بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندیکه رحمت عامّش ازآن همه و رحمت خاصّشازآن مؤمنين است.
سَبَّحَ لِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿١﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿٢﴾
آنچه درآسمانها و آنچه در زمین است همه تسبیح خدا میگويند و او مقتدر حکيم است (١) ای کسانی که ايمان آورده ايد! چرا چيزی را میگوييد که عمل نمیکنید (٢)
درواقع مؤمنين را سرزنش می کند که وقتی همهی هستی با زبان حال و قال خدا را به خاطر عزت و حکمتش تسبیح میکنند چرا آنها کردارشان، موافق گفتارشان نيست و برخلاف ساير موجودات عالم رفتار میکنند؟ آن هم خدايی که شکست ناپذیر است و تنها اراده و خواست او بر نظام هستی حاکم است و خدايی که حکيم است و به بهترین شکل ممکن اين نظام را اداره میکند و هرکارش از روی حساب و مصلحت است. با توجه به آيات بعدی به نظر می آيد که منظور آيه، بيشتر متوجه مؤمنين است که قبل از جنگ قول پايداری دادند امّا در موقع جنگ خُلف وعده کردند.
كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿٣﴾
نزد خدا سخت مبغوض است که چيزی را بگوييد، که عمل نمی کنید (٣)
يعنی چرا مؤمنين باید خُلف وعده کنند در حالی که اين عمل شان موجب خشم شديد خدا میشود زيرا اين خود از نشانه های نفاق است؟ توضیح اين که انسان گاهی سخنی می گويد که از اول نمی خواهد انجام بدهد، که اين نوعی نفاق است و موجب خشم شديد خداست، و گاه تصمیمم بر انجام عملی دارد امّا بعدا پشيمان میشود، که اين دلیل بر ضعف اراده است و همين نيز مغایر با سعادت انسان است زيرا سعادت انسان در گروی عزم راسخ و همت بلند اوست.
إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَّرْصُوصٌ ﴿٤﴾
همانا خداوند کسانی را که در راه او صف در صف جهاد میکنند و چون کوه آهن ايستادگی میکنند، دوست دارد (۴)
وقتی اين چنين است، از مؤمنينی که وعده پايداری داده امّا پايداری نکردند و پا به فرار می گذارند خشمگین خواهد بود. آيه به يکی از مهمترین عوامل پيروزی در برابر دشمنان نيز اشاره میکند، و آن انسجام صفوف و يک دلی مؤمنين است، به گونهای که همچون سد عظیم آهنين که هيچ شکافی ميان آن نيست درآيند، که در اين حالت با هر تهاجمی قادر به مقابله خواهند بود.
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّـهِ إِلَيْكُمْۖ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْۚ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ﴿٥﴾
و به ياد آوريد هنگامی که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا مرا آزار می دهيد در حالی که می دانيد من فرستاده ی خدا به سوی شما هستم ؟ پس چون آنها از حق منحرف شدند، خدا دلهاي شان را منحرف ساخت و خدا مردم نافرمان را هدایت نمی کند (۵)
آيه شريفه در حقیقت می خواهد با ذکر داستان حضرت موسی (ع) بفهماند که مسلمانان باید از آزار پيامبر با زبان و عمل دست بردارند، در حالی که علم دارند به اين که او رسول خداست. همچنان که وقتی سخن از انحراف قلوب دارد، نوعی تهدید مسلمين است به اين که آزار رسول خدا (ص) فسقی است که به انحراف دلها می انجامد. البته باید توجه کرد که، منحرف کردن خدای تعالی ابتدایی نيست، بلکه به عنوان مجازات است. چون فسق آنان سبب اين مجازات شده، يعنی سبب شد که خداوند رحمت خود را از صاحبان چنين دلی دريغ داشته، هدایت خود را از آنان قطع کند. همچنان که گمراه کردن خداوند هم هيچ وقت ابتدایی نيست. چون ساحت خدای عزّو جلّ منزه از آن است که ابتدائا و بدون جرم کسی را منحرف و گمراه کند.
وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّـهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُۖ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَـٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ ﴿٦﴾
و هنگامی که عيسی پسر مريم گفت: ای فرزندان اسرائیل! بی تردید من فرستاده خدا به سوی شما هستم، در حالی که آنچه را پيش از من آمده که تورات است تصدیق میکنم و به رسولی که پس از من می آيد و نامش احمد است بشارت می دهم، هنگامی که او با معجزات و دلایل روشن سراغ آنها آمد ، گفتند: اين سحری آشکار است (۶)
ابتدای آيه مقدمه و زمينه چينی است برای مطلب بعدی که می فرمايد: رسول خدا (ص) فرستاده ای است بشارت دهنده که عيسی(ع) به آمدنش بشارت داده، و او کسی است که خدای تعالی او را به هدایت و دين حق گسيل داشته، و دين او نوری است که مردم با آن راه سعادت را می يابند. سپس حضرت عيسی(ع) خلاصه ای از دعوت خود را اعلام می کند. که من هيچ شأن و امتيازی به جز اين ندارم که حامل رسالتی از سوی خدا به سوی شما هستم و محتوای رسالتم اين است که، کتاب و نبوت قبل از خود را تصدیق کنم و نبوت بعد از خود را بشارت دهم؛ يعنی دعوتم با دعوت موسی (ع) متناقض نيست، بلکه در راستای آن و تصدیق کننده آن است. منظور از بشارت، اين است که باب رحمت الهی به روی انسانها باز می شود، و در نتیجه؛ سعادت دنیا و آخرت شان با آمدن دينی کاملتر تأمین می گردد. يعنی در عبارت “بشارت” اين معنا نهفته است که دين احمد (ص) کامل تر از دين موسی و عيسی است. ممکن است سؤال شود مگر نام پيامبر، احمد بود؟ باید گفت احمد نامی بود که مادرش برای وی برگزيد و در اشعار حضرت ابوطالب و ساير شعرای آن عصر، پيامبر به احمد خوانده شده است.
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَىٰ إِلَى الْإِسْلَامِۚ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿٧﴾
و کيست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ ببندد در حالی که به اسلام دعوت میشود؟ و خدا مردم ستمگر را هدایت نمیکند (٧)
اين آيه در رد سخن کفار، م یفرمايد: هيچ شخصی ظالم تر از آن کسی نيست، که دعوت به اسلام میشود امّا به خدا دروغ میبندد و دعوت رسول (ص) را دروغ و معجزه اش را سحر می نامد؛ زيرا با اين کار راه هدایت و نجات را بر خود و ساير بندگان خدا میبندد. در واقع چگونه ممکن است انسان تيشه به ريشه ی سعادت خود بزند و با دينی که به سلامت دنیا و آخرت و نجات انسانها دعوت میکند، مخالفت نمايد و آن را باطل بداند و به خدا دروغ ببندد؟ حال که اينها از نور گريزانند، پس خدا هم هدايتشان نخواهد کرد؛ چون سنّت خدا اين است که قوم ظالم را هدایت نمیکند.
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿٨﴾
میخواهند نورخدا را با دهان هايشان خاموش کنند، ولی خداکامل کنندهی نور خويش است، هرچند کافران خوش نداشته باشند (٨)
کفار پنداشته اند، همين که دين خدا را سحر بخوانند نورش خاموش گشته، رابطهاش با خدا قطع میشود. امّا خدا آنها را به هدفشان نمی رساند؛ بلکه نور خود را تمام و دينش را بر همهی اديان غلبه میدهد، هرچند کافران خوش نداشته باشند. آمارها نشان میدهدکه روز به روز نور الهی در جهان گسترش بيشتری پيدا میکند و جمعیت مسلمين افزایش روزافزون می يابد و اين يک معجزه ی جاودانی قرآن است.
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ﴿٩﴾
اوست که رسول خود را با هدایت و آيين درست فرستاد تا آن را بر همه ی اديان چيره سازد، هر چند مشرکان را ناخوش آيد (٩)
اين آيه، علت آيه قبل را بيان میکند، می فرمايد: خدا نور خود را تمام میکند، برای اين که رسول (ص) را با نورش گسيل داشت، نوری که همان هدایت و دين حق است، تا آن را بر همه ی اديان غلبه دهد، هرچند که مشرکین بت پرست نخواهند. و باید توجه کرد که منظور از همه ی اديان، همه ی روش های غير خدايی است که در بين بشر رايج است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿١٠﴾
اى کسانی که ايمان آورده ايد! آيا شما را بر تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک می رهاند؟ (١٠)
دراين آيه شريفه ايمان وجهاد، تجارت به حساب آمده که سرمایهاش جان آدمی، و سود آن، نجات از عذاب دردناک است. در واقع پيشنهاد تجارتی عظیم را می دهد که دربيان نمیگنجد، بنابراین سودش نيز عظیم است که همان آمرزش گناهان و بهشت است.
تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿١١﴾
به خدا و رسولش ايمان می آوريد و در راه خدا با مال و جان تان جهاد می کنيد. اين برای شما بهتر است، اگر می دانستید (١١)
در واقع آيه بيان می کندکه آن تجارت چيست؟ ايمان به خدا و رسولش، و جهاد با مال و جان. اگر ايمان به رسول را با ايمان به خدا ذکر کرد، برای اين بود که بفهماند اطاعت رسول در آنچه دستور میدهد واجب است، وگرنه ايمان به خدا بدون ايمان به رسول معنا ندارد چون، اين رسول است که به ايمان به خدا دعوت میکند. در انتها م یفرمايد: اگر اهل فهم و علم باشيد متوجه میشويد که خدا نيازی به اين تجارت پر سود ندارد و تمام منافع آن عايد خودتان میگردد. و بدانيد آنچه را که گفتيم انجام دهيد، خير شما را در نظر گرفتيم.
يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿١٢﴾
تا گناها نتان را بر شما ببخشاید و شما را به باغ هايی که از پای درختانش نهرها جاری است و به سراهای دلپسند، در بهشت های جاويدان در آورد که اين همان کاميابی بزرگ است. (١٢)
يعنی اگرانسان متاع قليل دنیای ناپایدار را به خدا می دهد، خدا در عوض به انسان منزلگاه های دايمی و ثابت در بهشت میدهد که مايه ی آرامش و آسایش واقعی اوست، و به اين ترتیب اراده ی مؤمنين را برای اقدام به اين تجارت، تقویت و آنها را دل خوش می سازد. و درآخر با جمله ی “اين پيروزی عظیمی است” مطلب را تأکید می کند.
وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَاۖ نَصْرٌ مِّنَ اللَّـهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٣﴾
و نعمت ديگری که دوستش داريد، آن ياری خدا و پيروزی نزدیک است و مؤمنان را بشارت ده. (١٣)
يعنی نعمتها تمام نمی شود؛ بلکه نعمتی ديگر که دوستش دارید و آن عبارت است از ياری از طرف خداوند و پيروزی نزدیک را، به شما می دهد. در واقع چه تجارت پر سود و پر برکتی که سراسرش فتح و پيروزی و نعمت و رحمت است و به همين دلیل به مؤمنان بشارت می دهد و به آنها تبريک می گويد.
يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنصَارَ اللَّـهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللَّـهِۖ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّـهِۖ فَآمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَّائِفَةٌۖ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ ﴿١٤﴾
اى کسانی که ايمان آورده ايد! ياران خدا باشيد، همانگونه که عيسی بن مريم به حواریون گفت: ياران من در راه خدا چه کسانیاند؟حواریون گفتند: ما ياران خداييم. پس گروهی از بنی إسرائيل ايمان آوردند و گروهی کافر شدند، و کسانی که ايمان آوردند دربرابر دشمنان شان تاييد کرديم و سرانجام بر آنها پيروز شدند (١۴)
يعنی کسانی که به پيامبر (ص) ايمان آوردند، بايد با جان و مال خود تجارت کرده و خدا را با ايمان و جهاد در راهش، ياری کنند و بر ياری خود دوام و ثبات داشته باشند به گونه ای که به اين صفت شناخته شوند. امّا منظور از ياری خدا در واقع ياری پيامبر خداست، زيرا می فرمايد: حواریون در جواب عيسی (ع)گفتند: ما انصار خدا هستیم، يعنی تو را ای عيسی! ياری میکنيم و اين به معنی پيمودن راه خدا و اخلاص در عبادت است. پس در واقع می فرمايد: که ای انصار رسول خدا (ص)! در نشر دعوت و اعلای کلمه ی حق باشيد و در اين راه جهاد کنید که اين همان ايمان آوردن به رسول (ص) و اطاعت ايشان است. امّا ماجرای عيسی (ع) چه شد؟ بنی إسرائيل دو طايفه شدند، يکی حواریون که ايمان آوردند و ديگر آنان که کافر شدند ؛ و خدا مؤمنين را بر کفار غلبه داد. مراد اين است که، امت اسلام نيز دو طايفه خواهند شد؛ عدهای مؤمن و عدهای کافر و اگر مؤمنين، خدا را ياری کرده و دستورات پيامبر (ص) را اطاعت کنند، ایشان نیز بر دشمنان غلبه می یابند..