أَذَٰلِكَ خَيْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ ﴿٦٢﴾
آیا این برای پذیرایی بهتر است یا درخت زقوم؟ (62)
در این بین نعمتهایی که خدای تعالی برای اهل بهشت آماده کرده، و آنها را با صفت رزق کریم توصیف نموده، با جایگاهی که برای اهل آتش تهیه دیده، و خوراکی آنها که میوه درخت زقوم است، که شکوفه هایش مانند سر شیطانها است و نیز نوشیدنی از حمیم (آبی سوزان و بدبو) است، مقایسه می کند. می فرماید: این رزق کریم که مخصوص مخلصین است، و برای پذیرایی از ایشان آماده شده بهترست، یا درخت زقوم که تلخ، بد طعم و بدبو است؟[1]
البته باید توجه داشت که بهتر بودن به این معنا نیست، که درخت زقوم خوب است، امّا نعمت بهشتیان بهتر است، بلکه عربها گاهی که هیچ خوبی در طرف دیگر نیست از کلمه «خیر» استفاده میکنند. و شاید هم احتمال این باشد که آیه به طور کنایه آمیز میخواهد بگوید: آیا این افتخار و کرامت بهتر است، یا آن رسوایی و فضاحت؟[2]
إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِينَ ﴿٦٣﴾ إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ ﴿٦٤﴾ طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَاطِينِ ﴿٦٥﴾
همانا ما آن را برای ستمگران، عذاب قرار داده ایم (63) آن درختی است که در اعماق جهنم می روید (64) میوه اش گویی سرهای دیوان است (65)
هنگامی که آیه زقوم نازل شد، مشرکین آیه شریفه را به سخریّه گرفتند، و گفتند: مگر ممکن است درخت یا گیاهی از قعر جهنم بروید؟ آتش کجا؟ و گیاه و درخت کجا؟ بنابر این شنیدن نام این گیاه و اوصاف آن مایه آزمایش آنها در این دنیا، و خود آن در آخرت مایه رنج و عذاب آنهاست. گویا آنها از این نکته غافل بودند که اصولی که بر زندگی آن جهان حاکم است، با این جهان بسیار تفاوت دارد، گیاه و درختی که از قعر جهنم می روید، به رنگ جهنم است، و در شرایط جهنم پرورش یافته، نه گیاهی است همانند گیاهی که در باغ های این جهان می روید، و شاید از این نکته بی خبر نبودند، بلکه هدف شان تنها سخریّه و استهزا بود. در اینجا این سؤال پیش می آید که مگر مردم کله های شیاطین را دیده بودند، که قرآن شکوفه های زقوم را به آن تشبیه میکند؟ پاسخ این است که: این تشبیه برای بیان نهایت زشتی و چهره ی تنفرآمیز آن است، زیرا انسان از چیزی که متنفر باشد، در ذهن خود برای آن چهره ی زشت و وحشتناک، و به هر چه علاقه مند است، برای آن قیافه زیبا و دوست داشتنی ترسیم میکند. لذا در عکس هایی که مردم برای فرشتگان می کشند، زیباترین چهره ها را ترسیم می کنند، و به عکس برای دیوان و شیاطین بدترین چهره ها را، در حالی که نه فرشته را دیده اند و نه دیو را.[3]
فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿٦٦﴾ ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِّنْ حَمِيمٍ ﴿٦٧﴾ ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ ﴿٦٨﴾
پس دوزخیان حتما از آن می خورند و شکمها را از آن پر میکنند (66) سپس برای ایشان بر روی آن مخلوطی از آب جوشان است (67) سپس بازگشت شان بی گمان به جانب آتش دوزخ است (68)
این همان فتنه و عذابی است که در آیات قبل به آن اشاره شد، خوردن از این گیاه دوزخی با آن بوی بد و طعم تلخ، آن هم خوردن به مقدار زیاد، (اشاره است به گرسنگی شدید اهل دوزخ)، عذابی دردناک است. بدیهی است خوردن از این غذای تلخ و ناگوار تشنگی آور است، امّا به هنگامی که تشنه می شوند چه می نوشند؟ قرآن میفرماید: مخلوطی از آب داغ و بسیار سوزان که متعفن و آلوده است مینوشند. آن غذای دوزخیان و این نوشابه آنان، امّا بعد از این پذیرایی به کجا می روند؟ قرآن می فرماید: سپس آنها را به جهنم بازمی گردانند. پس معلوم می شود که این آب داغ متعفن از چشمهای بیرون جهنم است.[4]
إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءَهُمْ ضَالِّينَ ﴿٦٩﴾ فَهُمْ عَلَىٰ آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ ﴿٧٠﴾
همانا آنها پدران خود را گمراه یافتند (69) و با سرعت در پی آنها کشانده می شوند (70)
در آخرین آیات مورد بحث قرآن دلیل اصلی گرفتاری دوزخیان را در چنگال این مجازاتهای دردناک را در دو جمله کوتاه و پر معنا بیان میکند: این دوزخیان با این که می دانستند پدرانشان گمراهند، از ایشان تقلید کردند و با جان و دل، و بیاختیار و به سرعت به دنبال آنها دویدند، گویی اراده ای از خود ندارند، و به همین جهت دنبال پدران خود به سرعت به سوی دوزخ می روند، و خلاصه جزای آخرتشان مطابق رفتار دنیایی ایشان است.[5]
وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ ﴿٧١﴾
و البته پیش از آنها بیشتر پیشینیان گمراه شدند (71)
آیه شریفه می خواهد مشرکین زمان پیامبر (ص) را به مشرکین امتهای هلاک شده قبل تشبیه کند، می فرماید: اکثر امتهای گذشته گمراه شدند، و در اثر تکذیب پیامبرانشان هلاک شدند، پس شما مشرکین نیز همین طور هلاک خواهید شد و این سنت الهی است. آیه در عین حال تسلّی خاطر برای پیامبر (ص) و مؤمنین است.[6]
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ ﴿٧٢﴾ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ ﴿٧٣﴾ إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿٧٤﴾
و حال آن که ما هشدار دهندگانی در میانشان فرستادیم (72) پس ببین فرجام هشدار داده شدگان چگونه شد (73) به استثنای بندگان خالص شده خدا (74)
می فرماید: گمراهی امتهای گذشته به خاطر نداشتن رهبر و راهنما نبود، چون ما در میان آنها پیامبران و رسولانی فرستادیم که آنها را از شرک، ظلم، بیدادگری و تقلید کورکورانه از دیگران بیم میدادند، و آنها را به مسؤولیت هایشان آشنا می ساختند. حال عاقبت این اقوام لجوج گمراه را بنگر که چگونه آنها را به عذاب دردناکی گرفتار کردیم، و هلاک نمودیم، جز بندگان با ایمان و مخلص که از این مهلکه جان سالم به در بردند. قابل توجه این که در این سوره پنج بار روی بندگان مخلص خدا در آیات مختلف تکیه شده، و این نشانه ایست از عظمت مقام آنها، همان طور که قبلا اشاره شده آنها کسانی هستند که در معرفت، ایمان و جهاد با نفس آن چنان پیروز شده اند، که خدا آنها را برگزیده و خالص کرده، به همین دلیل در انحرافات و لغزشها مصونیت پیدا کردند. شیطان از نفوذ در آنها عاجز و مأیوس است. و این در حقیقت پیامی است الهام بخش برای مؤمنان مقاوم آن روز مکه، و برای ما مسلمانان در دنیای پر غوغای امروز که از انبوه دشمنان نهراسیم تا در صف عباد الله مخلصین جای بگیریم.[7]
وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ ﴿٧٥﴾ وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ ﴿٧٦﴾ وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ ﴿٧٧﴾
و همانا نوح ما را ندا داد و چه نیکو اجابت کننده بودیم (75) و او و کسانش را از آن محنت بزرگ رهانیدیم (76) و نسل او را باقی گذاشتیم (77)
در واقع زمانی که حضرت نوح (ع) از هدایت قومش مأیوس شد به درگاه خدای خویش قومش را نفرین میکند، و برای هلاکت آنها به پروردگارش استغاثه میکند، که [پروردگارا! از کافران احدی را بر روی زمین باقی نگذار، (نوح/26)] و در آیه [پروردگار خود را چنین بخواند که من زیردست شدم و از تو یاری میخواهم، (قمر/10)] و خدای تعالی نیز کمال عنایت خود را نسبت به ندای نوح و اجابت درخواست او نشان میدهد، و خدای سبحان خود را در اجابت کردن ندای نوح مدح میکند، که چه خوب اجابت کننده ای هستیم. و اگر خود را با این که یکی است (اجابت کنندگان) خوانده، به منظور تعظیم بوده است.[8] سپس میفرماید: او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایی بخشیدیم. یعنی آزار قوم نوح و زخم زبانهای شدید و اسائه ی ادب ها و نسبتهای جنونی که به نوح روا داشتند، در نهایت به طوفان بزرگ انجامید، که خدا او و اهل بیت او و مؤمنین را از چنگال این قوم ستمگر رهایی بخشید، و همه ی مشرکان را به هلاکت رسانید.[9] و فرزندان او را از بین همه ی مردم جزء باقی ماندگان روی زمین قرار دادیم، در داستان نوح (ع) در سوره هود راجع به این معنا بحث شده.[10]
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿٧٨﴾ سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ ﴿٧٩﴾
و در میان آیندگان او را بر جایی نهادیم (78) درود بر نوح در میان جهانیان (79)
منظور از (ترک در آخرین) این است، که خدای تعالی دعوت نوح را به سوی توحید، بعد از او هم در بشر زنده نگه داشته و در هر عصری بعد از عصر دیگر تا روز قیامت اثر مجاهدت های آن جناب را در راه خدا باقی و محفوظ داشته است. امّا منظور از (عالمین) همه ی عوالم بشری و امتها و جماعت های بشری تا روز قیامت است. و این سلامی که خدای تعالی به نوح داد تا روز قیامت، خود تحنیتی مبارک است، که خدای تعالی از ناحیه ی تمامی امتهای بشری که در اثر مجاهدت ها و دعوت نوح از اعتقادات صحیح و اعمال صالح برخوردار شده اند به نوح داده است، چون نوح (ع) اولین کسی است که برای دعوت به توحید و مبارزه علیه شرک قیام نمود، و در این راه شدیدترین رنجها و سختیها را تحمل کرد، آن هم نه یک سال و دو سال بلکه نزدیک به هزار سال، آن هم نه با کمک کسی، بلکه خودش به تنهایی، پس آن جناب به تنهایی از هر چیز که در بشریت و تا روز قیامت رخ بدهد سهیم و شریک است، و در کلام خدای تعالی چنین سلامی به احدی داده نشده، که این قدر وسیع باشد.[11]
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴿٨٠﴾ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ﴿٨١﴾ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ ﴿٨٢﴾
ما این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم (80) به راستی او از بندگان مؤمن ما بود (81) سپس دیگران را غرق کردیم (82)
میفرماید: همان طور که به همه ی نیکوکاران پاداش میدهیم به نوح نیز پاداش دادیم، منتها پاداشی درخور او، مانند اجابت ندایش، رهایی او و اهل بیتش از اندوه شدید، باقی گذاردن ذریه اش در روی زمین، درودی که تا روز قیامت از ناحیه فرد فرد بشر صالح به وی فرستاده میشود. امّا چگونه نوح از نیکوکاران بود؟ میفرماید: برای این که از بندگان مؤمن ما بود و خدای عزّ و جلّ را به حقیقت بندگی کرد، او غیر آن چه خدا می خواست، نمی خواست، و غیر آن چه خدا دستور داده بود نمیکرد، و به تمام معنی مؤمن حقیقی بود، و این اعتقاد به حق او، در تمامی ارکان وجودش جریان داشت. در پایان می فرماید: بعد از مدتی قوم او را غرق کردیم.[12]
وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ ﴿٨٣﴾ إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴿٨٤﴾
و بی گمان، ابراهیم از پیروان او بود (83) آن گاه که با دلی پاک به پروردگارش روی آورد (84)
شیعه یعنی، مردمی که موافق طریقه ی کسی حرکت کنند، و مراد آیه این است که ابراهیم یکی از شیعیان نوح بود، چون دینش موافق دین او، یعنی دین توحید بود. و امّا «آمدن نزد پروردگار» کنایه از تصدیق خدا، و ایمان به او است، و مراد به قلب سلیم، آن قلبی است که هیچ تعلقی به غیر خدا نداشته باشد، همچنان که امام صادق (ع) فرموده: قلب سلیم قلبی است که خدا را دیدار میکند در حالی که به جز خدای عزّ و جلّ کسی دیگر در آن نباشد.[13]
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ ﴿٨٥﴾ أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّـهِ تُرِيدُونَ ﴿٨٦﴾
چون به پدر و قوم خود گفت: چه چیزی را می پرستید؟ (85) آیا غیر از خداوند، خدایان دروغین را می خواهید؟ (86)
حضرت ابراهیم (ع) با این که میدید که قومش و پدرش (عمویش) بت می پرستند، با این وجود از آنها پرسید: شما چه میپرستید؟ منظورش از این سؤال اظهار تعجب بود، و خواست بفهماند این عمل شما واقعا عجیب و غریب است. سپس فرمود: آیا شما به جای خدای عزّ و جلّ، سراغ خدایان دروغین را میگیرید؟ چگونه مرید خدایان دروغین میشوید؟[14]
فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٨٧﴾
پس به پروردگار جهانیان چه گمان دارید؟ (87)
یعنی در حالی که روزی او را می خورید، و نعمتهایش سراسر وجود شما را احاطه کرده، با این حال موجودات بی ارزشی را همردیف او قرار داده اید، و انتظار هم دارید که به شما رحم کند و به جرم کفرتان مجازاتتان نکند؟ تعبیر به «ربّ العالمین» هم وحدانیت خدا را در ربوبیت گوشزد میکند، و هم افکار شرک آمیز آنها مانند اعتقاد به ارباب و خدایان دروغین را ردّ میکند.[15]
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ ﴿٨٨﴾ فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ ﴿٨٩﴾ فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ ﴿٩٠﴾
پس نظری به ستارگان افکند (88) و گفت: من بیمارم (89) پس از او روی برگرداندند و برگشتند (90)
علامه میفرماید: 1)نگاه کردن در ستارگان یا برای این بود که ساعت را تشخیص دهد، و مثل کسی که دچار تب نوبه است، و بخواهد بفهمد چه ساعتی دوباره شب می آید، یا فلان ستاره چه وقت طلوع یا غروب میکند، 2) و یا نگاه کردن در ستارگان برای آن بوده که حوادث آینده ای را که منجم ها آن حوادث را از اوضاع ستارگان به دست می آوردند، پیشگویی کند. بنابر وجه اول معنای آیه چنین میشود: که وقتی اهل شهر خواستند همگی از شهر بیرون روند، تا در بیرون شهر مراسم عید خود را به پا کنند، ابراهیم نگاهی به ستارگان انداخت، و سپس به ایشان اطلاع داد که به زودی کسالت من شروع میشود، و من نمیتوانم در این عید شرکت کنم. و بنابر وجه دوم معنا این میشود: که ابراهیم در این هنگام نگاهی به ستارگان کرد و طبق قواعد منجمین پیشگویی کرد که به زودی من مریض خواهم شد، و نمی توانم با شما از شهر خارج شوم. ایشان میفرماید: وجه اول با وضع ابراهیم (ع) مناسبتر است، چون آن جناب با این که توحیدی خالص داشت، دیگر معنا ندارد برای غیر خدا تأثیری قایل باشد، و از سوی دیگر هیچ دلیلی هم در دست نیست که آن جناب در آن زمان مریض نبوده، بلکه دلیل داریم بر این که مریض بوده، چون از یک سو خداوند ایشان را دارای قلب سلیم معرفی میکند، و از سوی دیگر از او حکایت کرده که آن جناب صریحاً گفته است: من مریضم، و کسی که دارای قلب سلیم است، دروغ و سخن بیهوده نمی گوید. در ادامه میفرماید: مردم از آمدن ابراهیم صرفنظر کرده، او را تنها گذاشته از شهر خارج شدند.[16]
فَرَاغَ إِلَىٰ آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ ﴿٩١﴾ مَا لَكُمْ لَا تَنطِقُونَ ﴿٩٢﴾
پس مخفیانه به سوی خدایانشان رفت و گفت: چرا چیزی نمی خورید؟ (91) شما را چه شده که سخن نمی گویید؟ (92)
ابراهیم به سراغ بتها رفت، نظری به بتها افکند، که مانند انسانها تراشیده شده اند، انسانهایی که در پیش رو طعام دارند، و مشغول خوردنند، (مشرکین در ایام عیدشان طعام نزد بتها می گذاشتند)، پس سرشار از خشم و غیظ گشته، پرسید: پس چرا نمی خورید؟ و چون پاسخی نشنید، پرسید: چرا حرف نمی زنید؟ با این که شما خدایانی هستید، که پرستندگانتان خیال میکنند شما عاقل و مدبّر امور ایشانید، اینجا بود که آخرین تصمیم خود را گرفت.[17]
فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًا بِالْيَمِينِ ﴿٩٣﴾ فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ ﴿٩٤﴾
پس مخفیانه با دست راست ضربتی بر سر آنها کوفت (93) پس شتابان به سوی او روی آوردند (94)
نتیجه آن سخنان با بتها این شد که تصمیم گرفت با دست راست و با تبر، محکم به سر و کله بتها بکوبد، (دست راست کنایه از قوت است). مردم با سرعت به طرف ابراهیم آمدند، چون احتمال میدادند که به دست ابراهیم علیه السلام پیش آمده باشد. در این کلام حذف و اختصارگویی به کار رفته، برگشتن مردم از مراسم عید، و آمدنشان به بتخانه، ودیدن آن منظره را حذف کرده چون جزئیات در سوره انبیا آمده بود.[18]
قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ ﴿٩٥﴾ وَاللَّـهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ ﴿٩٦﴾
گفت: آیا آن چه را که می تراشید، می پرستید (95) حال آن که خداوند هم شما را آفریده و هم آن چه را که می پرستید (96)
بعد از ماجرای بت شکنی، ابراهیم را به همین اتهام به دادگاه کشاندند، او را مورد سؤال قرار داده، از او خواستند توضیح دهد که حادثه وحشتناک بتخانه به دست چه کسی انجام شده؟ حضرت ابراهیم برای توبیخ آنها میگوید: آیا هیچ آدم عاقلی ساخته دست خودش را پرستش میکند؟ هیچ با شعوری در برابر مخلوق خود زانو به زمین میزند؟ معبود انسان باید خالق او باشد نه مخلوق او، اکنون درست بنگرید و معبود حقیقی را پیدا کنید، خدای سبحان هم شما را آفریده و هم بتهایی را که می سازید. بعضی از مفسرین آیه 96 را این گونه معنی کرده اند (خداوند هم شما را آفریده و هم اعمال شما را) البته این معنی غلط نیست، و بر خلاف پندار بعضی سر از جبر درنمی آورد، چرا که اعمال ما هر چند به اراده ما انجام میگیرد، امّا اراده و قدرت بر تصمیمگیری، و سایر نیروهایی که ما اعمال خود را با آن انجام میدهیم، همه از ناحیه ی خداست، پس خدا خالق اعمال انسان است.[19]
قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَانًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ﴿٩٧﴾ فَأَرَادُوا بِهِكَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ ﴿٩٨﴾
گفتند: برایش بنایی بسازید و او را در جهنمی افکنید (97) پس طرحی برای او ریختند ولی ما آنها را پست ساختیم (98)
مشرکین در مقابل استدلال ابراهیم، گفتند: برای شکنجه وی محلی بسازید، که گنجایش آتش افروخته داشته باشد، سپس وی را در آن آتش پرتاب کنید. کلمه جحیم به معنای آتشی است که افروختگی اش شدید باشد. البته آنها برای نابودی ابراهیم، و سوزاندنش درآتش نقشه کشیدند، امّا ما ابراهیم را برآنان غالب ساختیم، به طوری که نقشه ی شوم آنان هیچ اثری در آنجناب نگذاشت، و آن این بود که به آتش گفتیم: برای ابراهیم سرد و گلستان باش. جمله (فجعلناهم الاسفلین) کنایه است از این که ما ابراهیم را بر آنان غلبه دادیم.[20]
وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّي سَيَهْدِينِ ﴿٩٩﴾
و گفت: من به سوی پروردگارم روانم، زودا که هدایتم کند (99)
از اینجا فصل دیگری از داستان های ابراهیم شروع میشود، و آن عبارتست از مهاجرت ایشان از بین قومش، و آنگاه درخواست فرزند کردنش از خدا، و داستان ذبح اسماعیل. جملهی (و قال انی ذاهب الی ربی) خلاصه ایست از گفتار مفصلی که قبلا با پدر خود آزر داشت، و به او فرموده بود: [من از شما و آن چه به جای خدا میخوانید دوری و کناره گیری میکنم، و از پروردگارم حاجت میطلبم، و امیدوارم حاجت خواهیم از پروردگارم بی نتیجه نباشد. (مریم/48)]. و از این آیه معلوم میشود که منظور ایشان از این که گفت: به سوی پروردگارم میروم، رفتن به سرزمین مقدس بیت المقدس بود، تا در آنجا با فراغت بیشتر، حاجات خود را از خدا بخواهد.[21]
1- خلاصه تفسیر المیزان و نمونه، ص976
1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص976