همه­ ی کسانی که در آسمان­ها و زمینند می ­میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در صور دمیده می­شود، ناگهان همگی به پا می­خیزند و در انتظار هستند. (68)

ظاهر آنچه در کلام خدای تعالی در معنای نفخ صور آمده این است که این نفخه دوبار صورت می­گیرد، یک بار برای این که همه جانداران با هم بمیرند، و یک بار هم برای این است که همه مردگان زنده شوند، و از آیات قرآنی استفاده می­شود که هر دو نفخه به صورت ناگهانی تحقق می­یابد. پس معنای آیه این است که، وقتی در صور اول دمیده می­شود، هر آن که در آسمان­ها و زمین است، می­ میرند، مگر کسانی را که خدا بخواهد زنده بمانند، سپس بار دیگر در صور دمیده می­شود، که ناگهان همه از قبرها بر می­ خیزند، و منتظر می­ ایستند، تا چه دستوری برسد، و یا چه رفتاری با ایشان می­شود.[15]

 وَأَشْرَ‌قَتِ الْأَرْ‌ضُ بِنُورِ‌ رَ‌بِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿٦٩

و زمین به نور پروردگارش روشن می­شود، و نامه­ های اعمال را پیش می­ نهند، و پیامبران و گواهان را حاضر می­سازند، و میان آنان به حق داوری می­شود و به آنان ستم نخواهد شد. (69)

مراد به اشراق زمین به نور پروردگارش، آن حالتی باشد که از خصایص روز قیامت است، از قبیل کنار رفتن پرده­ ها، و ظهور حقیقت اشیا و بروز و ظهور واقعیت اعمال، از خیر یا شرّ، اطاعت یا معصیت، حق یا باطل، به طوری که ناظران، حقیقت هر عملی را ببینند. چون اشراق هر چیزی عبارتست: از ظهور آن به وسیله­ ی نور، و هیچ جای شک نیست، که ظهور دهنده ­ی آن روز خدای سبحان است. در آن روز نامه ­های اعمال را پیش می ­نهند، و بر طبق آنها به حساب­ها رسیدگی می­کنند، و حکم می­دهند. و سرانجام انبیا را می ­آورند، تا از ایشان بپرسند: رسالت خدا را انجام دادید یا نه؟ و امّا آوردن شهدا که عبارتند از گواهان اعمال، برای این است که آنچه از اعمال قوم خود دیده­ اند، و تحمل کرده ­اند، گواهی دهند. به دنبال این، در میان مردم به حق داوری می­شود، و هیچ ستمی به آنها نخواهد شد. بدیهی است هنگامی که حاکم خدا باشد، و زمین با نور عدالت خدا و کنار رفتن حجاب­ها روشن گردد، و نامه­ ی اعمال هر کس در میان باشد، و گواهان عادل و پیامبران حضور داشته باشند، ظلم در قضاوت مفهومی نخواهد داشت. [16]

 وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿٧٠

و به هرکس آنچه انجام داده است بی­کم و کاست داده می­شود؛ و او نسبت به آنچه انجام می­ دادند از همه آگاه ­تر است. (70)

برای آن که جای شکی در عادلانه بودن جزای آن روز باقی نماند، می­فرماید: در قیامت خود اعمال را به صاحبان­شان می­دهیم، نه جزا و پاداش آن را. اگر در آیه قبل سخن از نامه­ ی اعمال و گواهان آمد، نه به جهت اینست که خدا بی­ اطلاع از اعمال بندگان است، و محتاج است تا آگاهان و گواهان بیایند رسیدگی کنند، بلکه بدین منظور است که حکمش بر اساس عدالت اجرا گردد، وگرنه او به هر چه که خلایق می­ کنند آگاه است، و نیازی به شهود نیست.[17]

 وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرً‌ا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُ‌سُلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَ‌بِّكُمْ وَيُنذِرُ‌ونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَـٰذَا ۚ قَالُوا بَلَىٰ وَلَـٰكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِ‌ينَ ﴿٧١

و کسانی که کافر شدند گروه گروه به سوی جهنم رانده می­شوند؛ وقتی به دوزخ می­رسند، درهای آن گشوده می­شود و نگهبانان دوزخ به آنها می­گویند: آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیامدند، که آیات پرودگارتان را برایتان بخوانند، و از ملاقات این روز شما را برحذر دارند؟ می­گویند: آری؛ ولی فرمان عذاب الهی بر کافران حتمی شده است. (71)

در قیامت کفار را دسته دسته از پشت سر به سوی جهنم می­رانند، و چون به جهنم می­رسند، درهای آن باز می­شود، تا داخل آن شوند، یعنی دوزخ درهای متعدد دارد، آن وقت خازنان دوزخ یعنی ملائکه ­ای که موکل بر آنند، از روی ملامت به ایشان می­گویند: آیا رسولانی از نوع خود شما انسان­ها، به سویتان نیامدند؟ تا آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند، و آن دلایلی که بر وحدانیت خدا در ربوبیت، و وجوب پرستش او دلالت می­کند برایتان اقامه کنند؟ گفتند: چرا چنین رسولانی برای ما آمدند، و آن آیات را برای ما خواندند، امّا ما زیربار نرفتیم، و آنان را تکذیب کردیم، و در نتیجه فرمان خدا و حکم ازلیش درباره­ ی کفار به کرسی نشست، و عذاب دامان ما را گرفت.[18]

قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۖ فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِ‌ينَ ﴿٧٢

به آنان گفته می­شود: از درهای جهنم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید، چه بد جایگاهی است، جایگاه متکبران! (72)

نگهبانان دوزخ به آنها می­گویند: وارد جهنم شوید، فرشتگان عذاب از میان تمام اوصاف رذیله­ ی این کفار، روی تکبر تکیه می­کنند، زیرا عامل اصلی تکذیب و عناد و کفر، همین تکبر و غرور است. در روایتی از امام محمد باقر (ع) آمده: کسی که ذره ­ای در دلش کبر باشد به بهشت وارد نمی­شود![19]

 وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَ‌بَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرً‌ا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ﴿٧٣

و کسانی که تقوای الهی پیشه کردند، گروه گروه به سوی بهشت برده می­شوند، هنگامی که به آن می­رسند درهای بهشت گشوده می­شود، و نگهبانان به آنها می­گویند: سلام بر شما !گوارایتان باد این نعمت­ها! داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید. (73)

یعنی، کسانی را که از انتقام پروردگار خود پرهیز داشتند، دسته دسته به سوی بهشت می­رانند، تا آن که به آنجا برسند، در حالی که درهای آن به رویشان باز شده، موکلین بر بهشت، در حالی که بهشتیان را استقبال می­کنند، به ایشان می­گویند: شما همگی در سلامتی مطلق خواهید بود، و جز آنچه مایه خشنودی است نخواهید دید، اینک داخل شوید که اثر پاکی شما این است که جاودانه در آن زندگی کنید.[20]

 وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَ‌ثَنَا الْأَرْ‌ضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ ۖ فَنِعْمَ أَجْرُ‌ الْعَامِلِينَ ﴿٧٤

آنها می­ گویند: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که به وعده­ ی خویش در باره­ ی ما وفا کرد، و زمین را میراث ما قرار داد که هرجا را بخواهیم منزلگاه خود قرار دهیم؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان! (74)

پس پرهیزگاران بعد از داخل شدن در بهشت، می­گویند: حمد خدایی را که به وعده خود وفا کرد، وآن وعده این بود، که به زودی ما را داخل بهشت می­کند، و دیگر این که به زودی بهشت را به ما ارث می­دهد، و ما در بهشت هر جایش که دلمان بخواهد مسکن خواهیم کرد؛ پس چه خوب است اجر آنهایی که برای خدا عمل کردند. قابل توجه این که، مراد به كلمه ارض، زمين بهشت است، يعنى همان جايى كه بهشتيان در آن جا در بهشت مستقر مى­شوند، و مراد از ارث دادن بهشت، این است که بهشت را برایشان باقی گذاشت، و سهم دیگران را به واسطه­ ی ارتکاب گناهان به ایشان منتقل کرد. جمله­ ى (نتبوا من الجنة حيث نشاء) بيانگر ارث دادن زمين به ايشان است، و اگر با اين كه جا داشت بفرمايد: (نتبوا منها)، كه (ها) ضميرى است كه به كلمه ارض بر­مى­گردد، فرمود: (نتبوا من الجنة)، براى اين بود كه كلمه (ارض) را معنا كند و بفهماند كه منظور ما از (ارض) همان بهشت است.[21]

وَتَرَ‌ى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْ‌شِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَ‌بِّهِمْ ۖ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَ‌بِّ الْعَالَمِينَ ﴿٧٥

در آن روز فرشتگان را می­ بینی که بر گرد عرش خدا حلقه زده ­اند، و با ستایش پروردگارشان تسبیح می­کنند؛ و در میان بندگان به حق داوری می­شود، و گفته خواهد شد: حمد مخصوص پروردگار جهانیان است. (75)

مراد از عرش، آن مقامی است که فرامین و اوامر الهیه از آنجا صادر می­شود، فرامینی که با آنها امور عالم تدبیر می­شود، و ملائکه عبارتند از مجریان مشیت خدا، و عاملان به اوامر او، که بعد از پیچیده شدن آسمان­ها، در آن روز، ملائک را می­بینی در حالی که دور عرش خدا حلقه زده، پیرامون آن طواف می­کنند، تا اوامر صادره را اجرا کنند، و نیز می ­بینی که سرگرم تسبیح خدا با حمد اویند، در آن روز در میان بندگان به حق داوری می­شود، در پایان گفته می­شود «الحمدلله» که این کلمه، خاتمه ­ی آغاز و انجام خلقت است، و هم ثنایی عمومی برای خدای تعالی، که هیچ کاری نکرده و نمی­ کند، مگر آن که آن کار جمیل و زیبا است.[22]

[1] – الميزان، ج 17، ص 436 – 435

[2] – الميزان، ج 17، ص 437 – 436

[3] – الميزان، ج 17، ص 445 – 442

[4] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1019

[5] – الميزان، ج 17، ص 447 – 446

[6] – همان، ص 449 – 448

[7] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1020

[8] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1020

[9] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1020

[10] – الميزان، ج 17، ص 459

[11] –  همان، ص 460

[12] – الميزان، ج 17، ص 461

[13] – همان، ص 462

[14] – الميزان، ج 17، ص 464 – 463

[15] – همان، ص 466 – 465

[16] – الميزان، ج 17، ص 471 – 469

[17] – الميزان، ج 17، ص 471

[18] – الميزان، ج 17، ص 472

[19] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1023

[20] – الميزان، ج 17، ص 473

[21] – المیزان، ج 17، ص 473

[22] – الميزان، ج 17، ص 476 – 475