ترجمه و توضیح سوره الاحقاف 16 – 1

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی ‎که رحمت عامّش شامل همه‎ و رحمت خاصّش ‎از آن مؤمنین است.

حم ﴿١ تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّـهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿٢

حا، میم (1) این کتاب از جانب خدای شکست ناپذیر حکیم نازل شده است (2)

وقتی بدانیم که این کتاب بزرگ آسمانی از سوی خدایی نازل شده که شکست­ ناپذیر است و هیچ چیز دربرابر قدرت بی­ پایانش مشکلی ایجاد نمی ­کند و اراده ­اش را تغییر نمی ­دهد، خدایی که حکیم است و هیچ امری از علم نامتناهیش مخفی نمی­ ماند، و هر کار و عملش منطقی و حساب شده است، آن وقت یقین می­ کنیم که محتوای این کتاب حق است و سراسر عزت و حکمت و نور و هدایت می ­باشد، و پیروانش را نیز به عزت و حکمت می­ رساند.

 مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُ‌وا عَمَّا أُنذِرُ‌وا مُعْرِ‌ضُونَ ﴿٣

ما آسمان­ ها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق و تا سرآمدی معین نیافریدیم، و کسانی که‎ کافر شدند، از هشدارهایی‎ که  داده می­ شوند روی‎گردانند (3)

می ­فرماید: ما عالم را با همه­ ی اجزایش، چه آسمانی و چه زمینیش، به حق آفریدیم، یعنی دارای هدفی ثابت و اجلی معین هستند، که به سوی آن هدف در حرکتند. نقطه­ ی انتهای این حرکت روز قیامت است، که طومار همه چیز درهم پیچیده می­ شود و عالمی دیگر که ثابت و پایدار است، پدیدار می­ گردد. این نقطه­ ی انتهایی همان اجل مسمی (معین) است که با فرا رسیدنش دنیا فانی می­شود. اما مشرکین که منکر معادند از آنچه که هشدار داده می­ شوند، یعنی از روز قیامت و عذاب دردناکی که در آن روز مخصوص مشرکین به خداست، روی می­ گردانند.

 قُلْ أَرَ‌أَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ أَرُ‌ونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْ‌ضِ أَمْ لَهُمْ شِرْ‌كٌ فِي السَّمَاوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَـٰذَا أَوْ أَثَارَ‌ةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٤

بگو: به من خبر دهید، آنچه را به جای خدا می ­خوانید، به من نشان دهید که چه چیزی از زمین را آفریده ­اند، آیا در [خلقت] آسمان­ ها شرکت داشته ­اند؟ اگر راست می­ گویید کتابی که پیش از این است، یا اثری علمی برای من بیاورید (4)

توضیح این‎ که، مشرکین خلقت هیچ موجودی را به خدایان خود نسبت نمی ­دادند، و خلقت را خاص خدا می­ دانستند، و تنها تدبیر امور را به خدایان خود نسبت می ­دادند، و آنها را به عنوان ربّ می ­پرستیدند، نه خالق. ولی از آنجایی که خلقت از تدبیر جدا نیست، ناگزیر آن که مدبّر است باید خالق باشد. لذا، به پیامبر گرامی خود دستور می ­دهد: از ایشان بپرسد، اگر بت­ ها مدبّرند، پس چه چیزی را خلق کرده ­اند؟ وقتی شما قبول دارید که بت­ ها هیچ­گونه دخالتی در آفرینش موجودات وکل عالم هستی ندارند، پس چرا دست به دامن این موجودات بی­ شعور و بی­ خاصیت می­ شوید؟. در ادامه می­ فرماید: اگر راست می­ گویید برای من از کتاب­ های آسمانی قبل از قرآن دلیلی بیاورید، که دلالت کند بر این که خدایان شما در قسمتی از آسمان­ ها و یا خلقت قسمتی از زمین شرکت دارند، و اگر کتابی آسمانی نمی ­آورید، حداقل دلیل علمی که نقل و روایت شده باشد، یا آثاری از علمای گذشته، که این حرف شما را اثبات کند، بیاورید.

 وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ﴿٥

و کیست گمراه ­تر از آن کس که به جای خدا کسی را می­ خواند که تا روز قیامت هم او را پاسخ نخواهد داد و آنها از دعای شان بی ­خبرند (5)

آیه شریفه اگر مستجاب نشدن دعای مشرکین را محدود کرد، و فرمود: تا روز قیامت، به دلیل این است که محل دعا کردن و مستجاب شدن دعا، تنها دنیاست. و علت این که بت­ها نمی ­توانند دعاهای آنها را مستجاب کنند، این است که آنها نه مالک پرستندگان خود هستند، و نه مالک چیزی از امور آنان، بلکه اصلا از دعای مشرکان غافلند. بنابراین؛ ازآیه شریفه بر می­ آید که تمامی موجودات حتی جمادات هم حیات و شعور دارند، برای این که بت ­ها از جماداتند، وآیه شریفه نسبت غفلت به آنها داده، و غفلت از خواص موجود دارای شعور است.

وَإِذَا حُشِرَ‌ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِ‌ينَ ﴿٦

و زمانی که مردم محشور گردند، دشمنان آنها شوند و عبادت شان را انکار کنند (6)

می ­فرماید: زمانی که مردم از قبورشان بر­می­­ خیزند، و به سوی محشر رانده می­ شوند، در آن روز بت­ ها که معبودهای آنان بودند، دشمن آنها می­ شوند، و از این که آنها را شریک خدا قرار داده بودند، از ایشان بیزاری می­ جویند. از این آیه و آیه قبل فهمیده می­ شود که سنگ و چوب­های  جماد، که در این عالم در نظر ما جماد و بی­ جانند، چون آثار حیات در آنها نمی­ بینیم، در نشئه­ ی آخرت معلوم می­ شود که برای خود جان داشته ­اند، و آن روز آثار حیات از ایشان بروز می ­کند.

 وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَـٰذَا سِحْرٌ‌ مُّبِينٌ ﴿٧

و چون آیات روشن ما بر آنان تلاوت شود، کسانی که حق را انکار می ­کنند، هنگامی که حق به سوی­ شان آید، گویند: این سحری آشکار است (7)

آیه مشرکان را توبیخ می ­کند، و مراد از آیات بیّنات، آیات قرآن است، که برای آنان تلاوت می­ شد، در این آیه وقتی می­ خواهد از زبان کفار همین آیات بیّنات را نقل کند، که درباره ­اش گفتند سحر است، می ­فرماید: (آنها که کافر بودند درباره حقی که به سوی­شان آمد، گفتند سحری آشکار است). یعنی با علم به این که می­ دانستند قرآن حق است، و هیچ دلیلی نداشتند که آن را سحر بخوانند، اما از روی لجبازی و مخالفت آشکار با حق، می­ گفتند: این قرآن سحری آشکار است.

 أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَ‌اهُ قُلْ إِنِ افْتَرَ‌يْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّـهِ شَيْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَىٰ بِهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ‌ الرَّ‌حِيمُ ﴿٨

یا می‎گویند: او را به دروغ بافته است، بگو: اگر آن را به دروغ بافته باشم، شما نمی ­توانید خشم خدا را از من باز دارید. او به‎ آنچه به آن می­ پردازید آگاه­ تر است، و شهادت او میان من و شما کافی است، و او بسیار آمرزنده مهربان است (8)

یعنی، اگر من به خاطر شما قرآن را به خدا افترا بسته باشم، خدای تعالی در این دنیا مرا به عذاب خود گرفتار خواهد کرد، وآن وقت شما نمی ­توانید از این خواست خدا جلوگیری کنید، بنابراین چگونه ممکن است بر خدا دروغ ببندم، و به خاطر شما خود را در معرض عذاب قطعی او قرار دهم؟ اما خدای سبحان داناتر است به آنچه که در آن فرورفته ­اید، یعنی(تکذیب قرآن، سحر و افترا شمردن آن) و به موقع شما را کیفر خواهد داد. سپس دومین استدلال را در مورد این که پیامبر قرآن را بر خدا افترا نبسته، بیان می­ کند، و آن این است که خدا خودش شهادت می­ دهدکه کلام، کلام اوست، و نه کلام من و این شهادت برای من کافی است، و خدای سبحان این دعوی مرا تصدیق کرده، و فرموده: ( لکن خدا شهادت می ­دهد به آنچه که بر تو نازل کرده، چون به علم خودش نازل کرده است. آیه 66 نساء). و چون سخنان مشرکان به معنی ردّ رسالت حضرت رسول (ص) است، لذا در آخر می­ فرماید: خدای سبحان غفور و رحیم است، به این معنا که حکمت خدا ایجاب می­ کند تا رسولانی را به سوی مردم بفرستد، تا ایشان را به راه هدایت دعوت کنند، راهی که ایشان را به مغفرت و رحمت او برساند، یعنی گناهان­ شان را می­ ریزد، ودر دار سعادت جاودانه مستقرشان می­ سازد.

 قُلْ مَاكُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّ‌سُلِ وَمَا أَدْرِ‌ي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ‌ مُّبِينٌ ﴿٩

بگو: من از پیامبران، پیامبری نوظهور نیستم، و نمی­ دانم با من و شما چه معامله ­ای خواهد شد، جز آنچه را که به من وحی می­ شود پیروی نمی­ کنم، و من جز هشدار دهنده­ ای آشکار نیستم (9)

یعنی، من در میان انبیا پیغمبری نوظهور و استثنایی نیستم، که سخنان و افعال و سیرت و صورتم مخالف با آنان باشد، بلکه من نیز مانند آنان فردی از بشر هستم، و راه و روش زندگی آنها هم همین راه من بوده. با این جمله پاسخ اعتراض­ هایی که به رسول خدا (ص) می­کردند داده می­ شود، مانند این که می­ گفتند: این چه پیغمبری است که غذا می­ خورد، و در بازار آمد و شد می ­کند؟ در جمله‎­ی (نمی­ دانم خدا با من و شما چه خواهد کرد)، حضرت علم غیب به حوادثی را که ممکن است در آینده متوجه آن­جناب یا متوجه مخاطبینش شود، از خود نفی می­ کند، در واقع قدرت و دخالت خود را نیز نسبت به حوادثی که در پس پرده غیب بنا است پیش بیاید، از خود نفی می ­کند، چون کسی که آن حوادث را پیش می­ آورد، خدای سبحان است. ممکن است سؤال شود که چرا آیاتی از قرآن علم غیب را به حضرت رسول (ص) و سایر انبیا نسبت داده است؟ بله، آنجایی که درصدد اثبات طبیعت بشری برای انبیا است علم غیب را از ایشان نفی می­کند، یعنی چنین نیست که علم به غیب جز خصوصیات طبیعت آنها باشد، به طوری که بتوانند با آن برای خود منفعتی را جلب، یا ضرری را دفع کنند، اما آنجایی که می­ خواهد رسالت انبیا را تأکید کند، می­ فرماید: که ایشان از طریق وحی بر حقایقی از عالم غیب علم پیدا می­ کنند، همان طور که می­ بینیم اگر معجزه ­ای می­ آورند، بدین جهت نیست که افرادی از بشر و یا برجستگانی از بشرند و این خاصیت خود آنان است، بلکه هرچه از این معجزات می­ آورند به اذن خدای تعالی و امر اوست. پس در واقع حضرت می ­فرمایند: که من از سوی خود علمی به غیب ندارم، و تنها آنچه را که از طریق وحی به من آموخته می ­شود، پیروی می­ کنم. و برای تأکید همه ­ی مطالب این آیه می­ فرمایند: من جز این که به روشنی هشدارتان بدهم، وظیفه ­ای ندارم.

 قُلْ أَرَ‌أَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّـهِ وَكَفَرْ‌تُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِي إِسْرَ‌ائِيلَ عَلَىٰ مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْ‌تُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿١٠

 بگو: به من خبر دهید، اگر این از نزد خدا باشد و شما به آن کافر شوید و شاهدی از بنی اسرائیل بر مثل آن گواهی دهد و ایمان آورد و شما تکبر کنید، قطعا خدا قوم ستمکار را هدایت نمی­ کند (10)

عبدالله بن سلام از علمای یهود با استناد به تورات شهادت داد که حضرت محمد (ص) همان پیامبری است که در تورات و انجیل آمده است، و بعد از شهادت ایمان آورد و مسلمان شد. بنابراین؛ آیه مشرکین را تهدید می­ کند، می­ فرماید: به مشرکین بگو: به من خبر دهید آیا اگر این قرآن از ناحیه خدا باشد، و شما به ناحق به آن کفر وزیده باشید، با این که شاهدی از بنی اسرائیل با کتابی که از حیث مضمون و معارف الهیه شبیه به قرآن است، (همان تورات اصلی که بر موسی (ع) نازل شد) بر حقانیت آن شهادت داده باشد و به آن ایمان آورده باشد، و شما از پذیرفتن آن سرپیچی و استکبار کرده باشید، آیا شما مردمانی گمراه نبوده­ اید؟ آیا بازهم امید هدایتی در شما هست؟ نه، چون خدا مردم ستمکار را هدایت نمی­ کند.

 وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرً‌ا مَّا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَـٰذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ ﴿١١

و کسانی که کافر شدند در حق کسانی که ایمان آوردند، گفتند: اگر چیز خوبی بود، به آن بر ما پیشی نگرفته بودند، و چون خود به وسیله­ ی آن هدایت نیافته­ اند، به زودی خواهند گفت: این یک دروغ کهنه است (11)

 می­ فرماید: مشرکین از روی غرور واستکبار درباره ایمان مؤمنین به قرآن می‎گفتند: اگر ایمان به قرآن چیز خوبی بود، هرگز یک مشت افراد فقیر و کم معرفت به آن نمی ­گرویدند، چگونه ممکن است آنها حق را بفهمند و به آن ایمان آورند، اما ما که چشم و چراغ این جامعه ­ایم به حقانیت آن پی نبریم؟ اما عیب از قرآن و اسلام نبود بلکه در روحیه­ ی استکباری آنها بود که مانع می­ شد حقیقت را دریابند و هدایت شوند. بنابراین آیه می ­فرماید: از آنجا که به خاطر استکبارشان از هدایت قرآن بهره­ مند نشدند، به زودی خواهند گفت: قرآن یک دروغ قدیمی است، یا به عبارت دیگر افسانه پیشینیان است.

وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَ‌حْمَةً وَهَـٰذَا كِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَ‌بِيًّا لِّيُنذِرَ‌ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَ‌ىٰ لِلْمُحْسِنِينَ ﴿١٢

و پیش از آن، کتاب موسی راهنما و رحمتی بود، و این کتابی به زبان عربی است که تصدیق کننده است، تا کسانی را که ستم کردند هشدار دهد، و نیکوکاران را مژده ­ای باشد (12)

یعنی، به زودی خواهند گفت: قرآن یک دروغ قدیمی و سابقه ­دار است، در حالی که کتاب موسی که امام و رحمت بود و قرآن هم آن را تصدیق دارد، قبل از آمدن قرآن از آمدنش خبر داده بود، و این قرآن هم که تصدیق کننده تورات است، به زبانی عربی آن را تصدیق کرده، تا هشداری برای ستمکاران و بشارتی برای نیکوکاران باشد، با این حال چگونه ممکن است این کتاب دروغی قدیمی باشد؟ و امام بودن تورات به این معناست، که مقتدای بنی اسرائیل است و باید آنها در اعمال خود از آن پیروی کنند، و رحمت است، چون مایه اصلاح نفوس مردم با ایمان است.

 إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَ‌بُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿١٣ أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١٤

قطعا کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس استقامت کردند، نه بیمی بر آنهاست، و نه غمگین می­ شوند (13) ایشان اهل بهشتند و برای همیشه در آن ماندگارند، پاداشی است به خاطر آنچه انجام می­ دهند (14)

 منظور از کسانی‎که‎ گفتند: (ربُّنا اللهُ)، نیکوکارانی‎ هستندکه اقرار و شهادت به وحدانیت ویگانگی خدای سبحان دارند، و مراد از (استقاموا) این است که، آنها از آنچه‎ که شهادت به حقانیتش می­ دهند منحرف نمی­ شوند، و رفتاری برخلاف‎آن، و برخلاف الزامات آن نمی­ کنند. طبعا این افراد نه ترسی از حوادث آینده دارند و نه غمی ازگذشته و نه آنچه روی داده است. این­ ها هستند که اهل بهشتند، در حالی‎ که جاودان در آن می ­مانند، و این بهشت جاویدان، جزای کارهای نیک، واستقامت­ های آنها در دنیاست.

وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْ‌هًا وَوَضَعَتْهُ كُرْ‌هًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرً‌ا حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْ‌بَعِينَ سَنَةً قَالَ رَ‌بِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ‌ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْ‌ضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّ‌يَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿١٥

و انسان را به نیکی کردن به پدر و مادر خود سفارش کردیم، مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را بر زمین نهاد، و حمل و از شیر گرفتن او سی ماه است، تا آن که به رشد کامل خود برسد و به چهل سالگی برسد، می‎گوید: پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی که به من و به پدر و مادرم دادی به جا آورم و کار شایسته­ ای انجام دهم که از آن خشنود باشی، و فرزندان مرا صالح‎گردان، من به سوی تو باز می­ گردم و توبه می­ کنم، و من از مسلمانانم (15)

 بعد از آن که در (آیه 12) مردم را به دو دسته محسنین و ظالمین تقسیم نمود، در این آیات وضع آنها را در دنیا به طور مفصل شرح می ­دهد و می­ فرماید: ما به انسان سفارش کردیم که درباره ­ی پدر و مادرش نیکی و احسان کند، به هر مقدار که باشد و بتواند، آن­گاه دنبال این سفارش اشاره کرد به ناراحتی­ هایی که مادر انسان در دوران حاملگی، و وضع حمل، و شیردادن، تحمل می­ کند، تا عواطف و غریزه رحمت و رأفت انسان را برانگیزد. حمل فرزند تا روزی که از شیرش می­ گیرد سی ماه است، چون حداقل دوران بارداری شش ماه است، و حداکثر مدت شیردهی 24 ماه است. سپس حیات انسان همچنان ادامه می­ یابد تا زمانی که به کمال نیروی عقل می­ رسد و به مرز چهل سالگی وارد می­ گردد. طبعا انسان در چنین سن و سالی از عمق و وسعت نعمت­ های خدا آگاه می­ شود و بهتر خدمات والدینش را درک می­ کند، بنابراین؛ فرزند نیکوکار، از خدا این توفیق را می­خواهد که شاکر نعمت­ هایش باشد، هم شکر زبانی و هم شکر عملی، یعنی نعمت­ های خدا را طوری به کار بگیرد که همه بفهمند نعمت وی از خدای سبحان است، و خدا آن را به وی داده، و از ناحیه­ ی او نیست، نعمت­ هایی که به او و والدینش داده است. دومین تقاضای این فرزند نیکوکار این است که از خدا توفیق می­ خواهد علاوه بر شکر نعمت، که ظاهر اعمال انسان را زینت می ­دهد، عمل صالح انجام دهد تا باطن اعمالش نیز زینت یابد و برای خدا خالص گردد. در سومین تقاضایش از خدا می­خواهد که ذریه ­اش را موفق به عمل صالح کند، و این اعمال صالح کار دل­ هایشان را اصلاح کند، و این که گفت: ذریه­ ام را برای من اصلاح کن، برای این بود که بفهماند اصلاحی را درخواست می­ کند که خودش از آن بهره مند شود، یعنی ذریه او به وی احسان کنند، همان طور که او به پدر و مادرش احسان می­ کرد. سپس آیه علت این دعای فرزند، و نیز قبولی درخواستش از جانب خدا را بیان می­ دارد، و می­ فرماید: زیرا او فردی بود که به سوی خدا برگشته، و تسلیم اراده­ ی او بود، و این دو، یعنی توبه و تسلیم خدا شدن در هر کس جمع شود، دنبالش خداوند آنچه را که باعث خلوص وی می­ شود، به دل او الهام می‎کند، و در نتیجه هم ذاتاً از مخلصین می­ شود و هم در عمل، چون اگر عمل خالص برای خدا نباشد به سوی او بالا نمی­ رود.

 أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَن سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ ﴿١٦

آنان کسانی ­ان دکه بهترین عملی را که انجام داده­ اند از ایشان می ­پذیریم و از بدی­ هایشان در زمره­ ی بهشتیان در می­ گذریم وعده­ ی راستی که وعده داده می‎شدند (16)

توضیح این که، اعمال انسان دو جور است، یا طاعات است، یعنی واجبات و مستحبات است، و یا گناهان. آیه شریفه در مورد افراد نیکوکاری که در آیه قبل آمده بود، می ­فرماید: ما طاعت چنین اشخاصی را که بهترین اعمال آنهاست، می‎پذیریم، و از گناهان ایشان هم در می­ گذریم، یعنی ما از گناهان آنان نیز به مانند کسانی که گناهان­ شان بخشوده می ­شود، و اهل بهشت می­شوند، در می‎گذریم. و در قیامت با این قبول طاعات و گذشتن از گناهان، آن وعده­ ی صدقی (پاداش­ها) که در دنیا توسط انبیا به مردم وعده داده می ­شد، محقق می­ شود.