بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنین است.
عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ﴿١﴾
درباره چه چیزی از یکدیگر سؤال میکنند؟ (١)
این پرسش در میان مشرکین مکّه بود، همان هایی که منکر نبوت و معاد بودند. و اگر قرآن کریم خبر از آن را به صورت سؤالی آورده، برای این است که به پوچی و حقارت آن اشاره کند، و بفهماند پاسخ این سؤال آن قدر روشن است که جایی برای سؤال کردن نیست.[۱]
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ ﴿٢﴾
درباره آن خبر بزرگ (٢)
این آیه پاسخ به سوالی است که خود خداوند کرده بود، خودش پرسید از چه سؤال میکنند؟ پاسخ میدهد از خبری بس عظیم. مراد از خبر عظیم، خبر زنده شدن مردگان و قیامت است، که قرآن عظیم در سوره های مکّی و به ویژه در سوره هایی که اوایل بعثت نازل شده کمال توجه را درباره اثبات آن دارد. چون مشرکین خدا و ملائکه را قبول داشتند، اما منکر رسالت، قیامت و بهشت و دوزخ بودند.[۲]
الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ ﴿٣﴾
همان که پیوسته در آن اختلاف دارند (٣)
کفار وقتی شنیدند که قرآن سخن از قیامت و روز جزا به میان آورده، برایشان گران آمده و شروع کردند از یکدیگر سؤال کردن که این چه خبر عظیمی است که تا کنون به گوش ما نرسیده است؟ به رسول خدا (ص) یا مؤمنین مراجعه میکردند و میپرسیدند: روز قیامت چیست؟ چه خصوصیاتی دارد؟ چه وقت واقع میشود؟ البته مشرکین در اصلِ انکار معاد متّفق بودند؛ امّا اختلافشان در طرز انکار آن بود، بعضی وقوع آن را محال میدانستند. پس آن را انکار میکردند (سباء/٧) بعضی آن را محال نمیدانستند، امّا چون بعید میدانستند انکارش میکردند (مؤمنون /٣۶) بعضی نه آن را محال میدانستند و نه بعید، بلکه انکار آنها به جهت شک در معاد بود (نمل/۶۶) و بعضی به آن یقین داشتند؛ امّا از روی لجاجت منکر آن میشدند(ملک/٢١).[۳]
کَلَّا سَیَعْلَمُونَ ﴿۴﴾ ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ ﴿۵﴾
چنین نیست که پنداشته اند به زودی خواهند دانست (۴) باز هم چنین نیست به زودی آگاه خواهند شد (۵)
تعبیر به “سیعلمون” (با س که معمولا برای آینده نزدیک می آید) اشاره به این است که قیامت امری نزدیک است، و تمام عمر دنیا در برابر آن ساعتی بیش نیست.[۴] این جمله جلوی ایشان را از سؤال کردن درباره قیامت میگیرد، میفرماید: باید از این پرس و جوها دست بردارند، زیرا حقیقت امر به زودی برای آنها کشف میشود و این خبر (قیامت) واقع میشود، آن وقت آنچه را که امروز نمیدانند خواهند دانست. باید توجه داشت، تکرار آیه در واقع هم برای تأیید مطلب آیه قبل، و هم تهدیدی است برای منکران قیامت.[۵]
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا ﴿۶﴾ وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا ﴿٧﴾ وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا ﴿٨﴾
آیا ما زمین را مهد آسایش نکردیم؟ (۶) و کوهها را میخهایی در آن ]نساختیم؟[ (٧) و شما را جفت آفریدیم (٨)
از آیه ۶ تا ١۷ حتمی بودن زنده شدن مردگان و جزای آنها، و تحقق این خبر عظیم (قیامت) را استدلال میکند، و به این نکته اشاره میکند: که این عالم محسوس با زمین و آسمان و شب و روزش و انسانهایش که نسل در نسل میآیند و میروند، و آن تدبیر متقن و دقیقی که در همه امورش جریان دارد، ممکن نیست صرفا به خاطر بازی و سرگرمی پدید آمده باشد، و هیچ هدفی و غرضی در نظر پدید آورنده اش نباشد، پس به طور مسلم باید بعد از این عالم، عالمی باشد که در آن روز انسان صالح اثر صلاح خود را، و انسان فاسد اثر فساد خود را ببیند. لذا میفرماید: مگر ما نبودیم که زمین را برای شما قرارگاه و محل آرامش ساختیم تا بتوانید در آن قرار بگیرید و تصرف کنید؟[۶] مهاد: به معنى مکان آماده و صاف و مرتب است. انتخاب این تعبیر براى زمین، بسیار پرمعنى است، چرا که از یک سو قسمتهاى زیادى از زمین آن چنان نرم و صاف و مرتب است که انسان به خوبى مىتواند در آن خانه سازى کند، زراعت و باغ احداث نماید. از سوى دیگر همه نیازمندیهاى او بر سطح زمین یا در اعماق آن به صورت مواد اولیه و معادن گرانبها نهفته است. و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب مىکند، واجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزیه و متلاشى مىشوند، و انواع میکربها به واسطه اثر مرموزى که دست آفرینش در خاک نهاده است نابود مىگردد. خلاصه در این بستر آرام همه وسائل آسایش و آرامش فرزندان این زمین آماده و مهیا است، و هنگامى اهمیت این نعمت آشکارتر مىگردد که مختصر تزلزل و دگرگونى در آن رخ دهد. و مگر کوهها را میخهای زمین نساختیم تا زمین، سکون و آرامش یابد و از تکانها به دور باشد؟ کوهها علاوه بر اینکه ریشه هاى عظیمى در اعماق زمین دارند، و در آنجا به هم پیوستهاند و همچون زرهى پوسته زمین را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى، و تاثیر جاذبه جزر و مدآفرین ماه از بیرون حفظ مىکنند. دیوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى سخت و سنگین محسوب مىشوند، که اگر نبودند دائما زندگى انسان زیر ضربات کوبنده طوفانها دستخوش ناآرامى بود . و ازواج جمع زوج به معنى جفت، و جنس مذکر و مؤنث است، وآفرینش انسان از این دو جنس علاوه بر اینکه ضامن بقاى نسل او است، سبب آرامش جسم و جان او محسوب مىشود.[۷]
وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا ﴿٩﴾ وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا ﴿١٠﴾ وَجَعَلْنَا النَّهَارَمَعَاشًا ﴿١١﴾
و خواب را برای شما مایه راحتی و فراغت قرار دادیم (٩) و شب را پوشش گردانیدیم (١٠) و روز را برای کسب و کار مقرر داشتیم (١١)
تعبیر به “سبات” اشاره لطیفى به تعطیل قسمتهاى قابل توجهى از فعالیتهاى جسمى و روحى انسان در حال خواب است، و همین تعطیل موقت سبب استراحت و بازسازى اعضاى فرسوده، و تقویت روح و جسم، و تجدید نشاط انسان، و رفع هرگونه خستگى و ناراحتی، و بالاخره آمادگى براى تجدید فعالیت میشود. پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمین، و تمام موجودات زنده اى که روى آن زیست مىکنند، فعالیتهاى خسته کننده زندگى را به حکم اجبار تعطیل مىکند، و تاریکى را که مایه سکون و آرامش و استراحت است بر همه چیز مسلط مىسازد، تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد، و روح خسته تجدید نشاط کند، چرا که خواب آرام جز در تاریکى میسر نیست. در واقع آیه عقیده دوگانه پرستان را که معتقد بودند روز و نور، نعمت و شب و ظلمت، شرّ است، را ردّ میکند و هر دو را نعمت بزرگ میداند و ما روز را وسیله ی معاش شما قرار دادیم تا در آن برای کسب روزی تلاش کنید.[۸]
وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا ﴿١٢﴾ وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا ﴿١٣﴾
و بالای سر شما هفت آسمان محکم بنا کردیم (١٢) و (در آن) چراغی نورانی و حرارت بخش نهادیم (١٣)
عدد هفت شاید اشاره به کثرت باشد، یعنی آسمانهای متعدد، یاکه به عدد هفت اشاره دارد، یعنی هفت آسمان و عالم بالای سر ما است، میفرماید: [انّا زینّا السّماء الدنیا بزینه الکواکب، ما آسمان پایین را با ستارگان زینت دادیم./صافات۶] به حکم این آیه ستارگان متعلق به آسمان اول است، و ماورای آن، شش عالم و آسمان دیگر وجود دارد که از دسترس علم بشر بیرون است. یا اشاره به طبقات هوای اطراف زمین میکند، که در عین رقیق بودن ظاهری، از چنان استحکامی برخوردار است که این کره خاکی را از هجوم دایمی سنگهای آسمانی حفظ میکند. دانشمندان محاسبه کرده اند که استقامت قشر هوای اطراف زمین که بیش از یکصد کیلومتر ضخامت دارد، به اندازه یک سقف پولادین به ضخامت ده متر است، و این یکی از تفسیرهای [سبع شِداد[ است و سپس به خورشید اشاره میکند، “وهاج” به معنی نور و حرارتی است که از آتش صادر می شود، بنابر این ذکر این صفت برای این چراغ پر فروغ آسمانی اشاره به دو نعمت بزرگ است، یعنی نور و حرارت، که خمیرمایه همه مواهب این جهان است.[۹]
وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا ﴿١۴﴾ لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا ﴿١۵﴾ وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا ﴿١۶﴾
و ما از ابرهای باران زا، آبی ریزان فروفرستادیم (١۴) تا به وسیله ی آن دانه و گیاه برآوریم (١۵) و باغهای پر درخت (١۶)
ما از ابرهاى بارانزا آبى فراوان و پى در پى فرو فرستادیم.گرچه نزول باران به خودى خود مایه خیر و برکت است، ولی مىفرماید: هدف از نزول باران این است که دانه هاى غذائى و گیاهان و باغهای پر درخت را به وسیله آن از زمین خارج کنیم. در حقیقت دراین دو آیه به تمام مواد غذائى که انسان و حیوان از آن استفاده مىکنند، و از زمین میروید، اشاره شده است، زیرا قسمت مهمى از آنها را دانه هاى غذائى تشکیل مىدهد (حبا) و قسمت دیگرى سبزیجات و ریشه ها است (و نباتا) و بخش دیگرى نیز میوه ها مىباشد (و جنات). ذکر مواهبی مانند نور و ظلمت و حرارت و آب و خاک و باران و گیاهان، همه گویای این مطلب است که بر جهان نظام دقیقی حاکم است، و در همه امورش تدبیری محکم جریان دارد، و میرساند که ممکن نیست چنین نظامی فقط به خاطر بازی و سرگرمی پدید آمده باشد، و حکمت خدا ایجاب میکند که هدفمند باشد، و روزی باشد که انسان به جزای آنچه کرده برسد.[۱۰]
إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا ﴿١٧﴾
همانا روز داوری، زمان وعده است (١٧)
از این آیه به توصیف آن نبأ عظیم میپردازد، و اگر آن را یوم الفصل خوانده، برای این است که بفهماند در آن روز بین مردم جدایی صورت میگیرد، و هر طایفهای به آنچه عمل کرده و مستحق آن شده است میرسد، و این که یوم الفصل در علم خدا معین شده بود، و روزی که خدا آسمانها و زمین را می آفرید و نظام جاری در آن را بر آن حاکم میکرد، از همان روز برای نظام مادی جهان مدتی معین کرده، که با سر رسیدن آن مدت، عمر عالم ماده هم تمام میشود، چون خودش عالم دنیا را آفریده بود میدانست که اگر آن را بخواهد بیافریند، لازمه اش این است که عالم قیامت را هم به پا کند.[۱۱]
یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا ﴿١٨﴾
روزی که در صور دمیده میشود پس گروه گروه بیایید (١٨)
از آیات به خوبی استفاده میشود که دو نفخ صور واقع میشود؛ در نفخ اول نظام جهان به هم ریخته و تمام اهل زمین و همه کسانی که در آسمانها هستند، میمیرند، و در نفخ دومی، جهان نوسازی میشود، و مردگان به حیات خود باز میگردند، و قیامت برپا میشود. در آیه ٩۵ سوره مریم میفرماید: هر کس در آن روز تنهاست و در آیه ١٧ سوره اسراء میفرماید: هر گروهی با پیشوایش وارد محشر میشود و این آیه نیز بر فوج فوج وارد شدن دلالت دارد. آیا این آیات با یکدیگر منافات دارند؟ در پاسخ میتوان گفت، قیامت ایستگاههای متعددی دارد که ممکن است در ایستگاه اول، مردم گروه گروه و همراه رهبرانشان وارد شوند؛ امّا به هنگام قرارگرفتن در پای محکمه عدل الهی فرد فرد باشند. و به تعبیر قرآن در آیه ۲۱ سوره ق: هر کدام با یک نفر مأمور و یک گواه در آنجا حاضر میگردند.[۱۲]
وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا ﴿١٩﴾
و آسمان گشوده شود، پس درهایی شود(١٩)
یعنی درهای عالم غیب به عالم شهود باز میشود و پرده ها کنار میرود و عالم انسانی به عالم فرشتگان متصل میگردد.[۱۳] به تعبیر دیگر: در آن روز نخست آسمانها از هم متلاشى مىشوند، و به دنبال آن طبق آیه ۴۸ سوره ابراهیم آسمانهائى نوین و زمینى نو جاى آن را مىگیرد، (یوم تبدل الارض غیر الارض و السماوات) و در این حال درهاى آسمانها به روى زمینیان گشوده مىشود، و راه آسمانها به روى انسان باز مىگردد، بهشتیان به سوى بهشت مىروند، و درهاى بهشت به روى آنها گشوده خواهد شد، (حتى اذا جاءوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علیکم، تا زمانى که بهشتیان به سوى بهشت مى آیند و درهاى آن گشوده مىشود، و خازنان بهشت به آنها مىگویند: درود بر شما/ زمر۷۳). و در همینجا است که (فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مىشوند و تبریک و تهنیت مىگویند و الملائکه یدخلون علیهم من کل باب/رعد۲۳) و درهاى دوزخ نیز به روى کافران گشوده مىشود (و سیق الذین کفرواالى جهنم زمرا حتى اذا جاءوها فتحت ابوابها / زمر۷۱).[۱۴]
وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا ﴿٢٠﴾
و کوهها به راه انداخته شوند و سرابی گردند (٢٠)
به طورى که از جمع بندى آیات مختلف قرآن درباره سرنوشت کوهها در قیامت به دست مى آید، کوهها مراحلى را طى مىکند، نخست کوهها به حرکت درمى آید، (وتسیر الجبال سیرا/ طور۱۰). سپس از جا کنده مىشود، و سخت درهم کوفته خواهد شد، (و حملت الارض و الجبال فدکتا دکه واحده/حاقه۱۴). و بعدا به صورت توده اى از شنهاى متراکم درمى آید، (و کانت الجبال کثیبا مهیلا/مزمل ۱۴). و بعد به صورت پشم زده شده درمى آید که با تند باد حرکت مىکند، (و تکون الجبال کالعهن المنفوش/قارعه۵). و سپس به صورت گرد و غبار درمى آید که در فضا پراکنده مىشود، (و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثا/ واقعه۵ و۶). و بالاخره چنان که در آیه مورد بحث آمده، تنها اثرى از آن باقى مىماند، و همچون سرابى از دور نمایان خواهد شد. و به این ترتیب سرانجام کوهها از صفحه زمین برچیده مىشود، و زمین هموار مىگردد و (یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا: از تو درباره کوهها سؤال مىکنند، بگو: پروردگارم آنها را بر باد مىدهد و زمین را صاف و هموار مىسازد ! (طه – ۱۰۵ – ۱۰۶).[۱۵] علامه می فرماید: وقتی کوه ها به راه افتادند، و در آخر حقیقتش باطل شد، و دیگر چیزی به صورت جبال باقی نماند، میتوان گفت: سرابی خالی از حقیقت میشود.[۱۶]
إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا ﴿٢١﴾ لِّلطَّاغِینَ مَآبًا ﴿٢٢﴾
به یقین جهنَّم کمینگاهی شود (٢١) محل برگشت است برای سرکشان (٢٢)
“مرصاد” اسم مکان است به معنى جایگاهى که در آن کمین مىکنند، و در این که چه کسى در دوزخ در کمین طغیانگران است؟ گفته اند: فرشتگان عذاب، زیرا طبق آیه ۷۱ سوره مریم، همه انسانها اعم از نیک و بد از کنار دوزخ، یا از بالاى آن عبور مىکنند، (و ان منکم الا واردها کان على ربک حتما مقضیا) در این گذرگاه عمومى و همگانى، فرشتگان عذاب در کمینند و دوزخیان را مى ربایند ! و ممکن است خود دوزخ در کمین آنها قرار دارد، و هر کدام از طغیانگران به آن نزدیک مىشوند، آنها را به سوى خود مىکشاند و در کام خود فرو مىبرد، به هر حال از این گذرگاه عمومى احدى از سرکشان نمىتوانند بگذرند، یا فرشتگان عذاب آنها را مىربایند، و یا جاذبه شدید جهنم.[۱۷]آن جهنم محل برگشت طاغیان است که تجاوز از حدود الهی، کار همیشگی آنهاست، امّا چرا محل برگشت؟ چون طاغیان در دنیا جهنم را مأوای خودکرده بودند، پس صحیح است که بگوییم به جهنم برمیگردند.[۱۸]
لَّابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا ﴿٢٣﴾
که روزگارانی دراز در آن بمانند (٢٣)
طاغیان، که همان کفار لجباز هستند، مدتهای طولانی و سالیان دراز در جهنم میمانند. منظور از احقاب در اینجا این است که مدتهای طولانی و سالیان دراز پی در پی می آید و میگذرد، بی آن که پایان یابد، و هر زمانی که میگذرد زمان دیگری جانشین آن میشود.[۱۹]
لَّایَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًاوَلَا شرابًا ﴿٢۴﴾ إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا ﴿٢۵﴾ جَزاءً وِفَاقًا﴿٢۶﴾
نه خنکی در آن میچشند و نه نوشیدنی (٢۴) مگر آبی جوشان و خونابه (٢۵) مجازاتی موافق اعمال است (٢۶)
علامه میفرماید: در این آیه چون بین “برد” و “شراب” فاصله افتاده، پس “برد” مطلق هر چیزی غیر نوشیدنی است، که آدمی با آن خنک میشود، یعنی نه سایه ای که در آن استراحت کنند، و از گرمای وحشتناک دوزخ درامان بمانند، و نه نوشیدنی گوارایی که عطش شدید خود را تسکین دهند. اهل جهنم جز آبی سوزان و مایعی از چرک و خون، نوشیدنی دیگری ندارند، این مجازاتی است موافق و مناسب اعمالی که در دنیا انجام دادند.[۲۰] چرا چنین نباشد؟ در حالى که آنها در این دنیا قلبهاى مظلومان را سوزاندند، روح و جان آنها را به آتش کشیدند، و با ظلم و ستم و طغیان خود بر کسى رحم نکردند، سزاوار است که در آنجا کیفرشان چنان باشد. بسیارى از کیفرهاى قیامت تجسمى است از اعمال دنیاى انسانها، چنانکه در سوره تحریم آیه ۷ مىخوانیم: (یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون: اى کافران امروز عذر مخواهید، چرا که جزاى شما تنها اعمالى است که انجام مىدادید) که اکنون تجسم یافته و در برابر شما حضور پیدا کرده. [۲۱]
إِنَّهُمْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ حِسَابًا ﴿٢٧﴾
چرا که آنها هیچ حسابی را باور نداشتند (٢٧)
یعنی بی اعتنایی به حساب و روز جزا منشأ طغیان و سرکشی و ظلم و ستم آنها بود، و آن ظلم و فساد چنین سرنوشت دردناکى را براى آنان فراهم ساخت. در حقیقت عدم ایمان به حساب، عاملى است براى طغیان، و آن هم عاملى است براى آن کیفرهاى سخت. آنها هرگز هیچگونه انتظار و ترسى از حساب و کتاب نداشتند، یا به تعبیر دیگر حساب روز قیامت را به دست فراموشى سپرده، و از برنامه زندگى خود کاملا حذف کرده بودند، و طبیعى است که چنین افرادى، آلوده چنان گناهان عظیمى شوند، و سرانجام گرفتار این عذابهاى سخت و دردناک.[۲۲]
وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَاکِذَّابًا ﴿٢٨﴾
و آنها آیات ما را سخت دروغ میشمردند(٢٨)
یعنی، چون کفار امید به حساب در یوم الفصل نداشتند، و از حیات آخرت مأیوس بودند، به همین جهت آیاتی را که چنین روزی را اثبات میکرد، تکذیب کردند، و به دنبالش آیات توحید و نبوت را انکار کرده و به کلی از عبودیّت خدا تجاوز نمودند و به این ترتیب، فقط شقاوت برای آنها ماند.[۲۳]
وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا ﴿٢٩﴾
و ما همه چیز را به صورت مکتوب برشمرده ایم (٢٩)
در واقع آیه براى تاکید بر مساله ی وجود موازنه، میان جرم و جریمه و حاکمیت جزاى وفاق مى افزاید: (ما همه چیز را قطعا احصاء و ثبت کردهایم، و کل شىء احصیناه کتابا) تا گمان نکنید چیزى از اعمال شما بى حساب و مجازات مى ماند، و نیز هرگز فکر نکنید این کیفرهاى شدید غیر عادلانه است.چون همه ی اعمال از کوچک و بزرگ، آشکار و پنهان و… ثبت و ضبط میشود پس مجازات و کیفرهای شدید، عادلانه و مناسب اعمال است.[۲۴]
فَذُوقُوا فَلَن نَّزِیدَکُمْ إِلَّاعَذَابًا ﴿٣٠﴾
پس بچشید که هرگز جز عذابتان نیفزاییم (٣٠)
خدای تعالی ایشان را حاضر فرض کرد تا توبیخ و سرکوبیشان بدون واسطه انجام شود. سپس با لحن تهدیدآمیز و خشم آلود میفرماید: همچنان عذابها دوچندان میشود و عذابی به عذابتان افزوده میگردد، پس مأیوس باشید از این که به آرزوی خود برسید و روزی از عذاب نجات یابید و به راحتی برسید. در حدیثی از رسول (ص) آمده : این آیه شدیدترین آیه ای است در قرآن درباره ی دوزخیان.[۲۵]
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا ﴿٣١﴾ حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا ﴿٣٢﴾ وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا ﴿٣٣﴾ وَکَأْسًا دِهَاقًا ﴿٣۴﴾
به طور قطع برای پرهیزکاران کامیابی بزرگی است (٣١) باغها و انواع انگورها (٣٢) و دختران زیبا و دلربا و همسال (٣٣) و جامهایی لبریز (٣۴)
آیات بعدی به پاداش پرهیزکاران که نقطه ی مقابل طغیانگرانند، اشاره میکند. در این آیه میفرماید: برای متقین، خیر و نیکی توأم با سلامت و سعادت و پیروزی عظیم است. سپس به شرح این فوز و سعادت پرداخته، حدائق جمع حدیقه به معنى باغ و بستان خرم و سرسبز و پر درخت است که دیوار گرداگرد آن کشیده شده و از هر نظر محفوظ است، جالب این که از میان تمام میوه ها در اینجا روى انگور تکیه شده، به خاطر مزایاى فوق العاده اى که این میوه در میان میوه ها دارد، زیرا به گفته دانشمندان غذاشناس، انگور از نظر خواص یک غذاى کامل محسوب مىشود، و مواد غذائى آن بسیار نزدیک به شیر مادر است. سپس به همسران بهشتى که یکى دیگر از مواهب پرهیزگاران است اشاره کرده: کواعب جمع کاعب به معنى دوشیزه اى است که تازه برآمدگى سینه او آشکار شده، و اشاره به آغاز جوانى است، و اتراب جمع ترب به معنى افراد هم سن و سال است، و بیشتر در مورد جنس مؤنث به کار مى رود، این؛ هم سن و سال بودن در میان خود زنان بهشتى است، یعنى همگى جوان، و همسان در زیبائى و حسن و جمال و اعتدال قامتند. سپس چهارمین نعمت بهشتى را که در انتظار پرهیزگاران است چنین شرح مى دهد: و جامهائى پر و لبریز و پیاپى از شراب طهور! (و کاسا دهاقا) اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنیا که عقل را مى زداید، و انسان را تا سر حد یک حیوان تنزل مىدهد، بلکه شرابى که عقل آور، و نشاط آفرین و جانپرور و روح افزا است.[۲۶]
لَّایَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَاکِذَّابًا ﴿٣۵﴾جَزَاءً مِّن رَّبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا ﴿٣۶﴾
نه سخن ناروا در آن می شنوند و نه دروغی (٣۵) پاداشی است از پروردگارت و بخشش است به حساب (۳۶)
ازآنجا که سخن ازجام وشراب تداعی معنی نامطلوب آن را در دنیا میکند، درحالی که شراب بهشتی درست نقطه ی مقابل شرابهای شیطانی دنیاست، بلافاصله میافزاید: در بهشت نه سخن لغو و بیهوده میشنوند و نه یکدیگر را در آنچه میگویند، تکذیب میکنند؛ یعنی هیچ دروغی نمیشنوند. پس سخنان بهشتیان (هر چه هست) حق است و اثر مطلوب دارد. رفتاری که با متقین میشود هر چه باشد، جزایی حساب شده و عطیه ای است از ناحیه ی پروردگار. اگر جزای متقین به “ربّ” نسبت داده شده در حالی که جزای طغیانگران به “ربّ” اضافه نشده برای این است که بفهماند خداوند، منزه از رساندن شرّ است و هر شرّی که باشد به دست خود طاغیان درست میشود.[۲۷]
رَّبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَـانِ لَا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا﴿٣٧﴾
پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است، همان پروردگار مهربان، هیچ کس را از جانب او یارای سخن نباشد (٣٧)
در واقع کلمه ی “ربّ” را که در آیه ی قبل بود تفسیر میکند. ربوبیّت خدا عمومی است و هر موجودی را شامل میشود. پس اعتقاد مشرکان که برای هر طایفهای از موجودات ربّی جداگانه قائل هستند، ردّ میشود. توصیف ربّ به “صفت رحمان” اشاره به وسعت رحمت خدا دارد، و این که رحمت خدا نشانه ی ربوبیّت اوست، و ممکن نیست موجودی از رحمت خدا محروم باشد. همانطورکه ممکن نیست موجودی از ربوبیّت (تحت تربیت) خدا خارج باشد، مگر آن که موجود خودش رحمت خدا را نپذیرد. مانند: طاغیان که رحمت او را قبول نکردند و از بندگی او خارج شدند. در یوم الفصل هیچ موجودی (انس، جن، روح، ملائکه) حق اعتراض و چون و چرا و حق شفاعت ندارند.[۲۸]
یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَهُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً﴿٣٨﴾
روزی که آن روح و فرشتگان به صف ایستند، سخن نگوید مگر کسی که خدای مهربانش اذن دهد و صواب را گوید(٣٨)
پس همانطورکه روح و فرشتگان در این جهان مجری فرمان خدا و مدبّرات امر او هستند، در عالم آخرت فرمانبری آنها بیشتر آشکار میگردد. در آن روز خدا به هیچ کس اجازه حرف زدن نمیدهد، مگر کسی را که حقیقت گوید و سخنش آمیخته به باطل یا خطا نیست. آنچه از میان تفاسیر به نظر مىرسد این است که، منظور از روح در اینجا یکى از فرشتگان بزرگ الهى است که بر طبق بعضى از روایات حتى از جبرئیل برتر است، چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم: هو ملک اعظم من جبرائیل و میکائیل: او فرشته اى است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل. تعبیر صوابا دلیل بر این است که اگر ملائکه و روح یا انبیاء و اولیاء براى کسانى شفاعت کنند، آن هم روى حساب است و بىدلیل نیست.[۲۹]
ذَلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا ﴿٣٩﴾
آن روز حق است. پس هر که بخواهد، به سوی پروردگارش بازگشتی پیش گیرد (۳۹)
یعنی تمام اسباب این حرکت الهی فراهم است، راه و چاه ارائه شده، انبیا به قدرکافی ابلاغ فرمان حق کرده اند، سرنوشت طاغیان و پرهیزگاران نیز به خوبی تبین شده، و دادگاه و دادخواه و دادرس نیز تعیین گردیده، تنها چیزی که باقیمانده تصمیم قاطع انسان است که با استفاده از اختیاری که خدا به او داده است راه را برگزیند و پیش رود.[۳۰]
إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا﴿۴٠﴾
همانا ما از عذابی نزدیک بیمتان دادیم، روزی که هرکس به آنچه پیش فرستاده بنگرد، و کافرگوید: ای کاش! من خاک بودم (۴٠)
چون مایه ی عذاب الهی، اعمال خود انسانهاست که همیشه با آنهاست، پس عذاب آخرت از هر چیزی به انسان نزدیکتر است. کفار بعد از آن که تمام اعمال خود را در برابر خویش حاضر میبینند، آن چنان در حسرت و اندوه فرومیروند که میگویند: ای کاش! از مرحلهی خاک فراتر نمی رفتیم و فاقد شعور بودیم و آنچه کردیم، نمیکردیم و ای کاش! بعد از این که مردیم و خاک شدیم دیگر در قیامت زنده نمیشدیم.[۳۱]
– المیزان، ج ۲۰، ص ۴۱۴ – ۴۱۳[۱]
– المیزان، ج ۲۰، ص ۴۱۶ – ۴۱۵[۳]
– المیزان، ج ۲۰، ص ۴۳۱ – ۴۳۰[۲۰]