وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّـهِ وَلِقَائِهِ أُولَـٰئِكَ يَئِسُوا مِن رَّحْمَتِي وَأُولَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿٢٣﴾
و کسانی که آیات خدا و دیدار او را منکر شدند، آنان از رحمت من نومیدند، و آنها را عذابی پر درد خواهد بود. (23)
در این آیه خدای سبحان به حضرت رسول خطاب میفرماید که حق صریح را در باره آنهایی که شقی هستند، و روز قیامت هلاک میشوند، پوست کنده بیان کند، چون در آیه قبل سربسته و مبهم بیان کرده بود. آنها کسانی هستند که به آیات خدا، مانند وحدانیت حق تعالی، و نبوت رسول خدا (ص)، و حقانیت معاد و…کافرند. اگر دوباره کفر به لقای خدا یعنی معاد را ذکر کرده، به دلیل اهمیت ایمان به آن است، چون با انکار معاد امر دین از اصلش باطل است. این کفار چون حیات آخرت را منکرند، و اعتقادی به آن ندارند، لذا از سعادت ابدی و بهشت و رحمت خدا ناامیدند، برای آنها عذابی دردناک است.[1]
مَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّـهُ مِنَ النَّارِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿٢٤﴾
و پاسخ قوم جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید. ولی خدا او را از آتش نجات بخشید. آری در این برای مردمی که ایمان می آورند بسی حجت هاست. (24)
ظاهرا گروهی طرفدار سوزاندن ابراهیم (ع) بودند، در حالی که گروهی دیگر اعدام او را به وسیله شمشیر و امثال آن پیشنهاد میکردند، سرانجام گروه اول پیروز شدند چون معتقد بودند بدترین نوع اعدام همان سوزانیدن با آتش است. در اینجا سخنی در مورد چگونگی آتش سوزی ابراهیم به میان نیامده است، ولی شرح ماجرای آتش سوزی در سوره انبیا (68 – 70) آمده است، همین اندازه در دنباله آیه فوق میخوانیم خداوند او را از آتش رهایی بخشید. در پایان می افزاید: در این ماجرا آیات و نشانه هایی است برای جمعیتی که ایمان دارند. نه یک نشانه بلکه نشانه هایی در این حادثه وجود دارد، عدم تأثیر آتش در جسم ابراهیم (ع)، تبدیل آتش به گلستان، عدم توانایی این گروه عظیم قدرتمند در برابر یک فرد که ظاهرا دستش خالی بود، و عدم تأثیر این حادثه عجیب خارق العاده در قلب آن سیاهدلان نیز نشانه هایی هستند برای مردمی که ایمان دارند.[2]
وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ أَوْثَانًا مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ ﴿٢٥﴾
و گفت: جز این نیست که شما به خاطر دوستی میان خودتان در زندگی دنیا به جای خدا بتهایی را گرفته اید. ولی روز قیامت منکر یکدیگر میشوید و همدیگر را لعنت می کنید و جایگاه تان آتش است و برای شما هیچ یاوری نخواهد بود. (25)
ابراهیم (ع) به آنها گفت: شما به جای خدا بتهایی برای خود انتخاب کرده اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد. چگونه انتخاب بتها مایه مودت میان بت پرستان میشد؟ 1) پرستش بت برای هر قوم و قبیله ای به اصطلاح رمز وحدت بود زیرا هر گروهی بتی برای خود انتخاب کرده بود، چنان که در مورد بتهای معروف جاهلیت عرب نیز نوشته اند که هر یک از آنها تعلق به یک شهر یا قبیله ای داشت. 2) پرستش بتها پیوندی میان آنها و نیاکانشان ایجاد میکرد و غالبا این بهانه را داشتند که اینها آثار نیاکان ما است و ما از آنها پیروی میکنیم. 3) سران کفار پیروان خود را دعوت به پرستش بت ها میکردند و این حلقه اتصالی بین سران و پیروان بود. ولی در قیامت همه این پیوندهای پوچ و پوشالی از هم گسسته میشود و هر یک گناه را به گردن دیگری می اندازد. و منظور از کافر شدن به یکدیگر و لعن کردن بعضی به بعضی، این است که در آن روز، آنها از یکدیگر بیزاری میجویند و آنچه مایه پیوند محبت دروغین شان در دنیا بود مایه عداوت و بغضشان در آخرت میشود. از بعضی روایات استفاده میشود که این حکم مخصوص بت پرستان نیست بلکه تمام کسانی که پیشوا و امام باطلی برای خود برگزیدند، دنبال او راه افتادند و با او پیمان مودت بستند در قیامت دشمن یکدیگر میشوند، از هم بیزاری میجویند و یکدیگر را لعنت میکنند. در حالی که پیوند و محبت مؤمنان که بر اساس توحید و خداپرستی و اطاعت فرمان حق در این دنیا تشکیل شده است رنگ جاودانی به خود خواهد گرفت و در آنجا محکمتر میشود، حتی از بعضی روایات استفاده میشود که مؤمنان در آنجا برای یکدیگر استغفار و شفاعت میکنند.[3]
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّي ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿٢٦﴾
پس لوط به او ایمان آورد و گفت: من به سوی پروردگار خود هجرت میکنم که او شکست ناپذیر حکیم است. (26)
حضرت لوط (ع) به حضرت ابراهیم (ع) ایمان آورد، سپس حضرت ابراهیم (ع) گفت: من به سوی پروردگارم مهاجرت خواهم کرد، و گویا منظور از این مهاجرت به سوی پروردگار، دوری از وطن، و بیرون شدن از بین قوم و فامیل مشرک، و رفتن به سرزمین غربت برای خداست. یعنی من این زحمتها را تحمل میکنم، تا در غربت کسی مانع یکتا پرستیم نشود، چون خدا عزیزی است که یاورانش ذلیل نمیشوند، و حکیمی است که هر کس جانب او را رعایت کند او تنها و بی کسش نمیگذارد.[4]
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا ۖ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿٢٧﴾
و اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و در نسل او نبوت و کتاب قرار دادیم و پاداش او را در این دنیا دادیم و قطعا او در آخرت از صالحان است. (27)
در آیه مورد بحث سخن از مواهب چهارگانه ای است که خداوند بعد از این هجرت بزرگ به ابراهیم داد. نخست فرزندان لایق و شایسته، دو پیامبر بزرگ که هر کدام راه و خط ابراهیم بت شکن را تداوم بخشیدند. دوم این که: در دودمان ابراهیم، نبوت و کناب آسمانی قرار دادیم که تا خاتم الانبیا (ص) جریان یافت و جهان را به نور توحید روشن ساختند. سوم این که: به او پاداش دنیوی دادیم، که ممکن است امور مختلفی را شامل شود مانند: نام نیک، و لسان صدق در میان همه امتها، چرا که همه به ابراهیم (ع) به عنوان یک پیامبر عظیم الشان احترام می گذارند، آبادی سرزمین مکه به دعای او، و…چهارم این که: او در آخرت از صالحان است، و این اوج افتخاری است که ممکن است نصیب یک انسان بشود، و لذا بسیاری از پیامبران از خدا تقاضا میکردند که آنها را در زمره صالحان قرار دهد.[5]
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ ﴿٢٨﴾
و لوط را هنگامی که به قوم خود گفت: شما به کار زشتی میپردازید که هیچ یک از مردم جهان در آن بر شما پیشی نگرفته است. (28)
در این آیه کلمه “فاحشه” کنایه از همجنس گرایی است، که این عمل زشت و ننگین لااقل به صورت همگانی و عمومی و در آن شکل زننده در میان هیچ قوم و ملتی سابقه نداشته است. آنها هم بار گناه خویش را بر دوش میکشند و هم بار گناه کسانی را که در آینده از عمل آنها پیروی میکنند، بیآن که از گناه آنان چیزی کاسته شود.[6]
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ ۖ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّـهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿٢٩﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ ﴿٣٠﴾
آیا شما با مردها در می آمیزید و راه را می بندید و در محافل خود پلیدکاری میکنید؟ ولی پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: عذاب خدا را بر ما بیاور اگر از راست گویانی.(29) گفت: پروردگارا! مرا بر قوم تبهکار نصرت ده. (30)
لوط (ع) به قومش گفت: شما به سراغ مردها میروید با آنها در می آمیزید و راه تداوم نسل انسان را قطع میکنید، و عمل لواط را و یا مقدمات شنیعه آن را در پیش روی همه انجام میدهید؟ لوط (ع) ایشان را به عذاب خدا تهدید میکند، اما این قوم لجوج از روی تمسخر میگویند: چرا معطلی؟ اگر راست میگویی آن عذاب را بیاور. لوط پس از ناامید شدن از آنها، نفرین شان کرد و از خدا خواست که در برابر این قوم مفسد یاریش کند. لوط آنها را مفسد نامید چون عملشان زمین را فاسد میکرد و نسل بشر را قطع و بشریت را تهدید به فنا میکرد.[7]
وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَىٰ قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَـٰذِهِ الْقَرْيَةِ ۖ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ ﴿٣١﴾
و چون فرستادگان ما برای ابراهیم مژده ای آوردند، گفتند: البته ما هلاک کنندگان اهل این شهر خواهیم بود، چرا که مردمش ستمکار بوده اند. (31)
این آیه به طور خلاصه سرگذشت هلاکت قوم لوط را بیان میکند و میفرماید: هلاکت شان به وسیله رسولانی از ملائکه بود، که آنان را نخست نزد ابراهیم (ع) فرستاد، و آن ملائکه آن جناب و همسرش را به تولد اسحاق و یعقوب بشارت دادند، و سپس خبر دادند که مأمور به سوی قوم لوط هستیم، تا اهل این شهر و آبادی را هلاک کنیم، چون که آنها ظالمند، آن هم ظلمی که مخصوص این قریه است و آنها را مستوجب هلاکت کرده است.[8]
قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا ۚ قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا ۖ لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿٣٢﴾
گفت: لوط در آنجاست. گفتند: ما بهتر میدانیم چه کسانی در آنجا هستند. او و کسانش را نجات خواهیم داد، جز زنش را که از باقی ماندگان خواهد بود. (32)
حضرت ابراهیم (ع) با این که میداند خداوند لوط را که پیغمبر او است با اهل قریه هلاک نمیکند، و نیز از تهدید ملائکه این ترس در او پیدا نشد که مبادا لوط هم هلاک شود، پس منظورش از این که فرمود: (آخر لوط هم در آن قریه است)، این بوده که به بهانه لوط عذاب را از اهل قریه برگرداند، ملائکه در پاسخ میگویند: ما از هر کس داناتریم که چه کسانی در آن قریه هستند، و میدانیم که لوط و خانواده اش کسانی نیستند که سزاوار عذاب باشند، و مطمئن باش که به زودی او و خانواده اش را نجات میدهیم، مگر همسرش را که از باقی ماندگان در قریه است.[9]
وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿٣٣﴾
و هنگامی که فرستادگان ما به سوی لوط آمدند، از حضورشان بد حال شد و در کارشان فرو ماند. گفتند: نترس و غم مدار که البته ما تو و خاندانت را نجات میدهیم، جز همسرت که در میان قوم باقی میماند. (33)
وقتی فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از حضورشان بدحال و ناراحت شد، برای این که فرستادگان به صورت جوانانی زیبا و بیمو مجسم شده بودند، لوط ترسید مبادا مردم درباره آنها قصد سوء کنند، که اگر چنین شود او از دفاع از آنان ناتوان خواهد شد، و در برابر میهمانان شرمنده خواهد گشت. فرستادگان گفتند: نترس و غمگین مباش، که احتمال هیچ خطری نیست، تا چه رسد به خطر یقینی، چون ترس همیشه به خاطر احتمال خطر است و اندوه و حزن وقتی میآید که خطر واقع شده باشد. گفتند: ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، مگر همسرت را که از باقی ماندگان در عذاب خواهد بود.[10]
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰ أَهْلِ هَـٰذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿٣٤﴾ وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿٣٥﴾
ما بر مردم این شهر به سزای این که فسق میکردند عذابی از آسمان فرو خواهیم فرستاد. (34) و از آن شهر برای مردمی که می اندیشند نشانه روشنی باقی گذاشتیم. (35)
میفرماید: غیر از تو و خانواده ات، آنچه در قریه نفس کش هست دچار عذابی میشوند که ما ازآسمان نازل خواهیم کرد، چون آنها پیوسته در فسق و زشتکاری هستند. ما از این قریه تنها علامتی روشن باقی میگذاریم، برای مردمی که تعقل دارند، تا از دیدن آن عبرت گیرند و از خدا بترسند، و آن علامت همان آثار و خرابه هایی است که بعد از نزول عذاب از قریه باقی می ماند.[11]
وَإِلَىٰ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﴿٣٦﴾ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿٣٧﴾
و به سوی مدین برادرشان شعیب را. پس گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، و به روز قیامت امید داشته باشید، و در زمین سر به فساد برندارید. (36) پس او را تکذیب کردند و زلزله آنها را فرو گرفت و بامدادان در خانه هایشان در جا مردند. (37)
در این آیه حکایت میکند که شعیب مردم را به عبادت خدا، یعنی به توحید میخواند، و این که به معاد معتقد شوند، چون امید داشتن به آخرت همان اعتقاد به معاد است، و این که در زمین فساد نکنند، فساد انگیزی آنان در زمین عبارت بوده از کم فروشی و خیانت در کیل و وزن. اهل مدین شعیب را تکذیب کردند، پس زلزله سختی ایشان را گرفت، و صبح همه در خانه هایشان مرده بودند، و دیگر از جای خود حرکت نکردند.[12]
وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَاكِنِهِمْ ۖ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ ﴿٣٨﴾
و عاد و ثمود را، و همانا از خانه های آنان به خوبی برای شما پدیدار گردید، و شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست و از راه بازشان داشت با آن که اهل فکر و بصیرت بودند. (38)
عاد و ثمود را به یاد آر، که آنها را هلاک کردیم و خانه ها و آثار آنها برای شما آشکار است. شیطان اعمال زشتشان را مورد علاقه و محبت شان قرار داد، و علاقه آنها را به این اعمال بیشتر کرد، تا این که آنها را از راه خدا که راه فطرت است بازشان داشت. در حالی آنها قبل از فریب شیطان پیرو دین توحید بوده اند و تنها خدا را میپرستیدند.[13]
وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ ۖ وَلَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَىٰ بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ ﴿٣٩﴾
و قارون و فرعون و هامان را، و به راستی موسی برای آنان حجتهای روشن آورد، ولی آنها در زمین سرکشی کردند، اما سبقت گیرندگان نبودند. (39)
یعنی قارون و فرعون و هامان را به یاد آر، که مورد دعوت موسی قرار داشتند، ودر برابر دعوتش استکبار کردند، و در زمین برتری جویی کردند، با این عکس العمل خود بر او غالب نشدند، و آنها را نیز هلاک کردیم.[14]
فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ ۖ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا ۚ وَمَا كَانَ اللَّـهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَـٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿٤٠﴾
و همه را به گناهشان گرفتیم، پس بر بعضی از آنها طوفان ریگ فرستادیم و برخی شان را صیحه مرگبار گرفت و برخی را در زمین فرو بردیم و برخی دیگر را غرق کردیم، و این خدا نبود که برایشان ستم کرد بلکه خودشان بر خود ستم میکردند. (40)
یعنی هر یک از امتهای نامبرده را به جرم گناهی که داشتند مجازات کردیم، قوم عاد را با طوفانی شدید به همراه سنگریزه درهم کوبیدیم، بعضی از آنها را صیحه آسمانی گرفت، که اینها قوم ثمود و شعیب بودند، و بعضی از آنها را در زمین فرو بردیم، که این اشاره به داستان قارون است، و بعضی ها کسانی بودند که غرق شان کردیم، که این هم شامل قوم نوح میشود، و هم قوم فرعون و هامان. در ادامه میفرماید: آنچه این اقوام را گرفتار بلایی کرد که به آن مبتلا شدند، تنها ظلم خود آنها بود، نه ظلم خدا، خدا آن بلاها را به عنوان مجازات بر آنان نازل کرد ، چون دنیا دار امتحان و فتنه است، و این سنتی الهی است، که به هیچ وجه از آن چشم پوشی نمیشود، پس هرکس هدایت یابد برای خود یافته، و هر کس گمراه شود آن نیز علیه خود گمراه شده است.[15]
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿٤١﴾
مثل کسانی که غیر خدا را اولیا گرفتند، چون مثل عنکبوت است که خانه ای برگرفت، و حقاً که سست ترین خانه ها، همان خانه عنکبوت است، اگر میدانستند. (41)
یعنی مشرکینی که اولیایی به غیر خدا برای خودشان میگیرند، مثل عنکبوت هستند در ساختن خانه اگر می دانستند، خانه ای که سست ترین خانه هاست ، چون هیچ یک از آثار خانه به جز اسم بر آن صدق نمیکند، آخر خانه را بر ای این میسازند که صاحبش را از سرما و گرما حفظ کند، و چیزی که این خواص را ندارد و صاحبش را از هیچ آسیبی حفظ نمی کند خانه نیست، اولیایی هم که مشرکین برای خود گرفته اند تنها از ولایت اسمی دارند، برای این که نه نفع میرسانند، نه ضرری، نه مالک مرگی هستند نه حیاتی. در آیه مورد بحث به جای کلمه “آلهه” اولیاء را آورد، تا بفهماند که مشرکین می پنداشتند بتها در کار آنان ولایت دارند، و امور آنان را تدبیر میکنند، خیر به سوی آنان جلب نموده و شرّ را از ایشان دور میسازند، و درباره آنان شفاعت میکنند. آیه شریفه شامل ولایت کسی نمیشود که برگشت ولایتش به ولایت خدا باشد، مانند ولایت رسول خدا، و امام و مؤمنین، چون اگر کسی رسول و یا امام و یا مؤمنی را ولی خود بداند، در حقیقت خدا را ولی خود خوانده، برای این که ولایت آنها در طول ولایت خداست، و خود خدا به ایشان ولایت داده.[16]
إِنَّ اللَّـهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿٤٢﴾
خداوند آنچه را که جز او می خوانند، میداند و هم اوست شکست ناپذیر حکیم. (42)
خدا آن چیزهایی را که به جای او میپرستند میداند و جاهل به آن نیست، وقتی خدایان مشرکین از ولایت چیزی به جز اسم نداشتند، پس در نتیجه تنها عزیزی که هیچ چیز بر او غلبه نمیکند، و در تدبیر ملکش و در خلقت و ایجاد شریکی ندارد، خدا است، و تنها حکیمی که هر چه میکند و هر تدبیری که به کار می بندد متقن و محکم است، خدا است، و چون تنها حکیم و عزیز اوست، هیچ وقت تدبیر خلق خود را به کسی واگذار نمیکند.[17]
وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ﴿٤٣﴾
و این مثلها را برای مردم میزنیم ولی جز دانایان آنها را درنمی یابند. (43)
این جمله به مثلهایی که در قرآن زده شده اشاره میکند، و میفرماید: هر چندآنها را همه ی مردم می شنوند، اما حقیقت معانی آن و مغز مقاصدش را تنها اهل دانش درک میکنند. پس درک مثل هایی که در کلام خدا زده شده نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است، بعضی از شنوندگان هستند که به جز شنیدن الفاظ آن و تصور معانی سادهاش هیچ بهره ای از آن نمیبرند، چون در آن تعمق نمیکنند، بعضی دیگر هستند که علاوه بر آنچه که دسته اول میشنوند و میفهمند، در مقاصد آن تعمق هم میکنند، و حقایق باریک و دقیقش را درک می نمایند. از اینجا معلوم میشود مثل زدن بتپرستی به تار تنیدن عنکبوت، صرف مثل شعری و ادعای خالی از دلیل نیست، بلکه مبتنی بر حجت و حقیقت است.[18]
خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ ﴿٤٤﴾
خداوند آسمانها و زمین را به حق آفرید، قطعا در این برای مؤمنان عبرتی است. (44)
آیه استدلال میکند که چرا کار مشرکان مانند خانه عنکبوت بی پایه است، میفرماید: خدا آسمان و زمین را به حق آفرید و هیچ بازیچه و شوخی درکار خلقت این عالم نیست. حال که هر چه هست مخلوق خدا و قائم به ذات خداست، و هیچ چیزی مستقلا مالک نفع و ضرری نیست، پس ولایت خدایانی که مشرکین برمی گزینند، فقط اسمی از ولایت دارد، و به کلی از معنای خودش تهی است، همانطور که خانه عنکبوت از مفهوم خانه تهی است. گرچه خلقت برای عموم مردم آیت است ، اما تنها مؤمنین از این آیت سود میبرند، و از طریق آن به صاحب آیت یعنی خدا راه مییابند.[19]
اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ ۗ وَلَذِكْرُ اللَّـهِ أَكْبَرُ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿٤٥﴾
آنچه از کتاب به سوی تو وحی شده بخوان و نماز را برپادار، که نماز از زشت کاری و ناشایست باز میدارد، و قطعا یاد خدا مهمتر است، و خدا میداند چه میکنید. (45)
بعد از بیان داستان اقوام گذشته و عاقبت شوم شرک، حالا به پیامبر (ص) دستور میدهد که آنچه از کتاب آسمانی به تو وحی شده، تلاوت کن زیرا تلاوت قرآن بهترین مانع شرک و گناهان است، و نماز را به پادار که نماز از زشتی ها و منکرات باز میدارد، اما آنچه که عاید تو میشود از این بالاتر است، چون نماز تو را یاد خدا می اندازد و این مهمترین چیز است، برای این که ذکر خدا بزرگترین خیری است که ممکن است به انسان برسد. خدا میداند آنچه را که شما از خیر و شرّ انجام میدهید، و چون میداند پس لازم است که مراقب باشید و از خدا غافل نگردید. در اینجا ممکن است سؤال شود که اگر نماز مانع فحشا و منکر است، پس چرا بعضی از نمازگزاران مرتکب گناه میشوند؟ اثر طبیعی نماز بازداری از گناه است و هر چه نماز کاملتر باشد، این اثر نیز قویتر است، چون نماز، توجه خاصی از بنده ناچیز به سوی خدایی است که از هر چیز برتر است، پس هر نمازی به نسبت کامل بودنش نهی از فحشا و منکر میکند، لذا حتی کسی که نماز را با نواقصی بجا می آورد، به همان اندازه نسبت به شخص بینماز از گناهان دور می شود.[20]
– المیزان، ج16، ص 194 – 193[7]
– المیزان، ج 16، ص 195 – 194[8]
– المیزان، ج16، ص 196 – 195[9]
– المیزان، ج16، ص 198 – 197[12]
– المیزان، ج 16، ص 199 – 198[13]
– المیزان، ج16، ص 206 – 205[16]