ترجمه و توضیح سوره التحریم

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی ‎که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش‎ از آن مؤمنين است.

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّ‌مُ مَا أَحَلَّ اللَّـهُ لَكَۖ تَبْتَغِي مَرْ‌ضَاتَ أَزْوَاجِكَۚ وَاللَّـهُ غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ ﴿١

ای پيامبر چرا چيزی را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام می­کنی؟ (١)

 آيه شريفه تصریح نکرده که آنچه حرام کرده چيست و قصه چه بوده، چيزی که هست جمله ­ی آيا خشنودی همسرانت را می­خواهی؟ اشاره دارد به اين که آنچه آنجناب بر خود حرام کرده، عملی از اعمال حلال بوده، که رسول خدا (ص) آن را انجام می­داده، و بعضی از همسرانش از آن عمل ناراضی بوده، آنجناب را در مضيقه قرار می­دادند و اذیت می­کرده ­اند، تا ایشان ناگزیر شده سوگند بخورد که ديگر آن عمل را انجام ندهد. در اينجا توجه به چند نکته ضروری است، اول اين که: خطاب به نبی شده نه رسول تا بفهماند که مساله‌ مورد بحث جزء رسالت­ های حضرت نبوده و تنها يک مساله‎ی‌ شخصی است. دوم: منظور از تحريم، تحريم شرعی نيست بلکه فقط قسم خوردن به ترک يک عمل است زيرا پيامبر نمی­تواند حلال خدا را بر خود يا ديگران حرام کند. در پایان می­فرمايد: اگر همسرانت که موجبات ناراحتی تو را فراهم کردند توبه کنند مشمول عفو و رحمت می­شوند چون خداوند غفور و رحيم است.

 قَدْ فَرَ‌ضَ اللَّـهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْۚ وَاللَّـهُ مَوْلَاكُمْۖ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿٢

در حقیقت، خداوند برای شما راه شکستن سوگندهاي تان را [ در اين گونه موارد] معين داشته،  خداوند سرپرست شماست و او دانای حکيم است (٢)

در واقع می ­فرمايد: خدای تعالی برای شما تقدير کرده که سوگند خود را با دادن کفّاره بشکنيد. گويی شکستن سوگند سود و بهره ­ای است که خدای تعالی به انسان داده، و از آن منع نفرموده، و چون خدا سرپرست شماست پس تدبیر امورتان به دست اوست و او است که برايتان تشريع احکام می­کند و هدايت تان می­کند. کلمه “تحلّه” از حلّ به معنای گشودن است، معلوم می‌شود سوگندی که آنجناب خورده بود آزاديش را سلب کرده بود پس اين آيه دلالت دارد بر اين که رسول خدا (ص) به ترک عملی سوگند خورده بوده، و خداوند به وی دستور می­دهد سوگند خود را بشکند. که مطابق بعضی روايات حضرت رسول (ص) برای حفظ احترام قسم، يک برده را به عنوان کفاره آزاد کردند.

وَإِذْ أَسَرَّ‌ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَ‌هُ اللَّـهُ عَلَيْهِ عَرَّ‌فَ بَعْضَهُ وَأَعْرَ‌ضَ عَن بَعْضٍۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَـٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ‌ ﴿٣

و آن­گاه که پيامبر با يکی از همسرانش سخنی را به راز گفت،  ولی هنگامی که آن زن  آن را افشا کرد و خداوند پيامبر را از آن آگاه ساخت‌، پيامبر برخی از آن را برای او بازگو کرد و از برخی خود داری کرد. پس هنگامی که پيامبر  به وی خبر داد، زن گفت: چه کسی اين را به تو خبر داد؟ پيامبر گفت: خدای دانا و آگاه مرا خبر داد (٣)

 می­ فرمايد: به خاطر بياوريد هنگامی را که پيامبر (ص) سرّی از اسرار خود را نزد يکی از همسرانش يعنی حفصه دختر عمربن خطاب، افشا کرد و به وی سفارش فرمود که اين مطلب را به فردی نگوید، همين که حفصه آن سرّ را برخلاف دستور آنجناب به ديگری گفت خدا پيامبرش را از افشای سرّآگاه ساخت‌ و حضرت به عنوان اعتراض قسمتی از آن را برای همسرش بازگو کرد و از قسمت ديگر خود داری کرد.آن زن پرسيد چه کسی به تو خبر داد که من اين کار را کرده ­ام و سرّ تو را فاش ساخته ­ام؟ پيامبر (ص) فرمود خدایی که به آشکار و نهان آگاه است به من خبر داد.

إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّـهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَاۖ وَإِن تَظَاهَرَ‌ا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِ‌يلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَۖ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ‌ ﴿٤

اگر شما دو زن  به درگاه خدا  توبه کنید به نفع  شماست،  زيرا دل­هاي تان  از حق برگشته است، و اگر بر عليه او هم دست شويد، پس بی ترديد خداوند ياور اوست، و گذشته از اين  جبرئیل و نيکوکار  مؤمنان و فرشتگان هم پشتيبان او هستند (۴)

 آيه خطاب را متوجه دو همسر حضرت رسول (ص) يعنی عايشه و حفصه  می­ کند، که شما دل­هاي تان از حق منحرف و به گناه آلوده شده است که يا بايد از گناه خود توبه کنید، يا اين که به اتفاق و همکاری هم بر عليه کسی که خدا مولای اوست و جبرئیل و صالح مؤمنان و ملائکه پشتيبان او هستند توطئه‌ کنید، که در اين صورت کاری از پيش نخواهيد برد؛ زيرا وقتی خدا متولی امور او می‌شود پس از هر تهديدی نجاتش می­دهد. چون اين ماجرا در قلب پاک رسول خدا (ص) تأثير منفی شديدی گذاشت، بنابراین؛ خدا در دفاع از ايشان به قدرت خويش اکتفا نکرد (گرچه کافی بود) بلکه حمايت جبرئیل و صالح مؤمنان و فرشتگان را نيز اعلام فرمود. در اين­جا دو نکته مهم وجود دارد، اول) مطابق روايات شيعه و اهل سنّت، صالح مؤمنان علی عليه السلام است. دوم) ذکر حمايت ملائکه به طور مجزا، برای بزرگ جلوه دادن پشتيبانی آنهاست، گويی همه يک طرف و ملائکه به تنهایی يک طرف. قابل توجه اين که: تمامی روايات شيعه و اهل سنّت اتفاق دارند که منظور از آن دو زن حفصه و عايشه هر دو همسر رسول خدا (ص) هستند.

 عَسَىٰ رَ‌بُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرً‌ا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارً‌ا ﴿٥

اميد است  اگر شما را  طلاق دهد پروردگارش همسرانی بهتر از شما به او عوض دهد  همسرانی  مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه­ کار، عبادت کننده،  روزه ­گير،  زنی بيوه يا باکره (۵)

در واقع  خدا بی­ نيازی خود را از آن  دو زن خاطر نشان می­سازد و می ­فرمايد: هرچند که شما به شرف زوجيّت رسول خدا (ص) مشرف شده ­ايد ، ليکن کرامت نزد خدا به اين حرفها نيست بلکه،  فقط به تقواست و بس، همچنان که در جای ديگر نيز فرموده: خدای تعالی اگر برای شما زنان پيامبر اجر عظیم مهيّا ساخته، برای اين نيست که همسر اوييد، بلکه برای اين است که نيکوکاريد، پس هريک از شما که نيکوکار نباشد، نزد خدا پاداشی ندارد. معلوم می‌شود که همسران آنجناب  همه نيکوکار نبوده­اند.” قنوت” همان چيزی است که بعضی از زنان رسول خدا (ص) فاقد آن بودند و آن عبارت بود از اطاعت رسول خدا (ص)، که اطاعت خدا هم در آن است، و آن دو زن نداشتند، و نيز پرهيز از نافرمانی رسول خدا (ص)، و پرهيز از آزار او، که باز فاقد آن بودند. لذا به آنها هشدار می­دهد که تصور نکنيد پيامبر هرگز شما را طلاق نخواهد داد، پس بهتر است دست از توطئه‌ و آزار حضرت بکشید و نيکوکاری پيشه کنيد.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارً‌ا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَ‌ةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّـهَ مَا أَمَرَ‌هُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُ‌ونَ ﴿٦

ای کسانی که ايمان آورده ­ايد! خود و خانواده­ ی خويش را از آتشی که هيزم آن، انسان­ها و سنگ­ها هستند نگه داريد که بر آن فرشتگانی خشن و سخت­گیر نگهبانند و از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچی نمی­کنند و آنچه را که مأمور شده‌اند انجام می­دهند (۶)

آيه شريفه عموم مؤمنان را مورد خطاب قرار می­دهد که خود و اهل بيت خود را ادب کنید، و از آتشی که هيزمش خود دوزخيانند حفظ نماييد، و می­ فهماند که همین اعمال بد خود شماست، که در آن جهان بر می ­گردد و آتشی شده به جان خودتان می­ افتد، آتشی که به هيچ وجه خلاصی و مفرّی از آن نيست، و اين خود يکی از دلایل تجسم اعمال است  .نکته مهم ديگر اين است که می­ فرمايد: “نگهداريد” گويا اگر آنها را به حال خود رها کنيد به سوی آتش دوزخ پيش می­ روند. سپس می ­فرمايد: فرشتگانی که بر آتش دوزخ گمارده شده­ اند ويژگي ­های متناسب با مأموریت­ شان دارند يعنی خشن و سخت­گیرند و غير از خدا و اوامرش هيچ عامل ديگری از قبیل ترحم و رقّت و … در آنها اثر نمی­کند و مو به مو فرمان خدا را اجرا می­کنند بدون آن که چيزی از مأموریت­ شان به واسطه خستگی و ضعف کم شود يا از مرز عدالت خارج شوند.

يَاأَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لَا تَعْتَذِرُ‌وا الْيَوْمَۖ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٧

ای کسانی که کافر شده ­ايد امروز عذرخواهی نکنيد، جز اين نيست که شما بدان چه می­ کرده ­ايد مجازات می­شويد (٧)

آيه به مؤمنين هشدار می­دهد که اگر در کار رسيدگی به خانواده­ ی خود کوتاهی کنید ممکن است کارتان به کفر بکشد، آن وقت سرگذشت کافران از اين قرار است: وقتی به آتش دوزخ می­رسند زبان به عذرخواهی و توبه باز می‌کنند امّا به ايشان گفته می­شود امروز روز عذرخواهی نيست، زيرا جزایی که به شما داده می‌شود عين اعمالی است که کرده بوديد، اعمال زشت شماست که امروز حقيقتش برايتان به اين صورت جلوه کرده است، و چون عامل آن خود شما بوديد، با عذرخواهی نمی­توانید عامل بودن خود را انکار کنید، چون واقعيت، قابل تغییر نيست، بنابراین؛ توبه­ تان پذیرفته نيست.  نباید فراموش کرد همين که انسان  در مقابل حقيقتی  قرار می­ گيرد  و علي رغم  اين که می­داند آن  حق است، قبول نمی­کند، معلوم می‌شود روحيه کفر دارد.

يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّـهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَىٰ رَ‌بُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ‌ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِ‌ي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ‌ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّـهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُۖ نُورُ‌هُمْ يَسْعَىٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَ‌بَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَ‌نَا وَاغْفِرْ‌ لَنَاۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌ ﴿٨

اى کسانی که ايمان آورده ­ايد به سوی خدا توبه کنید، توبه ­ای خالص، اميد است که پروردگارتان گناهان­ تان را بپوشاند و شما را در باغ­ هايی از بهشت که نهرها از زير آن جاری است وارد کند، در آن روزی که خداوند پيامبر و کسانی را که با او ايمان آوردند خوار نمی­کند، اين در حالی است که نورشان پيشاپيش آنان و از سوی راست­ شان در حرکت است و می­گويند: پروردگارا ! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چيز توانائی (٨)

“توبه نصوح” عبارت است از توبه ­ای که صاحبش را از برگشتن به طرف گناه باز دارد و در نتيجه، ديگر به آن عملی که از آن توبه کرده برنگردد. بعد از آن که مؤمنين را امر فرمود که خود را و اهل بيت خود را از آتش حفظ کنند در آيه برای بار دوم می­فرمايد: ای افرادی که ايمان آورده ­ايد، توبه­ ای خالصانه کنید، اميد است که با اين کار پروردگارتان گناهان­ تان را بپوشاند و شما را داخل در بهشت کند، و اينها در روزی است که خداوند شخصيت پيامبر و مؤمنينی را که با او ايمان آوردند نمی­ شکند و آنها را ازکرامت محروم نمی ­سازد و به وعده‌های جميلی که به آنها داده عمل می­کند. و احتمال ديگر اين که معنا چنين است که، روزی که خدا پيامبر خود را خوار نمی­کند، و روزی که ايمان آوردندگان با اويند، و از او جدا نمی­ شوند، و آنجناب هم از آنها جدا نمی­شود. اگر فرمود “افرادی که با او ايمان آوردند” برای اين است که بفهماند صرف ايمان آوردن کافی نيست و بايد به تمام معنا ملازم و مطيع پيامبر (ص) بود. در آن روز نور ايمان از پيشاپيش و نور عمل صالح از دست راست­ شان در حرکت است و راه آنها را به سوی بهشت می­ گشايد، در اينجاست که آنها رو به درگاه خدا کرده می­ گويند پروردگارا !  نور ناقص ما را کامل کن و گناهان ما را به طور کامل بيامرز  .چون نور آن روز، ايمان و عمل‌ صالح امروز است، معلوم مي­شود مؤمنين نقصی در درجات ايمان و عمل‌ صالح خود می­ بينند، و يا می­ بينند که آثار گناهان­ شان در نامه اعمال­ شان جای بندگی را گرفته، لذا برای بار دوم طلب آمرزش از گناهان می­ کنند، تا گناهی در نامه نماند، ولی جای خالی آن گناهان را چيزی پر نمی­کند، لذا درخواست می­کنند، خدا نورشان را تمام کند، يعنی آن نقاط خالی را هم پر کند.

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ‌ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ‌ ﴿٩

ای پيامبر! با کفار و منافقین پيکار کن و بر آنها سخت بگیر، و جايگاه­ شان جهنم است، و چه بد بازگشتگاهی است (٩)

مراد  از جهاد با کفار و منافقین اين است که  با  تلاش پیگیر خود  جلوی  شرّ  و فسادی که اين دو طايفه برای دعوت به اسلام دارند، بگيرد. در مورد کفار تکلیف اين است که حق را برای آنان بيان نموده، رسالت خود را به ايشان برساند، اگر ايمان آوردند که هيچ، واگر نياوردند با ايشان جنگ کند. و نسبت به منافقین بايد دلجویی و تألیف قلوب کرد، تا به تدریج دل­هاي شان به سوی ايمان گرايش يابد و اگر همچنان به نفاق ادامه دادند، در سنت رسول الله (ص) جنگ با منافقین نبوده است البته اگر دست به اسلحه ببرند مسلما مقابله به مثل واجب است همان­طور که علی (ع) با ايشان جنگيدند. اين وضع خاص در مقابل منافقین با وجودخطرناک ­تر بودن آنها نسبت به کفار، شاید به دلیل آميزش آنها با اجتماع مسلمين می ­باشد.

ضَرَ‌بَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُ‌وا امْرَ‌أَتَ نُوحٍ وَامْرَ‌أَتَ لُوطٍۖ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّـهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ‌ مَعَ الدَّاخِلِينَ ﴿١٠

خداوند برای کسانی که کافر شده ­اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده  است، آن دو، تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خيانت کردند و ارتباط با اين  دو پيامبر سودی به حال­شان نداشت، و به آنها گفته شد وارد آتش شويد همراه کسانی که وارد می­شوند (١٠)

در واقع اين مثل، وضع کفار را در شقاوت و هلاکت روشن نموده، بيان می­کند که اگر چنين شدند به خاطر خيانتی بود که به خدا و رسولش کردند، و سرانجام خيانت به خدا و رسول همین است و اين سنت خداست، هرچند از کسی سر بزند که وابسته و متصل به انبيا باشد. آيه شريفه حال دو زن را در تاریخ مثل می­زند، که هر دو همسر دو پيامبری بودند که خدای تعالی عبد صالح­شان ناميده، با اين حال اين دو زن به آن دو بزرگوار خيانت کردند، و در نتيجه فرمان الهی رسيد که با ساير دوزخيان داخل آتش گردند درحالی که همسری و ارتباط نزدیک آنها با دو پيامبر خدا، هيچ سودی به حال­شان نداشت و بدون کسب کمترین امتيازی و کم شدن ذره­ای از عذاب خدا به هلاکت رسيدند. در اين تمثیل چوب کاری و تهديد سختی است به دو همسر رسول (ص) که خيانت آن دو نيز می­تواند چنين عواقب شديدی داشته باشد. و اين که فرمود وارد آتش شويد همراه افرادی که وارد می­شوند برای نشان دادن بی­ مقداری آن دو زن و فهماندن اين است که نزد خدا هيچ شأن و کرامتی ندارند و خدا هم  پروايی  ندارد که آن دو را با چه افرادی به هلاکت برساند.

وَضَرَ‌بَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَ‌أَتَ فِرْ‌عَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَ‌بِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْ‌عَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿١١

و خداوند برای کسانی که ايمان آوردند به همسر فرعون مثل زده است، هنگامی که گفت پروردگارا ! خانه­ ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و عمل او نجات بده، و مرا از قوم ستمگر رهايی بخش (١١)

آيه شريفه برای بيان حال مؤمنان به آسيه همسر فرعون اشاره می­ نمايد که با وجود کفر شديد شوهرش، به خدا ايمان آورد، ايمانی خالص و به همین دلیل خدا نجاتش داد و او را داخل بهشت کرد و قدرت فرعون نتوانست هيچ خدشه ­ای به ايمان او وارد آورد. همسر فرعون در مسير عبوديت آن چنان پيش رفته بود که چشم از تمام لذات دنيوی  برگرفت، آن هم نه به خاطر اين که دستش به آنها نمی­رسيده، بلکه در عين اين که همه­ ی آن لذات برايش فراهم بوده، از آنها چشم پوشيده، و به کراماتی که نزد خداست و به قرب خدا دل بسته‌ بود، و به غيب ايمان آورد، و آن قدر در اين کار استقامت ورزيد تا از دنيا رفت. آسيه (س) همان­طورکه درخواست نجات از خانواده ستمگر خود می­کرد، از جامعه ستمکار نيز ابراز بيزاری می­کرد و به اين ترتيب تنفر خود را به طور مطلق از ظلم و ستم بيان می­دارد.

وَمَرْ‌يَمَ ابْنَتَ عِمْرَ‌انَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْ‌جَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّ‌وحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَ‌بِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ﴿١٢

و همچنین به مريم دختر عمران مثل زده که دامان خود را پاک نگه داشت و ما از روح خود در او دميديم، اوکلمات پروردگار وکتاب­هايش راتصديق کرد و از مطيعان فرمان خدا بود (١٢)

 در اين قسمت از آيه مريم (عليها السلام) را به خاطر عفتش می ­ستايد، و ستايش ايشان در قرآن کريم مکرر آمده، و شايد اين به خاطر رفتار ناپسندی باشد که يهوديان نسبت به آنجناب روا داشته، و تهمتی بود که به ايشان می­زدند. در عظمت مقام ايشان همين بس که بدون داشتن همسر، فرزندی آورد که پيامبر اولوالعزم شد. بايد توجه داشت که منظور از “کلمه” همان وحی الهی است و منظور از کتاب، تورات و انجيل و غيره است که همه را تصديق کرد و به همه­ ی آنها ايمان آورد و از مطيعان فرمان خدا بود، و از نظر ايمان در حد اعلی بود. و توجه اين که: منظور از “روح خود” روح،  يکی از مخلوقات با عظمت و متعالی خداوند است، و اضافه ­ی کلمه روح به خداوند اضافه­ ی تشريفيه است که برای عظمت چيزی می­آيد، مانند اضافه خانه به خدا در تعبير  بيت الله، وگرنه خداوند نه روح دارد و نه خانه و بيت.