بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.
يُسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿١﴾
آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح خدا میگويند، خدايی که فرمانروای پاک و شکست ناپذیر حکيم است (١)
اما اين که چگونه آنچه در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح می کنند؟ جوابش اين است که موجودات آسمانی و زمينی با نقصی که در آنهاست و جبران کننده آن خداست، و با حوایجی که دارند و برآورنده اش خداست، خدا را از هر نقص و حاجت منزه میدارند، چون هيچ حاجت و نقصی نيست مگر آن که تنها خدای تعالی است، که اميد برآوردن آن حاجت و جبران کردن آن نقص در او میرود، پس خود او باید منزه از هر نقص و حاجت باشد. و او مَلِکی است که میتواند بر اهل مملکتش حکم براند، و بر اهل مملکت است که او را اطاعت کنند. و يکی ديگر از مقتضیات منزه بودنش اين است که اگر برای بندگانش دينی تشريع میکند، از اين جهت نيست که احتياجی به عبادت و اطاعت آنان داشته باشد و بخواهد با عبادت آنها نقصی از خود جبران کند، چون او قدوس و منزه از هر نقص و حاجت است. و اگر بندگان اطاعتش نکردند گردی بر دامن کبريايیاش نمی نشيند، چون عزیز و شکست ناپذیر و مقتدر است. و از طرفی حکيم است، پس دينی که برای بندگانش تشريع می کند، ممکن نيست بيهوده و بینتيجه باشد و حتما به نفع بندگانش و برای سعادت دنیا و آخرت آنها است.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٢﴾
اوست آن که در ميان درس ناخوانده ها پيامبری از خودشان برانگیخت که آيات او را بر آنها می خواند و پاکشان می سازد، و کتاب و حکمت شان می آموزد، و حقا که از پيش در ضلالت آشکاری بودند. (٢)
ممکن است از آيه شريفه اين معنا به ذهن کسی خطور کند، که مبعوث شدن رسول خدا (ص) در بين مردم امّی، و امّی بودن خود آنجناب منافات دارد با اين که آن جناب برای عموم بشر مبعوث شده باشد، لذا علّامه می فرمايد: خير، هيچ منافاتی ندارد، که آنجناب در بين امّی ها مبعوث شده باشد، و آيات خدا را به آنان تعلیم داده، و آنها را از هرگونه شرک و کفر و انحراف پاک نمايد و به اخلاق و اعمال فاضله و صالحه عادت شان بدهد، و سپس به آنها کتاب و حکمت بياموزد، و کتابش نيز به زبان آنان باشد، و در عين حال برای همه ی جهانيان مبعوث باشد، برای اين که همه ی آنچه که گفته شد مربوط به مرحله ی اول دعوت است، از اين رو در همان اوایل دعوت متعرض ملتها و کشورهای ديگر نشد، همين که دعوتش استقرار پيدا کرد، و تا حدی حکومت اسلامی پايدار شد، آن وقت شروع کرد به دعوت يهود و نصاری و مجوس و نامه نگاری به سران کشورهای آن روز. از آيه میشود فهمید که در مقام تربيت انسان، تزکیه مقدم بر تعلیم علوم و معارف است. اما در دعای حضرت ابراهیم (ع) که از خدا درخواست کرد که علم به کتاب و حکمت و تزکیه را به ذريه اش بدهد، چون بحث تربيت کردن نيست بلکه دعا است، علم مقدم بر تزکیه است، يعنی اول باید به اعمال صالحه و اخلاق فاضله عالم شد، و بعد به آنها عمل کرد تا به تدریج تزکیه (پاکی دل) هم به دست آورد. در انتها به طور سربسته به عصر جاهلیت که گمراهی بر سراسر جامعه حاکم بوده اشاره میکند.
وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿٣﴾ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّـهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُۚ وَاللَّـهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿٤﴾
و گروه ديگری از ايشان را نيز که هنوز به آنها نپيوسته اند، و او مقتدر حکيم است (٣) اين فضل خدا است، آن را به هرکه بخواهد عطا میکند و خدا صاحب فضل بزرگ است (۴)
يعنی اين گونه نيست که رسول خدا (ص) فقط برای اين قوم امّی، مبعوث شده باشد بلکه دعوت و رسالت ايشان همه ی اقوام و اعصار را دربرمی گيرد و اين اقتضای عزت و حکمت خداست که کاری را که باید انجام دهد به نحو محکم و متين، و نه لغو و بيهوده انجام می دهد. اين که خداوند آنجناب را به نبوت برگزيد تا مردم را تزکیه و تعلیم دهد خود فضلی است از خدا که به هرکس که مشيّتش تعلق بگيرد می دهد و اين مشيّت به حضرت محمد(ص) تعلق گرفت، خدا صاحب فضل عظیم است. به اين ترتیب آيه بر مسلمين منّت می گذارد.
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًاۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّـهِۚ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿٥﴾
مَثَل کسانی که به تورات مکلّف شدند سپس به آن عمل نکردند، همچون مَثَل درازگوشی است که کتابهایی را حمل میکند، چه بد است وصف آن قومی که آيات خدا را تکذیب کردند و خدا مردم ستمگر را هدایت نمیکند (۵)
يهود با شنيدن آيات نخستین اين سوره که از نعمت نبوت پيامبر (ص) سخن می گويد، گفتند ما هم مفتخر به بعثت موسی(ع) هستیم. قرآن علاوه بر پاسخ به اين ادعا، به مسلمين نيز هشدار میدهد که دينداری مانند آنچه که يهود کردند نيست، چون موسی(ع) به يهود معارف تورات را تعلیم داد اما آنها به دستوراتش عمل نکردند و مانند خری که فقط سنگينی بار را احساس میکند و از محتوای بار بیخبر است، يهود نيز فقط با الفاظ تورات سروکار داشتند بدون آن که از محتوا و برنامهی عملی آن با خبر باشند. قرآن ضمن آن که اين افتخار را از يهود صدر اسلام نفی میکند به مسلمانان نيز هشدار میدهد به امر دين توجه کنند و در تمام حرکات خود مراقب خدا باشند و تعالیم قرآن را سبک نشمرده، از خشم خدا بترسند همانطور که اين خشم دامن يهود را گرفته و آنها را به خران تشبیه کرد. در پايان می فرمايد: چون روح حق طلبی در ظالمين مرده پس خداوند ايشان را هدایت نمیکند.
قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٦﴾ وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْۚ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ﴿٧﴾
بگو: ای کسانی که يهودی شديد! اگر گمان دارید که شما دوستان خداييد، نه ديگر مردمان، پس تمنّای مرگ کنید اگر راست می گوييد (۶) ولی به سبب آنچه از پيش فرستاده اند هرگز آن را آرزو نخواهند کرد، و خداوند به ستمکاران آگاه است (7)
آيه شريفه يهوديان را مخاطب قرار داده می فرمايد: ای کسانی که کيش یهودیگری را به خود بستهايد! اگر معتقدید که تنها شما دوستان خداييد، و نه هيچ کس ديگر، و اگر در اين اعتقادتان راست می گوييد، آرزوی مرگ کنيد، برای اين که دوست او باید دوستدار دیدار او باشد، شما که يقين دارید دوست خداييد، و بهشت تنها از آن شما است، و هيچ چيزی شما را به بهشت و خدا نمی رساند مگر مُردن، پس باید مُردن را دوست بدارید، زيرا به ديدار دوست میرسيد، و در مهمانسرای او پذيرایی می شويد. اما يهوديان به سبب ظلمهايی که کردند آرزوی مرگ نمی کنند، و خدا داناى به ظالمان است و میداند که آنها هيچ وقت دوستدار ديدار او نيستند، زيرا بين خدا و آنها محبّتی درکار نبوده و مشمول غضب خدا میباشند.
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٨﴾
بگو مرگی که از آن می گريزيد، قطعا به سراغ شما می آيد، سپس به سوی داناى نهان و آشكار بازگردانده می شويد، آنگاه شما را از آنچه انجام میداديد خبر می دهد(8)
اگرچه ايشان به لحاظ کارهای زشت شان از مرگ کراهت دارند، امّا خواهی نخواهی مرگ به سراغ آنها خواهد آمد و به سوی پروردگاری برمی گردند که، به حقیقت اعمال شان آگاه است، چه اعمال ظاهری چه اعمال پنهانی، و به زودی ايشان را از آثار بد اين اعمال که همان عذابهای الهی است آگاه میسازد. پس آيه از سه واقعيت پرده برمی دارد، اول اين که: امکان فرار از مرگ وجود ندارد. دوم: کراهت از مرگ به خاطر کراهت از ديدار خدا است. و سوم : هيچ کدام از اعمال بندگان از علم خدا بيرون نيست. حال که اين چنين است تنها راه برای پايان دادن به وحشت از مرگ پاکسازی اعمال و قلوب است. علی (ع) فرمود: به خدا سوگند علاقه ی فرزند ابوطالب به مرگ از علاقه ی طفل به پستان مادرش بيشتر است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّـهِ وَذَرُوا الْبَيْعَۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٩﴾
اى کسانیکه ايمان آوردهايد! چون برای نماز روز جمعه اذان گفته میشود به سوی ذکر خدا بشتابید و دادوستد را واگذاريد که اين برای شما بهتر است، اگر میدانستید (٩)
منظور از “نداء” همان اذان ظهر روز جمعه است. پس آيه به مؤمنين دستور تعجیل حضور در نماز جمعه را داده و اين که برای حضور در نماز از خريد و فروش و هر عمل ديگری که از نماز بازتان میدارد، دست بردارید. البته تحريک مؤمنين به حضور در نماز جمعه نفعی عايد خدا نمیکند، بلکه اين مسلمانان هستند که از منافع آن بهره مند میشوند. اسلام به اجتماعات مسلمين اهمیت خاصی می دهد چون در تمام اين اجتماعات علاوه بر تزکیه و زدوده شدن از آلودگي ها از دل، منافع اجتماعی و سياسی نيز نهفته است مانند اشاعه ی معارف اسلامی، انسجام صفوف مسلمين و ايجاد ترس در دشمنان، نشاط معنوی در مردم، جلب همکاری برای حل مشکلات عمومی. جالب اين است که مطابق بعضی روايات برای رفتن به سوی نمازهای يوميّه دستور به گام برداشتن آرام داده شده اما در اين آيه دستور می دهد که برای نماز جمعه به شتاب و با سرعت حرکت کنید.
فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّـهِ وَاذْكُرُوا اللَّـهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿١٠﴾
و هنگامی که نماز پايان گرفت، در زمین پراکنده شويد و از فضل الهی طلب کنيد و خدا را بسيار ياد کنيد، باشد که رستگار شويد (١٠)
پس مسلمانان مجازند بعد از تمام شدن نماز متفرق شوند و در طلب فضل الهی برآيند. در آيه ی قبل مراد از ترک دادوستد، تمام کارهايی بود که مانع نماز می شد، اينجا نيز فضل الهی شامل همه ی کارهايی است که عطيه ی خدا را در پی دارد، چه طلب رزق و چه عيادت مريض و چه برآوردن حاجت مسلمانان و زيارت برادران دينی و يا حضور در مجلس علم و… در آخر امر میکند که خدا و تمام نعمت هايی را که به انسان ارزانی داشته است ياد کنيد. چون وقتی انسان زياد به ياد خدا باشد، اين ياد خدا در جان او رسوخ میکند و در ذهن نقشمی بندد، و عوامل غفلت را از دل ريشه کن می سازد و باعث تقوای دينی می شود که خود سبب رستگاری میشود.
وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًاۚ قُلْ مَا عِندَ اللَّـهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّـهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِۚ وَاللَّـهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿١١﴾
و هنگامی که دادوستد يا سرگرمی ای می بينند به سوی آن پراکنده می شوند و تو را ايستاده به حال خود رها می کنند. بگو: آنچه نزد خداست بهتر از سرگرمی و تجارت است، و خدا بهترین روزی دهندگان است (١١)
در واقع آيه افرادی را که پيامبر (ص) را به هنگام نماز جمعه رها کردند و برای خريد به سوی بازار شتافتند مورد ملامت شديد قرار میدهد. منظور از لهو، هر چيزی است که مردم را غافل میکند، آيه بر رسول خدا (ص) امر میکند که مردم را به خطایی که مرتکب شده اند آگاه سازد و بفهماند که کار آنها زشت بوده و آنچه نزد خداست از لهو و تجارت بهتر است، که منظور همان نماز جمعه است، زيرا اين ثواب حقيقی و دايمی است در حالی که خيری که در تجارت و لهو است خيالی و موقتی است. و در پايان قرآن مجيد جامعه اسلامی را مانند يک ظرف و دارای يک وحدت میداند که متفرق شدن عدهای به هنگام نماز جمعه، به منزله ی شکسته شدن آن ظرف و متلاشی شدن اجزايش میباشد.