ترجمه و توضیح سوره غافر 85 – 61

 

اللَّـهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ‌ مُبْصِرً‌ا إِنَّ اللَّـهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ‌ النَّاسِ لَا يَشْكُرُ‌ونَ ﴿٦١

خدا کسی است که شب را  برای شما پدید آورد  تا  در آن آرام گیرید، و روز را روشن ساخت. آری خدا بر مردم بسیار صاحب تفضل است، ولی بیشتر مردم سپاس نمی ­گزارند. (61)

یعنی آن خدای یگانه کسی است که به خاطر شما شب را تاریک کرد، تا در آن از خستگی کار روزانه، آرامش یابید، و روز را هم به خاطر شما روشن قرار داد، تا از فضل خدا و از پروردگارتان طلب کنید، و روزیتان را به دست آورید، و خدا این چنین زندگی انسان­ها را تدبیر می­کند. سپس خدای تعالی مشرکین را توبیخ می­کند به این که فضل و کرم خدا را شکر نمی­ گذارند، چون اگر این فضل عظیم را شکرگذاری می­ کردند او را می ­پرستیدند؛ امّا اکثر مردم شکرگذاری نمی­کنند، و به جایش کفران نعمت می­کنند. [1]

 ذَٰلِكُمُ اللَّـهُ رَ‌بُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ ﴿٦٢

این است خداوند، پروردگار شما که آفریننده­ ی هر چیزی است خدایی جز او نیست. پس چگونه بازگردانده می­شوید. (62)

یعنی این است آن خدایی که امور زندگی و رزق شما را تدبیر می­ کند، شب را مایه آرامش، و روز را وسیله­ ی سعی و تلاش شما قرار م ی­دهد، و او الله تعالی است، که ربّ و پروردگار شماست؛ و به این دلیل پروردگار شماست و امور شما را تدبیر می­کند، که خالق همه چیز است، و خلقت از تدبیر جدایی پذیر نیست، و چون او تنها خالق هستی است، بنابراین؛ کس دیگری پروردگار و مدبر امور انسان­ها نیست. پس چگونه از پرستش او به سوی پرستش دیگری منحرف و منصرف می­شوید؟[2]

كَذَٰلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كَانُوا بِآيَاتِ اللَّـهِ يَجْحَدُونَ ﴿٦٣

کسانی که آیات خدا را انکار می­کردند، این­گونه به انحراف کشیده می­شوند. (63)

یعنی، منکرین آیات الهی در امت­ های دیگر هم این گونه منحرف شدند، چون آیات خدا روشن بود، هیچ خفایی در آن نبود، پس سبب انحراف و انصراف آنها از توحید به شرک، فقط انکار و لجاجت بود، یعنی این منکرین لجوج و معاند، علی رغم علم به حقایق، آن­ها را انکار می­کنند. [3]

 اللَّـهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْ‌ضَ قَرَ‌ارً‌ا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَ‌كُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَ‌كُمْ وَرَ‌زَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ ذَٰلِكُمُ اللَّـهُ رَ‌بُّكُمْ  فَتَبَارَ‌كَ اللَّـهُ رَ‌بُّ الْعَالَمِينَ ﴿٦٤

خدا کسی است که زمین را برای شما قرارگاه ساخت و آسمان را بنایی و شما را صورتگری کرد و صورت­های شما را نیکو نمود و از چیزهای پاکیزه به شما روزی داد. این است خداوند یکتا، پروردگار شما. پرخیر و پاینده است خداوند، پروردگار جهانیان. (64)

خداوند تمام شرایطی که برای یک قرارگاه مطمئن و آرام لازم است در کره زمین آفریده، محلی است ثابت و خالی از هرگونه تزلزل، هماهنگ با ساختمان روح و جسم انسان، مشتمل برهمه وسایل مورد نیاز انسان. امّا «بناء» در زبان عرب به خانه ­هایی گفته می­شود که عرب بادیه نشین از آن استفاده می­کردند، و به شکل خیمه و یا سایه بان است. جالب این جاست که آسمان را به خیمه­ ای تشبیه کرده که اطراف زمین را گرفته؛ البته منظور از آسمان، بیشتر جو و هوای فشرده ­ای است که گرداگرد زمین را فراگرفته و همچون خیمه ­ای بر تمام کره زمین احاطه دارد. این خیمه بزرگ الهی هم از شدت تابش نور خورشید می­ کاهد، هم جلوی سقوط سنگ­های آسمانی را که پیوسته به کره زمین جذب می­شوند را می­گیرد، و آنها را در نخستین برخورد به خاطر سرعت و فشاری که دارند آتش می­زند، تا خاکستر آنها آرام به زمین بنشیند.[4] سپس می ­فرماید: او کسی است که صورت شما را به نیکویی صورتگری کرد، برای این که شما یکدیگر را بشناسید، و یک شناسنامه طبیعی همراه هرکسی باشد، الان این هفت میلیارد انسانی که روی زمین هستند، هیچ کدام نه از نظر صدا و نه چهره شبیه یکدیگر نیستند، همچنان که می­فرماید: (و اختلاف السنتکم و الوانکم، اختلاف زبان­ها و رنگ­هایتان « روم/22»)، که این اختلاف صداها و زبان­ها و چهره­ ها، مصداقی از خلقت احسن انسان و عامل شناسایی اوست.[5] بنابراین؛ امتیاز ساختار ظاهری انسان بر سایر موجودات و حیوانات، در نخستین برخورد، روشن و آشکار است: قامتی موزون و راست، با صورتی زیبا و دلپذیر، در نهایت نظم و استحکام. در واقع او را به گونه ای خلق کرد که نسبت به سایر جانداران برتری داشته باشد. امّا منظور از طیبات، انواع رزق­های گوناگون است، که طبیعتش با طبیعت آدمی سازگار است، مانند انواع دانه­ها و میوه ­ها و گوشت­ها و غیر آن. این الله است که ربّ و پروردگار شماست و امور شما را تدبیر می­کند، پس او منشأ خیر کثیر است، خدایی که پروردگار عالمیان است. کسی که این همه مواهب را به انسان بخشیده، او مدبر عالم هستی است، و شایسته عبودیت و پرستش. از آیه فهمیده می­شود که خلقت نظام آفرینش به خاطر خلقت انسان­ها بوده و همه در خدمت اویند.[6]

هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ  الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَ‌بِّ الْعَالَمِينَ ﴿٦٥

او زنده است معبودی جز او نیست. پس او را بخوانید در حالی که بندگی را برای او خالص کرده ­اید ستایش ویژه خدا، پروردگار جهانیان است. (65)

یعنی، تنها خدای تعالی است که دارای حیاتی است که دست­خوش مرگ و زوال نمی­شود و جاودانه است، همه­ ی موجودات زنده غیر از او، حیاتی آمیخته به مرگ دارند، و این حیات محدود و موقت را از ذات پاک خداوند می­گیرند، بنابراین؛ اگر او ذاتاً دارای حیات است، پس فقط او مستحق پرستش است، و هیچ معبودی جز او وجود ندارد. اکنون که چنین است باید تنها او را بخوانید، و دین خود را برای او خالص کنید، و هرچه غیر اوست را کنار بگذارید، چون همه فانی هستند. حمد و ستایش مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است.[7]

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ لَمَّا جَاءَنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّ‌بِّي وَأُمِرْ‌تُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَ‌بِّ الْعَالَمِينَ ﴿٦٦

بگو:  من نهی شده ام از این که آنها  را که شما به  جای خدا  می­ خوانید  پرستش کنم، حال که از جانب پروردگارم دلایل روشن برایم آمده است، و فرمان یافته­ ام که تسلیم پروردگار جهانیان باشم.(66)

آیه شریفه، مشرکین را برای همیشه از این که رسول خدا (ص) با آنها دمساز شود، و خدایان آنان را بپرستد، نومید می­کند، و می­فرماید: بگو من نهی شده ­ام از این که معبودهایی که شما غیر از خدا می­خوانید، پرستش کنم؛ زیرا بیّنات و دلایل روشن از سوی پروردگارم برای من آمده است، نه تنها نهی شده ­ام که غیر او را نپرستم؛ بلکه مأمورم تنها در برابر ربّ العالمین تسلیم باشم.[8]

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَ‌ابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِ‌جُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّىٰ مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٦٧

او کسی است که شما را از خاکی، سپس از نطفه ­ای، آن گاه از علقه ­ای آفرید، و بعد شما را به صورت کودکی بیرون می­ آورد تا به کمال قوت خود برسید و تا سالمند شوید، و از میان شما کسی است که پیش از پیری می­ میرد، و برخی از شما به مدتی که مقرر است برسید، باشد که بیندیشید.(67)

مراحل هفتگانه خلقت انسان: تطور خلقت انسان را از خاک، و دوران جنینی، و دوران حیات در دنیا تا هنگام مرگ، در هفت مرحله بیان می­کند، تا هم عظمت قدرت و ربوبیت او روشن شود، و هم مواهب و نعمت­ هایش بر بندگان. 1) مرحله تراب و خاک است، که اشاره به آفرینش آدم جدّ نخستین ما که از خاک می­باشد، و یا خلقت همه­ ی انسان­ها از خاک، چرا که مواد غذایی که وجود انسان و حتی نطفه او را تشکیل می­دهد اعم از مواد حیوانی و گیاهی، همه از خاک مایه می­گیرد. 2) مرحله نطفه، که مربوط به همه­ ی انسان­هاست به جز آدم و همسرش حوا. 3) مرحله­ ای که نطفه تکامل یافته، و به صورت یک قطعه خون بسته درآمده. 4) مرحله تولد. 5) مرحله تکامل قوت و قدرت جسمی. 6) دوران پیری و از دست دادن نیروی بدنی. 7) پایان عمر و انتقال از این سرا به سرای جاویدان. آیا با این همه تغییرات و تحولات منظم، و حساب شده، باز هم جای تردید در قدرت و عظمت مبدأ عالم هستی و الطاف و مواهب او وجود دارد؟ قابل توجه این که در چهار مرحله اول که مربوط به آفرینش از خاک و نطفه و علقه و تولد طفل است تعبیر به (خلقکم، شما را آفرید) شده، و هیچ نقشی برای خود انسان در آن قایل نیست، ولی در سه مرحله بعد از تولد، یعنی مرحله رسیدن به نهایت قوه جسمانی و پیری و مرگ، تعبیر (لتبلغوا، تا برسید) و (لتکونوا، تا بوده باشید) آمده، که هم اشاره به استقلال وجودی انسان بعد از تولد دارد، و هم به این حقیقت که این سه مرحله ممکن است با حسن تدبیر، و یا سوء تدبیر خود انسان جلوتر یا عقب ­تر بیفتد، و گاه پیری زودرس یا مرگ زودرس دامان انسان را بگیرد، و این نشان می­دهد که تعبیرات قرآن تا چه حد حساب شده و دقیق است. و امّا تعبیر به «یتوفی» در مورد مرگ، اشاره به این است که مرگ در منطق قرآن به معنی فنا و نابودی نیست، بلکه فرشتگان مرگ، روح انسان را دریافت می­دارند و به عالم پس از مرگ منتقل می­کنند، که با این تعبیر مرگ را از مفهوم مادی آن که فنا و نیستی است به کلی در می ­آورد، و دریچه ­ای به عالم بقا معرفی می­کند. این نیز قابل توجه است که تمام این مراحل، با «ثم» به یکدیگر عطف شده، که نشانه­ ی ترتیب توأم با فاصله است، جز مرحله­ ی رسیدن به پایان زندگی که با «واو» عطف شده است. این تفاوت تغییر، ممکن است به خاطر این باشد که رسیدن به پایان عمر همیشه بعد از پیری نخواهد بود، چرا که جوانان زیادی می­میرند، و حتی یکی از آنها هم به پیری نمی­رسد، یا حتی قبل از رسیدن به جوانی می­ میرند. بنابراین؛ بسیار لازم است که انسان­ها از سرمایه عمر خود که مهمترین سرمایه انسان است، و هیچ گونه اطلاعی هم از زمان از دست دادن آن ندارند، به بهترین شکل استفاده کنند.[9] در روایتی تکان دهنده از پیامبر اسلام (ص) می­خوانیم: خداوند، فرشته­ ای را آفریده است که هر شب فرود می ­آید، و ندا سر می­دهد: ای بیست ساله ­ها، تلاش و کوشش کنید، و ای سی ساله­ ها، مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد، و ای چهل ساله­ ها، چه چیزی برای دیدار پروردگارتان آماده کرده ­اید، و ای پنجاه ساله­ ها، بیم دهنده­ ای برای شما آمد، و ای شصت ساله­ ها، زراعتی هستید که هنگام درو آن نزدیک شده است، و ای هفتاد ساله­ ها، شما را فرا می­خوانند، پاسخ دهید، و ای هشتاد ساله­ ها، قیامت برای شما آمد و شما غافلید. سپس می­گوید: اگر بندگانی رکوع­ گزار، و مردانی فروتن، و فرزندانی شیرخوار و چهار پایانی که چرا می­کنند، نبودند، بی­شک عذابی شدید بر شما نازل می­شد.[10]

هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرً‌ا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ ﴿٦٨

و اوست که زنده می­کند و می­میراند، و چون به کاری حکم کند، تنها به آن می­گوید:باش، پس می­شود. (68)

در این آیه سخن از مهمترین مظاهر قدرت پروردگار یعنی مسأله­ ی حیات و مرگ به میان می­ آورد، همان دو پدیده ­ای که با تمام پیشرفت علوم بشر، هنوز جزء معماهای ناگشوده است، می­فرماید: او کسی است که زنده می­کند و می­میراند، و موجودات را از عالمی به عالم دیگر منتقل می­کند. البته انتقال از عالم قبر (برزخ) به عالم قیامت، و انتقال از عالم دنیا به عالم برزخ، دارای شگفتی­ها و عجایبی است، که اسرار آفرینش را بازگو می­کند، و هر کدام آیتی از آیات قدرت خداست، امّا هیچ یک از این مسایل مهم و پیچیده در برابر قدرت خدا هیچ سختی ندارد، زیرا هنگامی که او چیزی را اراده کند تنها به او می­گوید: موجود باش، او نیز بلافاصله موجود می­شود. به عبارت دیگر اراده خدا همان، و تحقق یافتن موجودات همان.[11] علامه می­فرماید: هر یک از این میراندن و زنده کردن­ها، درب عالمی را به روی انسان می­ گشاید، که در آن عالم از انواع نعمت­های خدایی استفاده می­کند، که این تفضلی است از سوی خدای سبحان به بندگانش.[12]

 أَلَمْ تَرَ‌ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّـهِ أَنَّىٰ يُصْرَ‌فُونَ ﴿٦٩

آیا ندیدی کسانی را که در آیات خدا مجادله می­کنند چگونه منحرف می­شوند؟(69)

باز هم در این آیه سخن از کسانی است که در آیات الهی به مجادله بر­می­ خیزند، و در برابر دلایل نبوت و محتوای دعوت انبیا سر تسلیم فرود نمی­ آورند؛ در این آیات سرنوشت چنین اشخاصی به طرز روشنی ترسیم شده است. می­فرماید: آیا تعجب نکردی چگونه اشخاصی که از روی لجاجت در آیات خدا مجادله می­کنند، از حق به سوی باطل و از هدایت به ضلالت منحرف می­شوند؟ در حقیقت بیان این مطلب بیانگر این است که، هر انسان بی ­طرفی اگر به وضع آنها نگاه کند از انحراف آنها در شگفتی فرو می­رود، که چگونه با این همه نشانه ­های روشن، حق را نمی بینند و آن را انکار می­کنند؟[13]

 الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتَابِ وَبِمَا أَرْ‌سَلْنَا بِهِ رُ‌سُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿٧٠

کسانی که کتاب و آنچه را که فرستادگان خود را بدان گسیل داشته ­ایم، تکذیب کردند، به زودی خواهند دانست.(70)

منظور از «الّذین» همان مجادله­ کنندگان است؛ علامه می­فرماید: با توجه به آیات بعد، مراد از مجادله­ کنندگان، کسانی هستند که با پیامبر گرامی اسلام (ص) جدال می­کردند، و مراد از «الکتاب» هم قرآن کریم است، و منظور از «آنچه را بر رسولان خود نازل کردیم» کتاب­ها و ادیانی است که سایر انبیا (علیهم السلام) آورده ­اند، در نتیجه بت­ پرستان (وثنیت) که کتاب قرآن و سایر کتاب­های آسمانی را منکرند، در حقیقت مسأله نبوت را منکرند. پس به زودی به حقیقت این مجادله در آیات خدا، و تکذیب کتاب و رسولان الهی پی خواهند برد.[14]

 إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ ﴿٧١ فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ‌ يُسْجَرُ‌ونَ ﴿٧٢

آن گاه که غُل­ها و زنجیرها در گردن­هایشان باشد و بر روی کشانیده شوند. (71) در آب جوشان آن گاه در آتش افروخته شوند.(72)

می­فرماید: به زودی حقیقت عمل خود را خواهند فهمید، امّا وقتی که غٌل­ها و زنجیرها در گردن داشته، در آبی سوزان کشیده شوند، و سپس در آتش افکنده شوند، و افروخته خواهند شد، و آتش­گیرانه آن خواهند گشت. کلمه «سجر» در اصل به معنای افکندن هیزم است در آتش گل کرده، مانند آتش تنور، که با هیزم افروخته شود.[15] این نوع مجازات برای مجادله ­کنندگان و مستکبران لجوج، در حقیقت عکس العملی است مناسب با اعمال آنها در این جهان، آنها از روی کبر و غرور به تکذیب آیات الهی پرداختند، و خود را در زنجیرهای تقلیدها و تعصب­های کورکورانه گرفتار ساختند، در آن روز با نهایت ذلت و خواری، غٌل و زنجیر به گردن آنها می­نهند و به سوی دوزخ روانه می­کنند. علاوه بر این عذاب­های جسمانی آنها را با یک سلسله عذاب­های دردناک روحی مجازات می­کنند، که در آیه بعدی به بعضی از آنها اشاره می­کند.[16]

 ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِ‌كُونَ ﴿٧٣ مِن دُونِ اللَّـهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَيْئًا كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّـهُ الْكَافِرِ‌ينَ ﴿٧٤

آن گاه به آنان گفته می­شود: آن شریکانی که برای خدا می­ پنداشتید کجا هستند. (73) به جای خدا؟ می­گویند: آنها از ما گم شده­ اند، بلکه قبلا ما چیزی نمی ­پرستیدیم، خدا کافران را بدین­سان بی­ راه می­گذارد. (74)

همان موقع که آنها را با زنجیرهایشان در آب جوشان می­کشند، به آنها گفته می­شود: پس کجایند آن خدایانی که می­ پرستیدید، و شریک خدا می ­پنداشتید؟ تا شما را یاری کنند، و از این عذاب نجات دهند، و یا همان­طور که معتقد بودید، شفاعتتان کنند، و تلافی عبادت­هایی را که برای آنها کردید، درآورند؟ امّا آنها با سرافکندگی پاسخ می­دهند: آنها از نظرما پنهان شده­ اند، به طوری که هیچ خبری از آنها نیست. در واقع چون متوجه می­شوند، آن خدایانی که در دنیا شریکان خدای سبحان می ­پنداشتند، اسمایی بدون مسمی، و الفاظی بدون معنا بودند؛ و عبادت­هایی که برای آنها کردند همه بیهوده بود، لذا منکر عبادت خود می­شوند، و می­گویند: ما اصلاً بت نمی­ پرستیدیم.[17] پس کفر و لجاجت آنها پرده و حجابی بر قلب و فکر آنها می­شود، لذا راه مستقیم حق را گذارده، و در بی­راه گام می ­نهد، و در قیامت نیز از راه بهشت محروم شده، به بیراه دوزخ کشیده می­شوند، آری این چنین خداوند کافران را بی­راه می­گذارد (گمراه می­کند).[18]

 ذَٰلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَ‌حُونَ فِي الْأَرْ‌ضِ بِغَيْرِ‌ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَ‌حُونَ ﴿٧٥ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا  فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِ‌ينَ ﴿٧٦

این بدان سبب است که در زمین به ناروا شادی و سرمستی می­کردید و بدان سبب که به خود می ­نازیدید. (75) از درهای دوزخ داخل شوید، در آن جاودان بمانید، پس جایگاه سرکشان بد است. (76)

این آیه به علت گرفتاری­های این گروه، در این همه بلا و مصیبت و عذاب اشاره کرده، می­فرماید: این عذاب­ها به خاطر آن است که به ناحق در زمین شادی می­کردند، و از روی غرور و مستی شهوات به شادی م ی­پرداختند و برای إحیای باطل هر کاری می­کردند. از مخالفت با پیامبران، کشتن مؤمنان، و در فشار گذاشتند محرومان و مستضعفان لذت می­بردند، و از ارتکاب گناه و قانون شکنی­ ها در خود احساس غرور و سربلندی می­کردند، اکنون باید کفاره آن همه شادی بی جا، غرور، غفلت و مستی شهوت را در میان این غٌل و زنجیرها، و در لابلای شعله­ های آتش بپردازند. آری شادی­ های توأم با غرور و غفلت و بی­ خبری، و همراه با هوسرانی و شهوت، انسان را به سرعت از خدا دور می­کند، و از درک حقایق باز می­دارد، واقعیت­ها را شوخی و حقایق را مجاز جلوه می­دهد؛ اینجاست که به آنها خطاب می­شود: از درهای جهنم داخل شوید. سؤال: آیا داخل شدن از درهای دوزخ به این معنی است که هر گروهی از دری وارد می­شوند؟ یا یک گروه از درهای متعدد می­گذرند؟ به این معنی که دوزخ همانند بعضی از زندان­های وحشتناک و تو در تو از بندها یا طبقات گوناگون تشکیل شده است، گروهی از گمراهان سرسخت باید از همه­ ی این طبقات بگذرند، و در درک اسفل و قعر جهنم جای بگیرند؟ شاهد این سخن، حدیثی است از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) که در تفسیر آیه (34 /حجر) نقل شده که فرمود: جهنم هفت دارد، هفت طبقه بعضی بالای بعضی قرار دارد، سپس یکی از دست­های خود را روی دیگری قرار داد، و فرمود: این چنین. آیه می­فرماید: چه بد جایگاهی است، جایگاه متکبران که در آن جاوادنه هستند! معلوم می­شود سرچشمه ­ی اصلی بدبختی انسان همان کبر و غرور اوست. لذا؛ درهای جهنم اشاره به طبقات جهنم دارد، که هر کدام متناسب حال عده ­ای از دوزخیان است. توجه: فرح، به معنای شادی و خوشحالی است که گاه ممدوح و پسندیده، و گاه مذموم است و بر اساس باطل.  مرح،  به  معنای شدت شادی در بی ­بند و باری و مستی شهوات و هوسرانی، که مذموم است.[19]

فَاصْبِرْ‌ إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِ‌يَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْ‌جَعُونَ ﴿٧٧

پس صبر کن که وعده­ ی خدا راست است. پس چه بخشی از مجازات­هایی را که به آنها وعده داده ­ایم به تو نشان دهیم، چه تو را از دنیا ببریم، باز به سوی ما بازگردانده می­شوند.(77)

اکنون که چنین است صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده­ ی خدا حق است، هم وعده­ ی پیروزیی که به تو داده، و هم وعده­ ی مجازات متکبران و مجادله­ کنندگان. سپس برای آن که کفار خیال نکنند، اگر در مجازات آنها تأخیری روی می­دهد، به معنای آنست که می­توانند از چنگال عذاب الهی بگریزند، می­فرماید: به هر حال این کفار نزد ما بازخواهند گشت، و از چنگ ما بیرون نمی­روند، و ما وعده­ ی خود را در حق­ شان عملی خواهیم کرد، یا در همین دنیا و در زمان حیات تو قسمتی از عذابی که به آنان وعده دادیم را به ایشان می­ چشانیم، و تو آن را می ­بینی، یا آن که قبل از عذاب کردنشان تو را از دنیا می ­بریم، و بعد سنت خود را جاری خواهیم ساخت. همان­طور که گروهی از آنان در همین دنیا در میدان بدر و در صحنه­ های مشابه آن به کیفر خود رسیدند، و گروه بیشتری در قیامت سزای اعمال خود را خواهند دید.[20]

وَلَقَدْ أَرْ‌سَلْنَا رُ‌سُلًا مِّن قَبْلِكَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَ‌سُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ‌ اللَّـهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ‌ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ ﴿٧٨

و پیش از تو رسولانی را روانه کردیم که سرگذشت برخی از آنان را بر تو حکایت کرده­ ایم، و سرگذشت برخی از ایشان را بر تو حکایت نکرده ­ایم، و هیچ رسولی را نرسد که جز به اذن خدا معجزه ­ای بیاورد. پس چون فرمان خدا برسد به حق داوری می­شود، و آنجا اهل باطل زیان خواهند کرد.(78)

 می­فرماید: ما پیش از تو رسولانی را فرستادیم، سرگذشت گروهی از آنان را در قرآن برایت بازگو کردیم، هرچند سرگذشت گروهی دیگر را برای تو بیان ننموده ­ایم. خدای سبحان قانون و سنتی دارد، که شامل بلاهایی می­شود، که به منظور پیروز کردن حق بر باطل، و داوری عملی بین هر پیامبر و امتش می­فرستد، و تا به حال این سنت را به دست هیچ رسولی از رسولان قبل از تو نسپرد، بلکه هر پیغمبری که خود خدا می­خواست، از آن نصرت بهره مند می­کرد، و حال تو نیز مانند سایر انبیا هستی، ممکن است به تو اذن بدهیم که آن نصرت را بیاوری، و در نتیجه گوشه ­ای از آن عذاب­ها را که به کفار وعده دادیم بر کفار نازل کنی، و خودت هم آن را ببینی، و ممکن هم هست قبل از نزول چنین عذابی بر کفار، ما جان تو را بگیریم، ولی به هر حال مسلم است که امر خدا وقتی بیاید، در بین آنان به حق داوری می­کند، و در آن صورت پیروان باطل زیان خواهند دید، و رسوا خواهند شد، هم در دنیا و هم در آخرت، امّا در دنیا به خاطر این که هلاک می­شوند، و در آخرت به این دلیل که به عذاب دایمی مبتلا می­شوند.[21]

 اللَّـهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْ‌كَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ﴿٧٩ وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَيْهَا حَاجَةً فِي صُدُورِ‌كُمْ وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ ﴿٨٠

خداست کسی که چهارپایان را برای شما پدید آورد تا از برخی از آنان سواری بگیرید و از برخی­ شان تغذیه کنید. (79) و در آنها برای شما منافعی است و می­ توانید با آنها به حاجتی که در دل دارید، برسید، و بر آنها و بر کشتی سوار می­شوید. (80)

بار دیگر در این آیات به نشانه­ های قدرت خداوند و مواهب گسترده ­اش نسبت به انسان­ها باز می­گردد، و گوشه دیگری از آنها را شرح می­دهد، تا هم با عظمت او بیشتر آشنا شوند، و هم حس شکرگزاری را که وسیله­ ای برای معرفت الله است در آنها برانگیزد. بعضی از آنها تنها برای تغذیه مورد استفاده قرار می­گیرند مانند گوسفند، و بعضی هم برای تغذیه و هم برای سواری مانند شتر که هم کشتی بیابان­های خشک و سوزان است، و هم وسیله ­ای برای تغذیه­ ی آدمیان. اصولاً آفرینش چهارپایان با آن خلقت­ه ای متفاوت، مخصوصا با آن روح تسلیم و قابلیت برای رام شدن، در حالی که در بسیاری از اوقات از قویترین انسان­ها نیرومندترند، خود نشانه­ای از نشانه­ های بزرگ خداست؛ که در آن­ها برای شما منافعی قرار دادیم، مانند شیر، پشم، کرک، مو و پوست­شان، حتی فضولات آنها که در کشاورزی قابل استفاده است. غرض دیگر از خلقت آنها این است که، بر پشت آنها سوار شوید، و به مقاصدی که در دل دارید، برسید، مانند استفاده­ ی تفریحی، سیاحت، هجرت، مسابقه و… سپس می­فرماید: خدای سبحان در دریا و خشکی وسیله­ ی مسافرت و حمل و نقل بارها را در اختیار شما گذاشت، تا به سهولت بتوانید به مقاصد خود برسید.[22]

 وَيُرِ‌يكُمْ آيَاتِهِ فَأَيَّ آيَاتِ اللَّـهِ تُنكِرُ‌ونَ ﴿٨١

و نشانه ­های خویش را به شما می ­نمایاند. پس کدام یک از آیات خدا را انکار می کنید. (81)

آیا آیات و نشانه­ های او را می­توانید در آفاق و یا در انفس انکار کنید؟ آیا آیات او را در آفرینش خود از خاک و سپس پیمودن مراحل جنینی، و مراحل بعد از تولد را می­توانید انکار کنید؟ یا نشانه­ های او را در مسأله حیات و مرگ؟ و آیا آیات الهی را در آسمان و زمین، و آفرینش شب و روز را می­توان با دیده انکار نگریست؟ و یا آفرینش وسایلی برای ادامه حیات، همچون انعام و چهارپایان؟ بر هر کجا که بنگرید، آثار خدا نمایان است، کور باد چشمی که او را نمی ­بیند.[23]

 أَفَلَمْ يَسِيرُ‌وا فِي الْأَرْ‌ضِ فَيَنظُرُ‌وا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ  كَانُوا أَكْثَرَ‌ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارً‌ا فِي الْأَرْ‌ضِ فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿٨٢

آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چه شد؟ آنها از اهل مکه زیادتر و نیرومندتر و پراثرتر بودند، ولی آنچه به دست آورده بودند بی­ نیازشان نکرد.(82)

این آیه شریفه، مشرکین را ملامت می­کند، و آنان را به سرگذشت امت­های سابق، و سنت قضای الهی که در آن امت­ها جریان داشت توجه می­دهد، و می­فرماید: آیا آنها بر زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی را که قبل از آنها می ­زیستند، چگونه بود؟ اگر در اصالت تاریخ تدوین یافته، و آنچه بر اوراق ثبت شده شک دارند، در اصالت آثاری که بر صفحه ­ی زمین از کاخ­های ویران شده­ ی شاهان، از استخوان­های پوسیده در زیر خاک، و از ویرانه ­های شهرهای بلا زده، که با بیانی رسا ماجرای خویش را شرح می­دهند، نمی­توانند شک کنند؟ همان کسانی که از نظر تعداد نفرات از آنها بیشتر و از نظر قوت و آثارشان در زمین از آنها فزونتر بودند. با این وجود هنگامی که عذاب الهی آمد، آنچه را در زندگی به دست آوردند، بی ­نیازشان نکرد، و نتوانست آنها را از عذاب الهی نجات دهد، نه آن خوشحالی که از دانش خود داشتند، و نه توبه و ندامت­ شان از آنچه کرده ­اند، بلکه با تمام قدرتشان در یک لحظه­ ی کوتاه در هم کوبیده شدند.[24]

 فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُ‌سُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِ‌حُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿٨٣

و چون پیامبران­شان دلایل آشکار برایشان آوردند، به دانشی که نزدشان بود بالیدند، و آنچه به ریشخند می­گرفتند آنها را فرا گرفت. (83)

منظور از (دانشی که نزدشان بود)، اطلاعاتی است که از زینت زندگی دنیا، و فنون دوز و کلکی است که برای به دست آوردن آن داشتند، و خدای سبحان این دوز و کلک ­ها را علم نامیده، تا بفهماند غیر از این علمی نداشتند، همچنان که فرموده: [پس دیگر به اینها نپرداز، که از ذکر ما روی گردانده، و به جز زندگی دنیا نمی­خواهند، چون علم­شان همین مقدار است. «نجم/30 »]. و مراد از «فرحوا بما عندهم» غرور و خودپسندی ناشی از زرنگی و علم ظاهری است، که در اداره­ ی زندگی خود دارند، و خود باختگی در مقابل این اطلاعات و زرنگی­ ها، باعث شد که از معارف حقیقی که به وسیله­ ی رسولان خدا عرضه می­شود، اعراض کنند، و آن را به چیزی نشمارند، و مسخره کنند. خدای سبحان می­فرماید: ما هم آن عذاب­ها و تهدیدهای الهی را که به باد مسخره می­گرفتند، بر سر آنان فرود آوردیم. [25]

 فَلَمَّا رَ‌أَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْ‌نَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِ‌كِينَ ﴿٨٤

پس چون سختی ما را دیدند، گفتند: تنها به خدا ایمان آوردیم و بدانچه با او شریک می­کردیم، کافر شدیم. (84)

امّا قرآن نتیجه این خودخواهی و غرور را این چنین بیان می­فرماید: هنگامی که شدت عذاب ما را دیدند، عذابی که برای ریشه کن کردن آنها نازل شده بود، و فرمان قطعی پروردگار را در زمینه­ ی نابودی­شان به همراه داشت، از کرده ­ی خود پشیمان شدند، خود را موجودی ضعیف و ناتوان دیدند و رو به درگاه حق آوردند و فریادشان بلند شد، و گفتند: اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم، و نسبت به معبودهایی که شریک او می­ شمردیم، کافر شدیم.[26]

 فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَ‌أَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّـهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ  وَخَسِرَ‌ هُنَالِكَ الْكَافِرُ‌ونَ ﴿٨٥﴾ 

ایمان­شان آنها را سودی نبخشید آن هنگام که عذاب ما را مشاهده کردند، این سنت خداست که از دیر باز درباره­ ی بندگانش چنین جاری شده، و آنجاست که کافران زیان کرده ­اند. (85)

امّا ایمانی که بعد از مشاهده­ ی عذاب ماست هیچ سودی به حال­شان نداشت، چون چنین ایمانی اختیاری نبوده و فاقد ارزش است، لذا هرگاه طوفان بلا فروکش کند، راه گذشته خود را از سر می­گیرند. این سنت و قانون الهی است که توبه و ایمان بعد از دیدن عذاب را قبول نکند، به همین دلیل توبه فرعون هنگامی که به نیل افتاد، پذیرفته نشد. اینجاست که کفار زیانکار می­شوند، چون سرمایه ­های وجودی خود را در ازای بهره­ مندی کوتاه از لذات زودگذر دنیوی، از دست دادند و هیچ سرمایه ­ای جز گناه و عذاب الیم الهی فراهم نساخته بودند، چه زیان و خسرانی از این بدتر؟[27]

[1] – الميزان، ج 17، ص 550 – 549

[2] – الميزان، ج 17، ص 550

[3] – همان، ص 550

[4] – نمونه، ج 20، ص 160 – 158

[5] -سلسله جلسات تفسير آيت الله جىوادى آملى  ، آدرس: www.eshia.ir، ( 12 / 2 / 1393)

[6] – الميزان، ج 17، ص 551

[7] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1039

-[8] خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1039

[9] – نمونه، ج 20، ص 167 – 165

[10] – ارشاد قلوب القلوب، ج 1، ص 32

[11] – نمونه، ج 20، ص 168 – 167

[12] – الميزان، ج 17، ص 554

[13] – الميزان، ج 17، ص 558

[14] – همان، ص 559 – 558

[15] – الميزان، ج 17، ص 559

[16] – نمونه، ج 20، ص 173

[17] – الميزان، ج 17، ص 560

[18] – نمونه، ج 20، ص 175

[19] – نمونه، ج 20، ص 178 – 175

[20] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه ، ص 1041

[21] – الميزان، ج 17، ص 563 – 562

[22] – نمونه، ج 20، ص 189 – 187

[23] – همان، ص 190

[24] – الميزان، ج 17، ص 568 – 567

[25] -الميزان، ج 17، ص 568

[26] – نمونه، ج 20، ص 196

[27] – نمونه، ج 20، ص 197 – 196