وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيرًا ﴿٥١﴾
و اگر میخواستیم قطعا در هر شهری هشدار دهنده ای برمی انگیختیم (51)
اگر می خواستیم به هر قریه ای رسولی و نذیری بفرستیم که هر یک مردم قریه ی خود را انذار نموده، رسالت ما را ابلاغ کند، میفرستادیم، ولی این کار را نکردیم، و به خاطر مقام ارجمند و منزلت عظیمی که تو نزد ما داری تو را به سوی تمامی قریه های عالم نذیر و رسول فرستادیم.[1]
فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا ﴿٥٢﴾
پس از کافران اطاعت مکن و به وسیله قرآن با ایشان به جهادی بزرگ بپرداز (52)
میفرماید: وقتی مَثَلِ رسالت الهیه در برطرف کردن حجاب جهل و غفلت از دلهای مردم به وسیله اظهار حق و اتمام حجت، مثل آفتاب بود در دلالت بر سایه ی گسترده و برداشتن آن سایه به امر خدا، و نیز مثل روز بود نسبت به شب و تعطیلی کار در آن، و نیز مثل باران بود نسبت به زمین مرده و چهارپایان و انسانهای تشنه، ناگزیر حالا که تو حامل این رسالت شده ای، و به سوی همه اهل قریه ها مبعوث گشته ای، دیگر جا ندارد که از کافران اطاعت کنی، چون اطاعت ایشان تباه کننده ناموس عمومی خلقت است، که برای هدایت درست کردیم، پس باید که در تبلیغ رسالت خود و اتمام حجت بر مردم به وسیله ی قرآن که مشتمل بر دعوت حقه است جهد و تلاش کنی، و جهادی بزرگ انجام دهی.[2]
وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَـٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَـٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا ﴿٥٣﴾
و اوست کسی که دو دریا را به هم پیوست، این یکی شیرین و گوارا و آن یکی شور و تلخ است، و میان آن دو مانع و حایل جدا کننده قرار داد (53)
آیه شریفه اشاره به مخلوط نشدن آبهای شیرین و شور کرده میفرماید: او کسی است که دو دریا را با هم روانه میکند، و در میان آنها آنچنان برزخی قرار میدهد که آب آنها با هم مخلوط نشوند، گویی هر یک به دیگری میگوید: دور باش که نزدیک شدن تو بر من حرام است. در این جمله باز مسأله رسالت از این جهت که بین مؤمن و کافر جدایی می اندازد با این که هر دو در یک زمین زندگی میکنند، اما در عین حال با هم مخلوط نمیشوند، تشبیه شده به آب دو دریا که در عین این که در یکجا قرار دارند اما به هم در نمی آمیزند.[3]
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا ۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا ﴿٥٤﴾
و اوست کسی که از آب بشری آفرید و او را دارای نسبی و سببی گردانید، و پروردگار تو توانا بوده است (54)
خدای سبحان آن کسی است که از نطفه که خود یک آب است بشری را خلق فرموده، و او را زن و مرد قرار داد، و نسلهای آنها را از طریق پیوندهای سببی و نسبی گسترش داد. سپس تاکید میکند که پروردگار تو همواره قادر بوده و هست و انجام چنین کارهایی برای او دشوار نیست. آیه تشبیه دیگری است که میفهماند که خدای سبحان کثرت را در عین وحدت حفظ و تفرقه را در عین اتحاد محفوظ کرده، و با این که انسانها از جهت طرز فکر و از جهت ایمان و کفر مختلفند، با این وجود وحدت آنها را حفظ کرده، پیامبری به منظور کشف حجاب ضلالت فرستاده، که اگر نمی فرستاد آن حجاب همه ی مجتمع بشری را فرا میگرفت.[4]
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ ۗ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِ ظَهِيرًا ﴿٥٥﴾
و غیر از خدا چیزی را میپرستند که نه سودشان میدهد و نه زیانشان میرساند، و کافر همواره بر ضد پروردگار خود پشتیبان است (55)
این کفار مشرک خدا را گذاشته و چیزی را میپرستندکه نه سودی به حالشان دارد، و نه ضرر را از ایشان دفع میکند، و کافران همواره معاونین شیطان بوده اند در دشمنی با پروردگارشان. البته باید دانست که قدرت نداشتن بتها بر نفع و ضرر رساندن به پرستندگان مطلبی است و ضرر داشتن بت پرستی که همان بدبختی دایمی و عذاب همیشگی است مطلب دیگر است.[5]
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا ﴿٥٦﴾
و تو را جز بشارت دهنده و بیم رسان نفرستادیم (56)
ما در رسالت تو غیر از بشارت دادن و انذار تکلیفی به گردنت نگذاشته ایم، پس اگر اینها معاند پروردگار خویش هستند، و با دشمن او یعنی شیطان همکاری میکنند، تو تقصیری نداری، و ایشان خدا را خسته و ناتوان نمیکنند، و جز به خود مکر و دشمنی نمیکنند.[6]
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا ﴿٥٧﴾
بگو: من بر این رسالت اجری از شما طلب نمیکنم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگار خود در پیش گیرد (57)
بعد از آن که برای آنجناب قطعی کرد که به جز رسالت به تبشیر و انذار وظیفه ای ندارد، به آنجناب دستور میدهد که به مردم بگوید که در دعوتش هیچ هدفی و منظوری ندارد، و هیچ پاداشی از آنها نمیخواهد، جز همین که دعوتش را بپذیرند، و به درگاه پروردگار خود راهی باز کنند، و نیز ابلاغ کند که ایشان در کار خود مختارند، و هیچ اجبار و اکراهی در کارشان نیست، اگر خواستند ایمان بیاورند، و اگر خواستند کفر بورزند خود دانند.[7]
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَكَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا ﴿٥٨﴾
و بر آن زنده که نمی میرد توکل کن و به ستایش او تسبیح گوی و همین بس که او به گناهان بندگانش آگاه است (58)
بعد از این که فرمود: هیچ وظیفه ای جز تبلیغ رسالت به عهده ی رسول خدا (ص) نیست، و مردم در انتخاب راه مختارند، اگر خواستند ایمان بیاورند و اگر خواستند کفر بورزند، در این آیه به ایشان دستور میدهد: که خدا را در کار ایشان وکیل بگیر، تا به هر چه بخواهد در مورد آنان حکم کند، و هر چه خواست با آنان بکند، چون خدایی که حیّ است و هرگز نمی میرد از او چیزی فوت نمیشود، پس تنها او است که میتواند وکیل باشد. لذا خدا را از عجز و جهل و از هر چیزی که لایق ساحت قدس او نیست منزه بدار، در حالی که این تنزیهت همراه با ثنای جمیل او نیز باشد. اگر کفار را مهلت داد و با نعمتهای خود آنها را استدراج کرد، از عجز و زبونی او نیست، و نیز از جهل به گناهان آنان نبوده، و اگر ایشان را به جرم گناهانشان مجازات کرد به مقتضای حکمتش و استحقاق آنها کرده، پس هم سزاوار تسبیح است و هم حمد. در ادامه میفرماید: تنها او وکیل و متصرف در امور بندگان خویش است، و تنها او است که به گناهان بندگان خبیر است، و تنها او است که در مورد آنان حکم میراند، بدون این که احتیاجی به کسی داشته باشد، که او را در علمش یا در حکمش یاری دهد.[8]
الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ الرَّحْمَـٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا ﴿٥٩﴾
همان کسی که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، در شش روز آفرید، آنگاه به عرش پرداخت. او رحمن است. از او بپرس که با خبر است (59)
جریان آفرینش آسمانها و زمین و بین آن دو که در شش روز مطرح شده، یعنی در شش دوره، که دو دوره برای خلق آسمانها، و دو دوره برای زمین، و دو دوره هم برای بین آسمانها و زمین بوده، که خدا میداند شاید هر دوره ای میلیاردها سال طول کشیده است.[9] سپس میفرماید: (ثم استوی علی العرش) که کنایه است از استیلا و تسلط خدای سبحان بر ملک خود و قیامش به تدبیر امور آن، به طوری که هیچ موجود کوچک و بزرگی از قلم تدبیرش ساقط نمیشود و در تحت نظامی دقیق هر موجودی را به کمال واقعیش رسانیده حاجت هر صاحب حاجتی را میدهد.[10] چنین خدای رحمانی که مسلط بر ملک خود است، و خلق و تدبیر موجودات قائم به رحمت او است، تمامی موجودات از ناحیه او آغاز نموده به سوی او برمیگردند، پس حقیقت حال را از چنین کسی بپرس که او خبیر است، اگر از او بپرسی او حقیقت امر را آنچنان برایت شرح میدهد که به هیچ وجه بطلان در آن راه نداشته باشد.[11]
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَـٰنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَـٰنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ۩ ﴿٦٠﴾
و چون به آنها گفته شود: خدای رحمان را سجده کنید، میگویند: رحمان چیست؟ آیا آن را که تو به ما فرمان میدهی سجده کنیم؟ و بر نفرتشان می افزاید (60)
این آیه نمونه دیگری از رفتار زشت کفار با رسول خدا (ص) و دعوت حقه ی ایشان را بیان میکند، در این جمله استکبارشان ازسجود برای خدا، و نفرتشان از آن را حکایت میکند. رسول خدا (ص) به کفار گفته بود برای خدای رحمانی که وصفش گفته شد سجده کنید، آنها در جواب گفتند: این رحمان چیست؟ اگر نپرسیدند رحمان کیست، برای این بوده که در مورد خدا خود را به نادانی بزنند، و بگویند اصلا ما نمیدانیم رحمان مثلا خوردنی است یا پوشیدنی و یا امثال آن. سپس گفتند: آیا به کسی که تو دستور میدهی سجده کنیم، و از شدت تکبر و غروری که داشتند اسم خدا را نبردند، پیامبر (ص) را استهزا کردند و با این لحن گفتارشان خواستند به پیامبر بگویند مگر تو کیستی که ما دستوراتت را اطاعت کنیم؟ سپس میفرماید: وقتی به ایشان گفته میشود: سجده کنید، استکبار میورزند، و نفرتشان بیشتر میشود.[12]
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا ﴿٦١﴾
پر خیر و پاینده است آن کسی که در آسمان برجهایی نهاد، و در آن چراغی و ماهی تابان قرار داد (61)
آیه شریفه در مقام ثنای خدای تعالی بر خویش است، میخواهد پر برکت و با عظمت و پاینده بودن خدای سبحان را به خاطر این که برجهایی محفوظ و تیرهایی شهاب درست کرده و آفتاب را روشنگر و ماه را منیر ساخته تا عالم محسوس را روشن کنند، بیان کند، و با این بیان به مسأله رسالت رسولان اشاره میکند، چون همانطور که آفتاب و ماه نسبت به عالم جسمانی انسانها روشنگری میکنند، رسولان خدا عالم روحانی انسانها را روشن میکنند، آری اگر آفتاب پیش پای آنان را روشن میسازد، رسولان خدا دیده بصیرت بندگان خدا را روشن میکنند. بروج به معنای مسکن و منزل، که ستاره ها در آن بروج قرار دارند.[13]
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا ﴿٦٢﴾
و اوست که شب و روز را از پی هم قرار داد، برای هر کس که بخواهد پند گیرد یا سپاسگزار باشد (62)
مراد به “تذکر” رجوع و به یاد آوردن آن حقایقی است که در فطرت انسان نهفته است، و او را به توحید و ایمان به خدا راهنمایی میکند. و منظور از “شکور” آن عمل و قولی است که حمد و ثنای خدا باشد، که قهرا جز عبادت و اعمال صالحه نمیتواند چیز دیگری باشد. در واقع آیه شریفه منّت میگذارد بر این نعمت که خدای سبحان شب و روز را طوری قرار داده که هریک پشت سر دیگری درآید، تا اگر کسی در یکی از این دو زمان ایمان به خدا از او فوت شد در زمان بعدی آن را تدارک کند، و اگر کسی در یکی از آن دو موفق به عبادت خدا و هر عمل صالح دیگر نشد، در زمان بعدی آن را تلافی کند.[14]
وَعِبَادُ الرَّحْمَـٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿٦٣﴾
و بندگان خدای رحمان کسانی اند که روی زمین به فروتنی راه میروند، و چون جاهلان خطابشان کنند، سلام گویند (63)
بعد از آن که در آیه قبلی به استکبار کفار بر خدای سبحان و اهانتشان نسبت به اسم کریم و رحمان اشاره کرد، در این آیه دو صفت از صفات ستوده مؤمنین را ذکر میکند: 1) بندگان مؤمن خدای رحمان کسانی هستند که روی زمین با تواضع و تذلل راه میروند، یعنی در زندگی کردنشان بین مردم و معاشرتشان با آنها متواضع هستند، و چون تواضع آنها مصنوعی نیست، لاجرم نه نسبت به خدا استکبار میورزند، و نه در زندگی میخواهند که بر دیگران برتری پیدا کنند، و هرگز برای به دست آوردن عزت موهومی که در دشمنان خدا میبینند، در برابرشان خضوع و اظهار ذلت نمیکنند. البته اگر معنای کلمه “هون” مدارا و نرم خویی باشد، معنای آیه این میشود که مؤمنین در راه رفتنشان تکبر و غرور ندارند. 2) مؤمنین چون از جاهلان حرکات زشتی مشاهده میکنند و یا سخنانی زشت و ناشی از جهل میشنوند، پاسخی سالم میدهند، و با سخنی خالی از لغو و گناه جواب میدهند، یعنی بندگان رحمان در مقابل جهل جاهلان، جاهلانه برخورد نمیکند.[15]
وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا ﴿٦٤﴾ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ ۖ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ﴿٦٥﴾ إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ﴿٦٦﴾ وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا ﴿٦٧﴾
و آنانند که شب را در حال سجده و قیام به روز آورند (64) و کسانی اند که میگویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بگردان که عذابش سخت و دائمی است (65) به راستی آن بد قرارگاه و جایگاهی است (66) و کسانی اند که چون انفاق و هزینه کنند، نه زیاده روی میکنند و نه خساست میورزند، و میان این دو به راه اعتدال باشند (67)
اما صفت عباد رحمان در شب، آنها کسانی هستند که شب را درک میکنند در حالی که برای پروردگار خود پشت سر هم سجده میکنند، و برمیخیزند. و میگویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و مصیبتی است که همواره ملازم آدمی است و دست از سر او بر نمیدارد. به راستی که جهنم بد جایگاه و بد اقامتگاهی است. و عباد و رحمان کسانی هستند که وقتی انفاق میکنند، نه اسراف میکنند (زیاده روی) و نه اقتار (خساست، سختگیری) به خرج میدهند و همواره انفاقشان در حد وسط و میانه اسراف و اقتار است.[16]
وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ ۚ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ يَلْقَ أَثَامًا ﴿٦٨﴾
و کسانی که با خدا معبود دیگری را نخوانند، و کسی را که خدا حرام کرده جز به حق نکشند، و زنا نکنند. و هر کس چنین کند عقوبت را خواهد دید (68)
عباد الرحمن آنهایی هستند که با وجود خدا، غیر خدا را نمیپرستند، و توحید عبادت سراسر قلب و زندگیشان را روشن ساخته و از ظلمت شرک به دور هستند. همینطور آنها در هیچ حالی، انسانی را که خدا خونش را حرام کرده و بی گناه است، نمیکشند مگر در یک حال و آن موقعی است که کشتن وی حق باشد، مانند قصاص یا حد. آنها دامان عفتشان را هرگز به زنا آلوده نمیکنند. اما هر کس این کارها را انجام دهد، یعنی مرتکب شرک، قتل ناحق و زنا شود، عقوبت و مجازاتش را خواهد دید، که در آیه بعدی به کیفر آنها اشاره میکند.[17]
يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا ﴿٦٩﴾
برای او در روز قیامت عذاب دو چندان میشود و تا ابد با خواری در آن میماند (69)
فرمود: این کارها را نکنید، اگر کسی هر سه گناه را مرتکب شود، با اهانت و خواری مخلّد در آتش است، این خلود به معنای ابدیت خواهد بود با معنای خاص خودش. حال چرا عذابشان مضاعف است؟ برای این که کفر اعتقادی از یک سو، عمل سیء و گناه بدنی از سوی دیگر، گناهان مکرر عذاب مضاعف دارد. اما چرا خلود دارند؟ برای این که مشرکاند. اما اگر منظور از (و من یفعل ذلک) گناهان قتل و زنا باشد، نه شرک، آن گاه مضاعف بودنش برای این است که قتل از یک سو و زنا از سوی دیگر، گناه در پی گناه عذاب مضاعف دارد، ولی خلود برای این دو گناه به معنای مکث طولانی خواهد
بود نه به معنای ابدیت.[18]
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَـٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّـهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّـهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ﴿٧٠﴾
مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند. پس آنانند که خدا بدیهاشان را به حسنات تبدیل میکند، و خدا آمرزندهی مهربان است (70)
آیه شریفه استثنایی است از حکم کلی خلود در عذاب، که در آیه قبلی بود، و در مستثنا سه چیز قید شده، 1) توبه، که معنایش بازگشت از گناه است، وکمترین مرتبه اش ندامت است. 2) عمل صالح، برای این که وقتی کسی از گناه توبه کرد، قهراً اگر نخواهد توبه خود را بشکند، عمل صالح انجام میدهد، یعنی عملش صالح میشود، پس توبه نصوح آن توبه ایست که عمل را صالح کند. 3) ایمان به خدا، مربوط به کسانی است که هم شرک ورزیده باشند، و هم قتل نفس و هم زنا مرتکب شده باشند، یا حداقل مشرک بوده باشند، که خدایتعالی گناهانشان را مبدل به حسنه میکند.[19] اما چگونه؟ منظور از سیئات، خود آن اعمالی نیست که انسان انجام میدهد، بلکه آثار سویی است که آن عمل به واسطه مخالفت امر خدا بر روح و جان انسان میگذارد و در نامه اش نوشته میشود. مثلا عمل زنا و نکاح از لحاظ ظاهر با هم فرقی ندارند، اما اگر یکی گناه است به خاطر آن اثر سویی است که بر روان انسان دارد، حسنه بودن عمل هم به خاطر خود عمل نیست، بلکه به واسطه ی اثر خیری است که آن عمل به جهت اطاعت امر خدا بر روان آدمی باقی میگذارد.[20] پس اعمال زشت از آثار شقاوت و خباثت ذات آدمی است، چه آن ذاتی که به تمام معنا شقی است، و یا ذاتی که آمیخته با شقاوت و خباثت است. حال اگر فرض کنیم چنین ذاتی از راه توبه و ایمان و عمل صالح مبدل به ذاتی طیب و طاهر و خالی از شقاوت و خباثت شد، لازمه این تبدیل این است که آثاری هم که در سابق داشت، با مغفرت و رحمت خدا مبدل به آثاری شود که با نفس سعید و طیب و طاهر مناسب باشد، و آن این است که عنوان گناه از آن برداشته شده عنوان حسنه و ثواب به خود بگیرد.[21]
وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّـهِ مَتَابًا ﴿٧١﴾
و هر کس توبه کند و کار شایسته انجام دهد. به طور نیکو به سوی خدا باز میگردد (71)
این آیه میخواهد بفهماند که امر توبه آنقدر عظیم و اثرش آنچنان زیاد است که سیئات را مبدل به حسنات میکند، و برای خدا هیچ دشواری ندارد، چون توبه عبارت است از رجوع خاصی به سوی خدای سبحان، و خدای تعالی هر چه بخواهد میکند. در این آیه شریفه نیز این نکته آمده است که توبه شامل تمامی گناهان میشود، چه گناهی که توأم با شرک باشد؛ چه آن که توأم نباشد، ولی آیه قبلی این معنا را نمیرساند.[22]
وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا ﴿٧٢﴾
و کسانی اند که در مجالس باطل حاضر نمیشوند و چون بر ناپسندی بگذرند کریمانه عبور میکنند (72)
بندگان رحمان کسانی هستند که در مجالس باطل، کار باطل، حرف لغو حضور ندارند، اگر همایشی، کنفرانسی، گردهمایی، جایی باشد که فساد باشد اختلاط باشد، آهنگهای حرام باشد، اینگونه از محافل آنها حضور ندارند، پس آنها در مجلس معصیت حضور ندارند، عصیانهای شخصی را هم مرتکب نمیشوند. چون فعل (لایشهدون) آمده، این را می فهماند که اگر کسی با خاطرات حرام هم باشد این دیگر جزء عباد الرحمان نیست. خب اینها که خودشان به این محافل نمیروند، اگر هم یک وقت عبورشان بیفتد، سعی میکنند بزرگوارانه و با بی اعتنایی از آن گذر کنند. مانند زنبور عسل که هرگز به سراغ سطل زباله نمیرود، و همیشه در میان گلها میچرخد، اگر یک وقت عبورش به کنار سطل زباله بیفتد، به سرعت از آن میگذرد، زنبور عسل کارش عسل دادن است، عباد الرحمان کارش شیرین کام کردن جامعه است، او اصلا در رذایل راه ندارد، که بنشیند بد کسی را بگوید یا در دلش کینه کسی را بپروراند و برای او نقشه بکشد، و به این دسته از گناهان مشغول باشد.[23]
وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا ﴿٧٣﴾
و کسانی اند که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند، کر و کور بر آن نیفتند (73)
بندگان رحمان کسانی هستند که هرگاه آیات پروردگارشان به آنها یادآوری میشود و حکمت و موعظتی از قرآن میشنوند، کورکورانه آن را نمیپذیرند، و بدون تفکر و تعقل و بی جهت به آن دل نمیبندند، بلکه آن را با بصیرت میپذیرند، و به حکمت آن ایمان آورده و از موعظه های آن پند میگیرند.[24]
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ﴿٧٤﴾
و کسانی اند که میگویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنی چشمان ما باشد، و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان (74)
بندگان رحمان علاوه بر این که خودشان را اصلاح کردند، اهل بیتشان را نیز اصلاح میکنند، سپس به خدا عرضه میدارند: درست است ما موظفیم تعلیم بدهیم، تزکیه کنیم، نصیحت کنیم، سفارش کنیم، اما همه ی اینها به هبه و بخشش و کرم تو بستگی دارد، داشتن همسر با ایمان است که فرزند صالح تربیت میکند.[25] آنگاه همسر و فرزند صالح که موفق به طاعت خدا و اجتناب از معصیت خدا میشوند، سبب مسرور شدن و روشنی چشم میگردند. سپس میگویند: به ما توفیق ده تا در راه انجام خیرات و به دست آوردن رحمتت از یکدیگر پیشدستی گیریم، در نتیجه دیگران که دوستدار تقوایند از ما بیاموزند، و ما را پیروی کنند. این دعا میرساند که عباد رحمان غیر این دیگر حاجتی ندارند، و دیگر این که اهل حقند، و پیروی هوای نفس نمیکنند، زیرا هر همسر و ذریه ای را دوست ندارند، بلکه آن همسر و ذریه ای را دوست دارند که بنده خدا باشند.[26]
أُولَـٰئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا ﴿٧٥﴾ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ﴿٧٦﴾
اینانند که به پاس آن که صبر کردند غرفه بهشت را پاداش میگیرند و در آنجا با سلام و درود مواجه میشوند (75) در آنجا جاودانه خواهند ماند. چه خوش قرارگاه و مقامی است (76)
عباد رحمان که اوصافشان ذکر شد، درجه ی رفیعه و قسمت بالای بهشت را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش گرفته، فرشتگان ایشان را با تحیت و سلام دیدار میکنند، تحییت به معنای هر پیشکشی است که انسان را خوشحال سازد، و مراد به سلام هر چیزی است که در آن ترس و پرهیز نباشد. مراد از صبر، صبر بر طاعت خدا، و صبر بر ترک معصیت است، که لزوماً این دو نوع صبر، صبر در هنگام مصیبت و سختیها را به دنبال دارد. مسلما کسی که بر طاعت خدا و بر ترک معصیت او صبر میکند، ممکن نیست در هنگام شداید صبر نکند.[27]
قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا ﴿٧٧﴾
بگو: اگر دعا و عبادت شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمیکند، شما تکذیب کردید، پس به زودی دامنگیر و ملازم شما خواهد شد (77)
میفرماید: شما بی ارزشید چرا؟ برای این که شما ارزشتان در تصدیق سخنان ماست، ولی هر چه ما گفتیم شما تصدیق نکردید، اگر ذات اقدس الهی شما را نخواند و دستتان را نگیرد، بی ارزشید، اگر او پیغمبر نفرستد، هدایتتان نکند، دین پیدا نکنید، میشوید لاشیء، نه این که اگر شما خدا را نخوانید لاشیء میشوید، اول از طرف خدا باید شما را بخوانند تا حق حیات پیدا کنید وگرنه خودتان که خدا را نمیخوانید، ولی متاسفانه شما به جای تصدیق، تکذیب کردید، و همین تکذیب که به صورت عذاب الهی درمی آید، از شما دست بردار نیست.[28]
-خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 779[3]
-المیزان، ج 15، ص 330 – 329[5]
– المیزان، ج 15، ص 332 – 331[7]
-المیزان، ج 15، ص 334 – 333[8]
www.portal.esra.ir سوره سجده، جلسه 1، (20/12/91)، آیت الله جوادی آملی – تفسیر [9]
-المیزان، ج 15، ص 338 – 337[12]
-المیزان، ج 15، ص 339 – 338[13]
-المیزان، ج 15، ص 341 – 340[14]
-المیزان، ج 15، ص 347 – 346[16]
-خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 782[17]
– www.portal.esra.ir سوره فرقان، جلسه 27، (6/12/90)، آیت الله جوادی آملی – تفسیر [18]
-المیزان، ج 15، ص 350 – 349[19]
– خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 783[20]
– www.portal.esra.ir سوره فرقان، جلسه 28، (7/12/90)، آیت الله جوادی آملی – تفسیر [23]
— www.portal.esra.ir سوره فرقان، جلسه 28، (7/12/90)، آیت الله جوادی آملی – تفسیر [25]
-المیزان، ج 15، ص 355 – 354[26]
-المیزان، ج 15، ص 356 – 355[27]
— www.portal.esra.ir سوره فرقان، جلسه 31، (10/12/90)، آیت الله جوادی آملی – تفسیر [28]