ترجمه و توضیح سوره مریم 98 – 76

وَيَزِيدُ اللَّـهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى ۗ وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا ﴿٧٦﴾

و خداوند بر هدايت كسانى كه هدايت را پذيرفتند، مى‌افزايد. و نيكى‌هاى ماندگار در پيشگاه پروردگارت از نظر پاداش و عاقبت بهتر است. (76)

اما از آن طرف هم بر اساس ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ اگر كسي مؤمن باشد ما درجات، گرايش، توفيق، نِعم و استاد خوب برايش فراهم مي‌كنيم، شاگرد و رفيق و هم‌بحث و هم‌درس خوب برايش فراهم مي‌كنيم، همهٴ اينها نعمت است. حالا يا مربوط به دعاي پدر و مادر است، يا طهارت قلب خود اوست، فرمود: اين ها مزيد هدايت و راهنمایی و نِعم ماست كه ما همهٴ آن بركات را به او بدهيم. آنها در تمام حرف هايشان دوتا برهان داشتند، يكي مي‌گفتند: ﴿خَيْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً﴾ يكي هم ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ که خدا فرمود ما آنها را خاك كرديم، در قبال آنچه بهرهٴ مؤمنين مي‌شود ﴿خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ مَّرَدّاً﴾ است، پس مَرَد و رد و برگشت محصول عمل خود آدم است كه به آدم برمي‌گردد، اين‌چنين نيست كه عمل آدم از بين برود. در برابر ﴿فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ فرمود: ﴿وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُديً﴾ آنها زمينهٴ تيرگي را فراهم مي‌كنند، آنها به سوء اختيار خودشان در تاريكي مي‌دَوند، از اين طرف فيض الهي نصيب مردان مهتدي مي‌شود، هدايت اين ها را روزافزون مي‌كند. هدايت يك مطلب است، افزايش درجهٴ مهتديان مطلب ديگر است، يك وقت است آدم گرايشي به اعمال خير دارد اين گرايشش بيشتر مي‌شود كاري دربارهٴ خيرات انجام مي‌دهد اكنون بيشتر خير انجام مي‌دهد. اگر كسي مي‌خواهد خانه، فرش یا ماشين تهيه كند، بايد برابر شأنش تهيه كند، بيش از اين مي‌شود اسراف، حق ندارد، اما در كار خير براي كسي شأن معيّن نكردند. آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» است آن ترفيع درجه است كه فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ ما درجات اينها را در بهشت بالا مي‌بريم ترفيع درجه به عنوان پاداش هدايت مُهتديان است. اما افزايش مراتب هدايت، يعني این که اين ها را سريع‌تر، سابق‌تر در اين راه پيش مي‌بريم، اگر گفتيم ﴿وَسَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾  یعنی به او توفيق مي‌دهيم كه هميشه نمازش را اول وقت بخواند، اگر گفتيم ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ به او توفيق مي‌دهيم كه در مسابقات خير او از ديگري سبقت بگيرد، اين ها مزيد هدايت است. اما درجات و غُرف مبنيه بهشت و… مربوط به ترفيع درجات است فرمود: ﴿وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُديً وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ﴾ پس آنچه شما پنداشتيد كه معيار ارزش است آنها معيار نيست چون آ‌ن كه از بین رفتنی است (عندكم) است، آن كه باقيات الصالحات است ﴿عِندَ رَبِّكَ﴾ است.[1]

 أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا ﴿٧٧﴾ أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـٰنِ عَهْدًا ﴿٧٨﴾

آيا ديدى آن كسى را كه به آيات ما كفر ورزيد و گفت: قطعا به من مال و فرزند بسيار داده خواهد شد. (77) آيا از غيب خبر يافته يا نزد خداى رحمان پيمانى گرفته است. (78)

در مكه برخي ها مي‌گفتند: انسان براي اين كه در دنيا مرفّه و اهل سعادت باشد، بايد همان راه پدران ما كه بت‌پرستي است را ادامه بدهد، مسلمان ها فقيرند، مفلوك‌اند و امكاناتي ندارند و ما همان دين آبا و اجدادیمان را انتخاب مي‌كنیم تا از مال و اولاد برخوردار بشویم. پس دو وجه در اين ﴿لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ هست يا براي آن است كه بگويند: اگر رفاه مي‌خواهي به سراغ بت‌پرستي برو، يا مي‌گويند: بت‌پرست ها مرفّه‌اند و اين كار حق است و اگر باطل بود اين ها مرفّه نبودند. ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: شما بر غيب مطّلع شديد؟ شما نه آينده را ديديد كه بشويد اهل بصر، نه آينده را مي‌فهميد كه بشويد اهل نظر، نه كسي به شما تعهّد داد، براي اين كه مؤمن نيستيد. ما به مؤمنين تعهّد سپرديم گفتيم ﴿مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ﴾ اما به شما كسي تعهّد نسپرده. شما عندالرحمان عهدي، نامه‌اي، وعده اي داريد؟ كسي به شما خبر داد؟ نه آن است نه اين. اگر اين كلام شما كه مي‌گوييد ﴿لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ حق باشد، يا بايد از راه شهود بگوييد، يا بايد طبق برهان بگوييد، يا بايد طبق آيات قرآني و تعهّدات الهي باشد.[2]

كَلَّا ۚ سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَ نَمُدُّ  لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا ﴿٧٩﴾  وَ نَرِثُهُ  مَا يَقُولُ وَ يَأْتِينَا فَرْدًا ﴿٨٠﴾

چنين نيست، آنچه را مى‌گويد خواهيم نوشت و عذابش را تداوم خواهيم داد. (79) و آنچه را مى‌گويد از او به ارث مى‌بريم و نزد ما تنها مى‌آيد. (80)

فرمود: اين ها كه اين حرف را مي‌زنند دست شان خالي است ﴿كَلَّا﴾ اين حرف ها باطل است، هيچ راهي ندارند براي اين كه ما حرف هايشان را مي‌نويسيم. «سين» در اين گونه از موارد براي تحقيق است نه نشانه تاخیر، نظير ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ فرمود: ﴿سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ﴾ قول مخصوص گفتن نيست، مثل اين كه ما بگوييم حرفِ اين آقايان چيست؟ يعني مَنش‌، روش‌، مكتب، ديده‌ و آرمانشان چيست؟ ﴿سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ﴾ يعني آنچه را كه او گفت و نوشت و رفتار و كردار دارد ما  محقّقاً و سريعاً مي‌نويسيم. چون می فرماید:﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ، ق/18﴾ اين قول يعني فعل، رفتار، گفتار، نگاه، استماع، كسي يك غيبت را گوش مي‌دهد، نامحرم را نگاه مي‌كند، آهنگ حرام را گوش مي‌دهد، خلاصه همهٴ كارها را شامل مي‌شود­ فرمود: ﴿إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ، مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ، ق/18و17﴾ ناظر به اين است که از طرف راست و از طرف چپ او 1) مأموران ما قَعيدند، در كمين‌ نشسته اند، 2) هم رقيب‌اند، مراقب اند و هم عتیدند، مستعدّ و آماده اند و همان‌جا ضبط مي‌كنند، پس این گونه نیست که یکی رقیب باشد و دیگری عتید، بلکه هر دو رقیب و عتید اند كه هيچ چيزي فوت نمي‌شود. اين ﴿سَنَكْتُبُ﴾ معنايش اين نيست كه ما بعدها مي‌نويسيم، در روایات آمده كه حَسنات را به سرعت مي‌نويسند اما سيّئات را يك مقدار مهلت مي‌دهند كه شخص استغفار كند توبه كند و محو كند، اما اگر بيش از آن حد باشد كه ما بعدها بخواهيم ثبت بكنيم اين‌چنين نيست، همان‌جا ثبت مي‌شود ولي توبه‌اش و مهلت دادنش محفوظ است. حالا كه اين كار را كرديم ﴿وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾ ما عمر طولاني به او داديم، اين از مال و فرزند استفاده كرده بي‌راهه رفته و اين را حق دانسته و خيال كرده هر كسي متمكّن شد خير با اوست. آنچه را كه او گفته يعني مال و فرزندش را ما از او مي‌گيريم. پس آنچه او دارد ما از او مي‌گيريم خودش به تنهايي و دست خالی نزد ما مي‌آيد. در حقيقت ما او را هم ارث مي‌بريم، ﴿وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ﴾ یعنی اول مال و اولاد را مي‌گيريم، بعد خودش را تنها می گیریم، بنابراين چيزي براي او نمي‌ماند. مطلب مهم اين است كه همه تنها مي‌آيند منتها تنهايي بعضي رفاه است، تنهايي بعضي عذاب. 1) اين تنهايي براي يك عدّه راحت است چون اين ها قبلاً مزاحم بودند، تعلّقات بي‌جا بود يا دشمن بودند فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ﴾ یا فتنه بودند، فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾ اين فتنه يعني آزمون، پس این تنهايي براي او رحمت است. 2) اين شخص تمام قدرتش به اين مال و ولد بود اين ها كه از او گرفته شده تنها مي‌‌آيد براي او يك عذاب است.[3]

وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ﴿٨١﴾ كَلَّا ۚ سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا ﴿٨٢﴾

و به جاى خدا معبودانى اختيار كردند تا سبب عزتشان باشد. (81) چنين نيست زودا كه [آن معبودان‌] عبادت ايشان را انكار كنند و مخالف آنها شوند. (82)

اين ها ثروتي مي‌خواستند براي آنها حلال و حرام هيچ فرق نمی کرد، آن را از راه باطل به دست مي‌آوردند، يك عزّت كاذبي مي‌طلبيدند كه در برابر بت ها خضوع مي‌كردند و مي‌گفتند: اگر كسي سعادت و عزّت بخواهد بايد در برابر بت ها خضوع كند. عزّت يعني نفوذناپذيري، سرزمين سِفت و محكم كه كُلنگ و بيل در او اثر نمي‌كند را مي‌گويند «أرضٌ عَزاز» لازمهٴ نفوذناپذيري اقتدار است مؤمن عزيز است، یعنی نفوذناپذير است، حرف هر كسي را قبول نمي‌كند، هر كسي نمي‌تواند در او نفوذ كند. اين معنا براي خدا و پيامبر و مؤمنين ثابت است، طبق بعضي از آيات كه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾ اگر از اين مسير كسي بيرون رفت، عزّت كاذب است، و اين ها به دنبال عزّت كاذب بودند، اگر عزّت اين ها دروغين است، ذلّت شان راست است. قيامت ظرف ظهور حق و حقيقت است، در نتيجه این ها در قيامت خوار و ذليل محشور مي‌شوند. عالَمي كه حق و صدق روشن بشود آن قيامت است، در قيامت ﴿لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ اين عذاب مُهين، غير از آن سوخت و سوز بدني است، كسي خوار مي‌شود كه در دنيا عزيزِ بي‌جهت باشد. فرمود: در صحنهٴ قيامت ما عابد و معبود هر دو را مي‌آوريم، هم شما مي‌گوييد اين ها ما را فريب دادند، هم اين ها مي‌گويند ما فريب نداديم، اين ها فريب‌ خوردند. بعضي از اهل معرفت مي‌گويند: سرّ اين كه خداي سبحان شرك را نمي‌آمرزد، براي آن است كه مشرك بدترين تهمت را زده است، به چه كسي تهمت زده؟ به در و ديوار عالَم، به چوب و صنم و وثن تهمت زده، اين ها به خدا عرض مي‌كنند: خدايا ما كه برده و بنده و مخلوق و مسبّح و حامد توييم، او ما را متّهم كرده كه ما شريك توييم. اين بزرگوار مي‌گويد: شرك به حقّ‌الناس برمي‌گردد، نه حقّ‌الله، كسي به خدا ظلم نمي‌كند ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ اين يك ديد خاصّي است، ولي به هر تقدير آنكه قرآن در اين بخش مطرح مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ اين‌چنين است؟! ﴿كَلَّا﴾ اين ها عامل عزّت شان نيستند چرا؟ براي اين كه ﴿سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ اين ﴿سَيَكْفُرُونَ﴾ هم مي‌تواند برگردد به عابدها هم مي‌تواند برگردد به معبودها، هم بت‌پرست ها در قيامت خودشان را از بت ها تبرئه مي‌كنند، هم بت ها خود را در قيامت از بت‌پرست ها تبرئه مي‌كنند.[4]

أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ﴿٨٣﴾

آيا ندانستى كه ما شياطين را بر كافران فرستاديم تا آنها را شديدا تحريك كنند. (83)

«أزَّ» يعني «هيَّج» تحريك كرده، تهييج كرده، شورانده، فرمود: نمي‌بيني چه كسي اين ها را شورانده كه به اين طرف مي‌روند؟ اين كلب معلَّم ما را نمي‌بيني؟ اين كه وسوسه كرده و اين ها را به طرف بت‌پرستي مي‌برد هُل مي‌دهد نمي‌بيني؟ ما شياطين را فرستاديم كه اين ها را بگزند، شيطان يك برده و بندهٴ خداست و لاغير، درست است که در نظام تشريع معصيت كرده و اهل جهنّم است، ولي در نظام تكوين بايد به اذن خداي سبحان باشد. در نظام تكوين يك سگ تربيت‌شده است، فرمود: ما تا اجازه ندهيم اين سگ تربيت‌شده كسي را گاز نمي‌گيرد، اين فقط براي يك عدّه پارس مي‌كند، دعوت‌نامه مي‌فرستد، مي‌خواهد بيايد، مي‌خواهد نيايد. فرمود: ما به وسيلهٴ انبيا براي مردم دعوت‌نامه مي‌فرستيم، او هم با وسوسه دعوت‌نامه مي‌فرستد، مردم مخيّرند يا اين راه يا آن راه، ما افرادی را با عقل و فطرت از درون، و با وحي و نبوّت و الهام قرآن و عترت از بيرون راهنمايي كرديم، بيراهه رفتند صبر كرديم، چندين بار خلاف كردند صبر كرديم، دعوت كرديم، راه توبه را باز كرديم، وسيله‌اي براي او فراهم كرديم كه برگردد، گاهي اين ها را در سختي قرار داديم ديديم، ناله نكردند، تضرّع نكردند، ديديم هيچ راهی براي به راه آوردن اين ها نيست، تمام نعمت ها را به روي اين ها باز كرديم تا در نعمت غرق شوند،‌ از آ‌ن به بعد اين شيطان را به سراغ آنها مي‌فرستيم، از اين طرف مرتّب اين ها را تهييج مي‌كند، اما باز همچنان انسان اختيارش محفوظ است، باز تا زنده است درِ توبه محفوظ است. پس اين كلب معلّم ما بدون اذن ما كسي را تحريك نمي‌كند، ولي دعوت مي‌كند، دعوت كار خيري است اگر دعوت و وسوسه نباشد كه كسي جهاد نمي‌كند، كسي به كمال نمي‌رسد. چرا انسان از فرشته‌ها بالاتر مي‌رود؟ براي اين كه او وسوسه‌اي ندارد. بله او موجود خيّر و خوبي است، اما انسان با داشتن مزاحم اگر طيّب و طاهر شد از فرشته بالا مي‌رود.[5]

فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا ﴿٨٤﴾

پس بر [عذاب‌] آنها شتاب مكن، ما براى آنها دقيقا روز شمارى مى‌كنيم. (84)

بعد فرمود: حالا اين ها كه بيراهه مي‌روند و كفر مي‌ورزند، نگو چرا خدا زود نمي‌گيرد، چون اگر خدا زود كسي را كيفر كند كه نظام جبری می شود. فرمود: ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً﴾ مختصري به این ها مهلت می دهيم، صد سال و نود سال نسبت به ابد يك لحظه است، قابل اندازه‌گيري نيست، فرمود: عجله نكن ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ ما شماره‌اي داريم، هم شمارهٴ نَفَس و هم شمارهٴ روز براي هر كسي اجل مقدّري است، ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ و لاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾ يعني چه؟ فرمود: وقتي مرگ ايشان رسيد تأخير ندارد، معناي این را مي‌فهميم، اما تقديم ندارد يعني چه؟ یعنی اگر فرصت مرگ هنوز نرسيده، هنوز شخص عمرش باقي است، مُردنش محال است، وقتي هم كه فرصت مرگ رسيد يك لحظه بخواهد تأخير بيندازد آن هم محال است. حضرت امير(ع) فرمود: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَي أَجَلِهِ» هر نَفسي كه انسان برمي‌آورد يك گام به مرگ نزديك‌تر مي‌شود. فرمود: همهٴ اين شماره‌ها براي ما مشخص است، روزها و شب هايي كه نفس مي‌كشيم عددش معلوم است. خدای سبحان به رسولش(ص) فرمود: اين ها شماره‌اي دارند اين شماره تمام شد،  نزد ما مي‌آيند، ما منتظريم اين ها شماره‌هايشان تمام بشود. ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ يعني نفس هايش مشخص است، چند روز و چند ساعت عمر مي‌كند، چندتا نفس بايد بكشد، همهٴ اين ها شماره دارد و شماره‌هايشان هم مشخص است، بعد هم تمديد نمي‌كنيم. چيزي كه كم باشد قابل شمارش است، فرمود: نَفس ها و روزهای اين ها قابل شمارش است، خيلي نيست، ما همهٴ اين ها را به شماره در آورديم، شما نگران نباش كه حالا تا چه موقع كفار و مشركين مي‌خواهند بمانند و تا چه موقع دوام دارند.[6]

 يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَـٰنِ وَفْدًا ﴿٨٥﴾  وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ  وِرْدًا ﴿٨٦﴾

روزى كه پرهيزكاران را به مهمانى و ديدار به سوى خداى رحمان فراهم آريم. (85) و مجرمان را تشنه كام، به سوى دوزخ برانيم. (86)

چه روزي، چه موقع اين شماره تمام مي‌شود و شما تمديد نمي‌كنيد؟ فرمود: روزي كه يك عده سواره و يك عده پياده مي‌آيند. ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً﴾. فرمود: ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً، مریم/59﴾ همه تك مي‌آيند، در قيامت زندگي جمعي است نه اجتماعي، هيچ كس از ديگري خبر ندارد، همه در ساهرهٴ قيامت حاضرند، جمع‌اند، اما كسي مشكل ديگري را حل نمي‌كند، ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ﴾ هر كسي كار خودش را دارد «لا ينفع ولا يضرّ» اما وقتي دربارهٴ متّقين سخن مي‌گويد مي‌فرمايد: ما متّقيان را محشور مي‌كنيم آنها با موكِب همايوني مي‌آيند فرشتگاني از جلو، فرشتگاني از پشت سر، يك عده استقبال، يك عده بدرقه. هم شيعه‌ها و هم سنّي ها مثل فخررازي از حضرت امير نقل كرده كه حضرت امير(ع) از پيغمبر(ص) نقل كردند كه متّقي همين كه از قبر برخاست فرشتگاني با مركب هاي سفيد به استقبال مي‌روند، عده‌اي هم بدرقه مي‌كنند، پس يك نفر با موكب همايوني مي‌آيد، نه اين كه متّقين را ما با هم به صورت موكب جمع مي‌كنيم. هر كسي تنها مي‌آيد منتها بسياری پياده مي‌آيند، بسياری سواره، بسياری هم بي‌استقبال و بي‌بدرقه مي‌آيند، بعضي هم با استقبال و با بدرقه مي‌آيند. ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ﴾. اين كه متّقيان با موكب همايوني محشور مي‌شوند اين براي بعد از حساب است و آيهٴ 95 كه مي‌فرمايد: ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾ اين براي قبل از حساب است. اين جمع ناتمام است، براي اين كه انسان باتقوا را ذات اقدس الهي از طليعهٴ برزخ تا حشر اكبر و پايان حشر با موكب همايوني و با جلال و شكوه ياد مي‌كند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ، نحل/32﴾ همين كه انسان باتقوا رحلت كرد در هنگام قبض روحش و هنگام ورود به دالان برزخ با فرشتگان تكريم همراه است، تنها وارد برزخ نمي‌شود ملائكه مي‌آيند سلام عرض مي‌كنند، درِ بهشتِ برزخي را باز مي‌كنند، بعضي ها هم چون برزخ شان سريعاً مي‌گذرد، اين ها را سريعاً وارد بهشت مي‌كنند، به اين ها سلام عرض مي‌كنند مي‌گويند ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ اين‌چنين نيست كه انسان های باتقوا تنها بميرند و تنها از قبر برخيزند و كسي آ‌نها را تكريم نكند، آنها با جلال و شكوه از دنيا وارد برزخ و از برزخ وارد صحنهٴ قيامت مي‌شوند. مي‌فرمايد: ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ يك وقت است كسي از پشت سر مي‌آيد به عنوان بدرقه اين براي انسانِ شريف است، يك وقت است كسي از پشت سر مي‌آيد به عنوان هِي كردن اين براي حيوان است. اگر امروز فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ فردا اين انعام را كه بدرقه نمي‌كنند، هِي مي‌كنند فرمود: ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ يك عده فرشتگان عذاب مي‌فرستيم اين ها را هِي بكنند، منتها اين شخص مي‌فهمد اين هايي که او را به طرف جهنم هِي مي‌كنند قبلاً با او بودند، می فرماید: ﴿وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ، ق/21﴾ بايد مشخص كنيم يا هِي كننده براي خودمان درست مي‌كنيم ـ معاذ الله ـ يا بدرقه كننده، آن شَهيد، آن كه گواه است، آن هم با خود ماست. فرمود: ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ﴾ نه «إلي الجَنّة» آنجا ﴿إِلَي جَهَنَّمَ﴾ است اينجا ﴿إِلَي الرَّحْمنِ﴾ است، اين ها چه كساني‌اند، چه گروهي‌اند، هر كسي كه ﴿إِلَي الرَّحْمنِ﴾ محشور نمي‌شود، خيلي از مؤمنين‌اند كه ﴿إِلَي الْجَنَّةِ﴾ محشور مي‌شوند، فرمود: ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَراً﴾ آن كه «شوقاً الي الجنّة» عبادت كرد به بهشت دعوت مي‌كنند، آن كه «حُبّاً لله» عبادت كرد، «شُكراً لله» عبادت كرد، ﴿إِلَي الرَّحْمنِ﴾ محشور مي‌شود. وقتي كسي  تشنه است می خواهد وارد چشمه بشود كنار چاه برود و آب بگيرد مي‌گويند وارِد. فرمود: ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ يعني اين ها تشنه وارد جهنم مي‌شوند، آبش هم كه ﴿يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ هنوز به لب نرسيده از شدّت حرارت پوست لب مي‌ريزد ﴿يَشْوِي﴾ بريان مي‌كند.[7]

لَّا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـٰنِ عَهْدًا ﴿٨٧﴾

آنها مالك شفاعت نيستند، جز آن كس كه نزد خداى رحمان پيمانى گرفته باشد. (87)

شفاعت حق است، اما نه براي مشرکان، هم شفيع بايد مأذون باشد هم شفاعت شونده بايد مرتضي‌المذهب باشد ﴿لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي، انبیا/28﴾ يعني «ارتضي دينه» اين كه در تعقيبات بعضي از نمازها مي‌خوانيم «رضيتُ بالله ربّا و بمحمدٍ(ص) رسولاً و نبيّا و بعليٍّ اماما» و همچنين اولادش، یعنی ما به ولايت اين ها به عنوان امامت اعتراف داريم و راضي هستيم و خدا هم به ولايت اين ها راضي است،  ما مي‌شويم مرتضي‌المذهب، لذا اميد شفاعت داريم دربارهٴ ديگران اين‌چنين نيست. پس كسي مالك شفاعت است كه عهدي، اذني، اجازه‌اي از طرف ذات اقدس الهي داشته باشد و اين بت ها و اصنام و اوثان كه اين‌چنين نيستند. البته این ها به قيامت كه معتقد نبودند، فرمود: حالا در قيامت اگر بخواهيد از كمك اين بت ها بهره‌اي بگيريد و طرْفي ببنديد اين ها مالك شفاعت نيستند، فرمود: ﴿لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ﴾ فقط كسي حقّ شفاعت دارد كه عندالله عهدي را داشته باشد اگر او بخواهد شافع باشد بايد خدا اذن بدهد. ﴿لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ كه يكي از مصاديق عهد همان وصيّت است كه انسان هنگام مرگ مي‌گويد: خدايا من به وحدانيت تو و نبوّت پيغمبر و ولايت اهل بيت شهادت مي‌دهم، اين ها را در وصيت ذكر مي‌كند و حاجاتش هم ذكر مي‌كند.[8]

 وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَـٰنُ وَلَدًا ﴿٨٨﴾

و گفتند: خداى رحمان فرزندى گرفته است. (88)

جريان شريك بودن يك مطلب است، جريان اتّخاذ ولد مطلب ديگر است. مشركين قائل بودند كه خداي سبحان فرزندي اتّخاذ كرده است، بعضي ها قائل بودند که خدا پسر دارد، بعضي قائل بودند که خدا دختر دارد، خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿لَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ﴾ او كه همسر ندارد تا فرزند داشته باشد، آنها ملائكه را دختران الله مي‌پنداشتند و موحّدان آنها يعني كساني كه به اصل وحي و نبوّت معتقد بودند، مثل مسيحي ها مسيح را ـ معاذ الله ـ پسر خدا و يهودي ها عُزير را پسر خدا مي‌دانستند. ولي اين معنا در حجاز و مكه رواج نداشت، اگر هم بود بسيار كم بود، يهودي كه قائل باشد كه خداي سبحان عزير را پسر خود قرار داد يا مسيحي كه قائل باشند كه خداوند عيسي را پسر خود قرار داد در حجاز در مكه حرف رايج نبود، حرف رايج مكه وثنيّت و صنميّت آن آلهه بود از يك سو و اين كه فرشته‌ها دختران الله‌اند از سوي ديگر.[9]

 لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا ﴿٨٩﴾ تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا ﴿٩٠﴾ أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَـٰنِ وَلَدًا ﴿٩١﴾

واقعا چيز زشتى بر زبان آورديد. (89) نزديك است آسمان‌ها از اين سخن بشكافند و زمين چاك خورد و كوه‌ها فرو ريخته درهم بشكنند. (90) كه براى خداى رحمان فرزند قايل شدند. (91)

يك حرف بسيار زشت و منكر عظيمي را شما گفتيد كه ﴿تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾ از بس كه اين كار و اين حرف زشت است نزديك است يا اراده مي‌كند آسمان و زمين متلاشي بشوند، كوهها فروپاشيده بشوند. چرا آسمان نزديك بود متلاشي بشود و زمين شكافته بشود و سلسلهٴ جبال در هم بريزد؟ براي اين كه ﴿أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾ براي خدا فرزند قائل شدند او منزّه از اين كار است سراسر جهان بردگان و مخلوقان الهي‌اند.[10]

 وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَـٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا ﴿٩٢﴾ إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَـٰنِ عَبْدًا ﴿٩٣ لَّقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا ﴿٩٤ وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا ﴿٩٥﴾

و حال آن كه خداى رحمان را نشايد كه فرزند گيرد. (92) در آسمان‌ها و زمين هيچ كسى نيست مگر آن كه بنده‌وار نزد خداى رحمان مى‌آيد. (93) بى‌شك همه آنها را بر شمرده و كامل شمرده است. (94) و روز قيامت همه آنها به نزد او تنها خواهند آمد. (95)

كلمهٴ ﴿مَا يَنبَغِي﴾ در مورد کار محال به كار برده می شود می فرماید: محال است که خدای رحمان فرزندی بگیرد. چرا؟ براي اين كه در آسمان‌ها و زمين هيچ كسى نيست مگر آن كه بنده‌وار نزد خداى رحمان مى‌آيد. اگر همهٴ موجودات بردگان خدا هستند، چگونه ممكن است كسي شريك خدا بشود، چگونه ممكن است كسي فرزند خدا باشد؟ اگر خداي سبحان به اين ها مي‌فرمايد: ﴿تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً، مریم/90﴾ براي اين كه آسمان و زمين و كوه ها مسبّح حقّ‌اند، مي‌دانند زمام شان به دست چه كسي است، شما كلّ اين مجموعه را داديد به چهارتا چوب و سنگ مي‌گوييد همه ی این عالم را اين بت ها  تدبير مي‌كنند؟ كاري است كه نظام برنمي‌تابد. اين چه حرفي است که شما مي‌زنيد، چه بگوييد وجود مبارك مسيح فرزند خداست، چه بگوييد عُزير فرزند خداست، چه بگوييد ملائكه فرزند خداست فرقی نمی کند، محال است که خدا فرزندی داشته باشد چون همه مخلوق خدا هستند. اما ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾ اين مربوط به قيامت است كه انسان ها زندگي فردي دارند، چون در قيامت هم اگر زندگي اجتماعي باشد، مي‌شود تمدّن و  بالطبع مدنيت، قانون مدنی و رسالت مي‌خواهد. در قيامت هر كس هر چه دارد و هر چه نياز دارد از دنيا تأمين كرده با خود می برد، مثلا غذا و لباس مي‌خواهد از دنيا تهيه كرده اگر تهيه نكرده گرسنه و عریان مي‌ماند. آ‌نجا نه روابط است و نه ضوابط، البته مسئلهٴ شفاعت براي مؤمنان جداست. فرمود: انسان در دنيا مشكلش را يا با ضوابط حل مي‌كند با خريد و فروش چيزي را مي‌خرد چيزي را مي‌فروشد، يا با روابط حل مي‌كند از دوستش مي‌گيرد به دوستش مي‌دهد. يكي خُلّت است يكي بيع، فرمود: در صحنهٴ قيامت ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ بخواهد خريد و فروش كند نمي‌شود، بخواهد دوست‌بازي كند نمي‌شود، آن روز هيچ كدام از اينها نيست، مي‌ماند مسئلهٴ شفاعت كه بايد به اذن الله باشد، یعنی هم شافع بايد مأذون باشد هم کسی که مورد شفاعت قرار می گیرد بايد مأذون باشد. انسان كاملِ معصوم، مثل اهل بيت (عليهم السلام) دست شان در هر سه مرحله به اذن خدا باز است، هم در دنيا هم در برزخ هم در قيامت مي‌توانند شفاعت كنند. اين كه در بعضي از روايات آمده که برزخ سخت است، يعني از طرف ما مشكل نيست شما به ما دسترسي نداريد.[11]

 إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا ﴿٩٦﴾

كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند، به زودى خداى رحمان براى آنها محبتى [در دل‌ها] قرار خواهد داد. (96)

برابر بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «حج» كه خدا به ما فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هذَا﴾ پس ما فرزندان ابراهيم خليل هستیم چون مسلمانيم و ابراهيم خليل بر اساس خُلّت و دوستي‌اش كه ذات اقدس الهي او را خليل خود اتّخاذ كرد ﴿وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً﴾ براي ما قبله و مطاف ساخت كه همهٴ ما به اين قبله رو مي‌آوريم. پس عنصر اصلي اين دين ابراهيمي و اولین پیامبر ابراهیمی، خُلّت است، آخرين پيامبر ابراهيمي هم كه رسول خدا (ص) است با محبّت شروع به كار كرده كه حبيب خدا شد. رسول خدا (ص) از نظر رسالت خاتَم و خاتِم است ولي از نظر ولايت خاتَم و خاتِم نيست، لذا اهل بيت الي يوم القيامه جانشين او نشستند، تا هم وارث خلّت باشند هم وارث محبّت باشند و اجر رسالت را هم خدای سبحان مودّت اين خاندان قرار داد ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي، شوری/23﴾ پس شروعش با خلّت است، دوامش با محبّت و استمرارش هم با مودّت، لذا آنچه اساس این دين است خلّت و محبّت و مودّت است، پس كسي كه با اين اساس انس گرفته خدا محبّت و مودّت اين شخص را در دل هاي ديگران قرار مي‌دهد. فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ یعنی در دنیا خدا مودّت بعضي ها را در دل هاي ديگران قرار مي‌دهد، البته نه «في قلوب الناس» بلکه خيلي از فرشته‌ها هستند كه دوستار فلان عالِم‌ یا فلان شخص‌ یا فلان مؤمن‌اند، دعايي كه ديگران دربارهٴ انسان مي‌كنند محصول همين محبت است، پس كسي اين عناصر سه‌گانه را حفظ كرد، خدا پاداشي كه به او مي‌دهد اين است كه انبيا، اوليا، ملائكه و مؤمنين به او علاقه‌مند مي‌شوند. غرض اين كه ما اگر در راه باشيم به ما پاداش مي‌دهند­، یعنی گذشته از مسئله بهشت و برزخ و آخرت و امثال ذلك اين نعمت را هم دارند.[12]

 فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا ﴿٩٧﴾

جز اين نيست كه ما اين [قرآن‌] را به زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزكاران را بدان مژده دهى و ستيزه گران را بدان بترسانى. (97)

فرمود: قرآن را آسان كرديم اما به زبان تو، براي اين كه تو در بين عرب هستي و قوم عرب پیروان ابتدايي تو هستند گرچه تو رسول عالَمين هستی، ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾ هستي، جهاني هستي، ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ هستي ولي آغاز رسالتت از اينجا شروع شده، نه اين كه تو براي اين ها رسول شدي، يا اول براي اين ها رسول شدي بعد رسالت تو گسترش پيدا كرده، اين‌چنين نيست، بلكه تو در همان آغاز رسول عالمياني، لكن مأموريت اوّليه‌ات نسبت به قوم خودت است كه فرمود: ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ﴾ اين ها هيچ بهانه‌اي ندارند چون این کتاب را خوب مي‌فهمند. از وجود مبارك امام باقر(ع) رسيده است كه عربي را مبين گفتند براي اين كه اين زبان توان آن را دارد كه هر زباني را ترجمه كند، هر فرهنگ لغتي را ترجمه كند، اما لغات و فرهنگ ديگر آن قدرت را ندارند كه به آساني مطالب عربي و فرهنگ عربي را منتقل كنند. آن‌گاه فرمود: چون مردم دو قسم‌اند يك عدّه متّقي‌اند، يك عدّه غير متّقي، اين كتاب را ما با اين وضع فرستاديم ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ اين ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ﴾ براي همه است چون قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است ولي آن كه بهره مي‌برد متّقين است، هم ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ﴾ است، اما آن كه گرفتار انذار الهي مي‌شود قوم ستیزه جو و لجوج و سرکش است درست است كه انذار كرده عده ای را مي‌گيريم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ اما اين براي همه بشر نيست، خداي سبحان از خيلي ها مي‌گذرد فقط اين عذاب دامنگير قوم لُدّ مي‌شود. درست است كه فرمود: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ اما اين بهرهٴ همهٴ مردم نيست بهرهٴ متّقيان است. نه رحمتي كه خدا بشارت داد نصيب همه مي‌شود چون عدّه‌اي خودشان را عمداً بي‌بهره كردند فقط متّقيان بهره مي‌برند، و  نه عذابي كه ذات اقدس الهي تهديد كرده است دامنگير همه مي‌شود چون خيلي ها ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ هستند. و ما آنها را منتظر قيامت نمي‌گذاريم.[13]

 وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا ﴿٩٨

و چه بسيار نسل‌هايى را كه پيش از آنها هلاك كرديم. آيا كسى از آنها را مى‌يابى يا [كمترين‌] صدايى از آنها مى‌شنوى. (98)

يك وقت است كسي گناهِ شخصي مي‌كند که حسابش در قيامت است، اما يك وقت کسی نسبت به نظام و امّت اسلامي، به دين اسلام و جامعهٴ اسلامي، و خلاصه  به بشر ستم مي‌كند، در این صورت ما بساط او را در دنيا هم برمي‌چينيم. فرمود: خيلي ها را ما به خاك سپرديم که هيچ كدام از آنها الآن محسوس نیستند و صداي شان در نمي‌آيد. صوت پنهان و خفي را  «رِكز» مي‌گويند. طلاهاي دفن‌شدهٴ زير خاك را هم  «رِكاز» مي‌گويند چون پنهان‌اند. در بعضي از آيات قرآن می فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ یعنی مثلا روزي در اين مملكت ساسانيان بودند، روزي سامانيان، هخامنشيان، اموي ها، مرواني ها، و روزي عباسي ها و…. فرمود: اين ها همه احاديث شدند، نه كسي از اين ها محسوس است نه نامي از اين ها هست ﴿هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ﴾  آیا كسي از آنها كه محسوس باشد هست؟ يا صداي اين ها شنيده مي‌شود؟[14]

 – همان جلسه51[1]

  www.portal.esra.ir 52 و 53 تفسیر سوره مبارکه مریم، آیت الله جوادی آملی، جلسه   -[2]

 – همان جلسه53[3]

 – همان[4]

  www.portal.esra.ir  تفسیر سوره مبارکه مریم، آیت الله جوادی آملی، جلسه54   -[5]

  www.portal.esra.ir  تفسیر سوره مبارکه مریم، آیت الله جوادی آملی، جلسه55 و 56 – [6]

  www.portal.esra.ir 55 و 59 تفسیر سوره مبارکه مریم، آیت الله جوادی آملی، جلسه – [7]

  www.portal.esra.ir 55 و 56 تفسیر سوره مبارکه مریم، آیت الله جوادی آملی، جلسه   -[8]

 – همان جلسه56[9]

 – همان[10]

  www.portal.esra.ir  تفسیر سوره مبارکه مریم، آیت الله جوادی آملی، جلسه57 و 58 – [11]

– همان جلسه 58 [12]

  www.portal.esra.ir 59 – تفسیر سوره مبارکه مریم، آیت الله جوادی آملی، جلسه  [13]

 – همان[14]