وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً ۖ نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ﴿٢١﴾ وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ ﴿٢٢﴾
و البته براى شما در چهارپايان درس عبرتى است از آنچه در شكم آنهاست به شما [شير] مىنوشانيم و براى شما در آنها منافع زیادی است و از آنها می خورید (21) و بر آنها و بر کشتی ها سوار می شوید (22)
ما از آنچه در درون آنها است شما را سيراب مىكنيم. آرى شير گوارا اين غذاى نيروبخش و كامل از درون اين حيوانات، از لابلاى خون و مانند آن بيرون مىفرستيم تا بدانيد چگونه خداوند قدرت دارد از ميان چنين اشياء ظاهرا آلودهاى يك نوشيدنى به اين پاكى و گوارائى بيرون فرستد .سپس اضافه می کند علاوه بر گوشت كه آن نيز در حد اعتدالش از بخشهاى عمده مواد غذائى مورد نياز بدن را تشكيل مىدهد، از چرم آنها انواع لباس و خيمههاى پر دوام، و از پشم آنها انواع لباسها و پوششها و فرشها، و از بعضى اجزاى بدن آنها مواد داروئى و حتى از مدفوع آنها مواد تقويت كننده براى درختان و زراعتها تهيه مىكنيد. از همه اينها گذشته، از چهارپايان به عنوان مركبهاى راهوار در خشكى و از كشتىها براى درياها استفاده كرده بر چهارپايان و كشتيها سوار و به منزلگاههاى مقصود خود مىرسيد در حقيقت اين تعبير همانند چيزى است كه در آيه 70 سوره اسراء كه در مورد مواهب بنى آدم مىفرمايد: (و حملناهم فى البر و البحر: ما آنها را در خشكيها و درياها حمل و نقل مىكنيم). اين همه آثار و خواص و فوائد در اين حيوانات به راستى مايه عبرت است، هم انسان را به آفريننده اين همه نعمت آشنا مىسازد و هم حس شكرگزارى را در او برمىانگيزد.[1]
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍغَيْرُهأَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿٢٣﴾
به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس [به آنها] گفت: اى قوم من! خدا را بندگى كنيد، كه شما را غير او خدايى نيست آیا [از او] نمی ترسید (23)
خداي عز و جل بعد از آن كه نعمتهاي بزرگ خود را براي مردم برميشمارد به دنبال آن در اين آيات بشر را دعوت ميكند به توحيد در عبادت، آن هم از طريق رسالت، و در ضمن اجمالي از طرز دعوت انبياء از زمان نوح تا عيسي بن مريم (عليهماالسلام) را نقل كرده، ولي نام يك يك آنان را نبرده، تنها نام نوح (ع) كه اولين قيام كننده به دعوت توحيد است، و نام موسي و عيسي (عليهماالسلام) را كه آخرين ايشانند برده، و نام بقيه را مبهم گذاشته .چيزي كه هست خاطرنشان كرده كه دعوت انبيا متصل به هم بوده، و پشت سر هم قرار داشته و نيز فرموده: كه مردم جز به كفر اجابت نكردند و جز به انكار آيات خدا و كفران نعمتهاي او عكس العمل نشان ندادند .حضرت نوح (ع) اولين پيغمبر از پيامبران اولوا العزم است كه داراي كتاب و شريعتند و به سوي عموم بشر مبعوث شده و دعوت به توحيد و نفي شرك قيام نمودهاند. چون وثنيها (بتپرستها) ملائكه و جن و مقدسين از بشر را ميپرستيدند، يعني آنها را معبود ميدانستند، نه خدا را، لذا نوح (عليهالسلام) به امت بتپرست خود فرمود: “اعبدوا الله” تنها خداي را بپرستيد: براي شما معبودي غير خدا نيست، چون كه غير از خدا ربي كه مدبر امور عالم و امور شما باشد نيست، تا او را به اميد خيرش و ترس از غضبش بپرستيد . وقتي براي شما ربي نباشد كه مدبر امور شما باشد، پس با اين حال باز هم از خدا نميترسيد و از عذاب او بيم نميداريد؟ كه غير او را ميپرستيد؟[2]
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَـٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَـٰذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ﴿٢٤﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّىٰ حِينٍ ﴿٢٥﴾
و اشراف قومش كه كافر بودند گفتند: اين جز بشرى همانند شما نيست، مىخواهد بر شما برترى جويد، و اگر خدا مىخواست قطعا فرشتگانى مىفرستاد. ما در ميان پدران گذشته خود چنين چيزى نشنيدهايم (24) او نيست جز مردى كه جنون دارد، پس تا چندى درباره اش منتظر بمانید (25)
كلمه “ملأ ” به معناي بزرگان و اشراف قوم است، و اگر آنان را “الذين كفروا من قومه” توصيف فرموده، براي اين كه اصلا از اشراف قوم نوح كسي به او ايمان نياورده بود. بزرگان قوم نوح، مطالب اين دو آيه را در خطاب به عموم مردم ميگفتهاند تا همه را از نوح رويگردان نموده عليه او تحريك، و بر آزار و اذيتش تشويق كنند، تا شايد به اين وسيله او را ساکت کنند . 1) گفتند: نوح بشر است مثل خود شما، اگر او در ادعاي وحي الهي خود راست ميگفت و راستي با عالم غيب اتصال داشت، شما هم بايد مثل او اتصال ميداشتيد، چون شما در بشريت هيچ دست كمي از او نداريد، و چون چنين اتصالي در شما نيست، پس او در ادعاي خود كاذب است، و می خواهد از این طریق بر شما برتری یافته و ریاست کند، برای همین با بانگ بلند می گوید همه باید از من پیروی کنید. ممكن نيست كمالي در خور طاقت بشر باشد، ولي در ميان تمامي افراد بشر فقط بك نفر به آن كمال برسد و بدون هيچ شاهدي مدعي آن گردد. 2) گفتند: اگر خدا خواسته باشد ما را به دعوت غيبي خود بخواند، بايد يكي از ملائكة مقرب خود، و يكي ازشفیعانی كه واسطه ميان ما و خدا است براي اين كار انتخاب كند، و به سوي ما گسيل بدارد نه يك بشري كه هيچ نسبت و ارتباطي با او ندارد، علاوه بر اين، اگر آن ملائكه را كه گفتيم بفرستد، و آنها بشر را به سوي يكتاپرستي دعوت كنند، و بگويند كه نبايد شما، ما ملائكه را ارباب و معبودهاي خود بگيريد، بشر بهتر گفته آنان را ميپذيرد و زودتر تصديق ميكند، چون خود آنان ميگويند كه غير خدا را نبايد پرستيد .3) گفتند: اگر دعوت او حق بود، نظير و مانندي برايش پيدا ميشد و تاريخ گذشتگان مانندي براي او سراغ ميداد، و قطعا پدران و نياكان ما از ما بهتر و عاقلتر بودند و در اعصار آنان چنين دعوتي اتفاق نيفتاده، پس اين دعوت نوظهور و دروغي است .4) گفتند: فردي از جن در او حلول كرده، و اين مرد با زبان آن جن حرف ميزند، براي اين كه چيزهايي ميگويد كه عقل سليم آن را قبول ندارد، و نيز چيزهايي ميگويد كه جز ديوانگان آن را نميگويند، پس ناگزير مدتي صبر كنيد شايد از اين كسالت بهبودي يابد و يا بميرد و شما از شرش راحت شويد.[3]
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿٢٦﴾ فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ ۙ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ ۖ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا ۖ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ﴿٢٧﴾
نوح گفت: پروردگارا! مرا در برابر اين كه تكذيبم مى کنند یاری کن (26) پس به او وحى كرديم كه زير نظر ما و با وحى ما كشتى بساز، و چون فرمان ما رسيد و تنور به فوران آمد، از هر نوع حيوانى دو تا [نر و ماده]، و همچنين خانوادهات را روانه كشتى كن، به جز كسى از آنان كه حكم عذاب بر او صادر شده است، و در بارهى كسانى كه ظلم كردند با من سخن مگو، که قطعا آنها غرق خواهند شد (27)
نوح (عليهالسلام) از خدا درخواست نصرت ميكند، و می گوید: خدايا ! عوض تكذيب ايشان تو مرا ياري بده . ممکن هم هست معنا این گونه باشد، خدايا ! مرا با همان وسيلهاي كه اين مردم آن را تكذيب كردند ياري ده، يعني با آن عذابي كه اين ها تكذيبش كردند و گفتند: [فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين، اگر از راستگویانی آن چه را که وعده داده ای برای ما بیاور (هود/32)] مرا نصرت بده، مؤيد اين احتمال اين است كه نوح (عليهالسلام) درخواست كرده بود كه [رب لا تذر علي الارض من الكافرين ديارا، پروردگارا! از کافران دیاری را بر روی زمین باقی نگذار (نوح/26)] . و چون درخواست نصرت كرد پس به او وحي كرديم تا تحت مراقبت و محافظت ما و بر اساس تعليم و دستورات غيبي كه به تدريج ميرسد کشتی را بساز. همین که فرمان ما فرا رسید و غرق شدن قوم تو قطعی شد، به نشانه ی فرا رسیدن عذاب، از درون تنورهاي آتش آب به طرف بالا فوران كند، پس بلافاصله دو جفت نر و ماده از هر نوع را داخل کشتی کن و نیز خانوادهات را . كه مراد از آن هم خانواده او و هم مؤمنين به اوهستند، چون در سوره هود گروندگان و مؤمنين به او را با خانواده او ذكر كرده.پس معلوم ميشود در اينجا همه آنهايي كه با نوح به كشتي درآمدند اهل آن جناب به حساب آمدهاند .اما همسر و پسر او چون كافر بودند از سوار شدن بر كشتي امتناع ورزيدند، و پسر او با اين كه به كوه پناهنده شد غرق گشته، قضاي حتمي دربارهاش جريان يافت . فرموده: من تو را نهي ميكنم از اين كه با من درباره اين كفار حرفي بزني، تا چه رسد به اين كه وساطت كني، چون غضب من شامل آنان شده، كه هيچ چيز آن را دفع نميكند.[4]
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿٢٨﴾ وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ ﴿٢٩﴾
و چون تو با همراهانت بر كشتى نشستى، بگو: ستايش خدايى را كه ما را از چنگ گروهستمگران نجات داد (28) و بگو: پروردگارا! مرا در جايى پر بركت فرود آور، که تو بهترین فرود آورندگانی (29)
خداي تعالي به نوح تعليم ميدهد كه بعد از جاي گرفتن در كشتي خدا را بر اين نعمت كه از قوم ظالمان نجاتش داد حمد گوید، چون خبر ميدهد از اين كه حتما آنان غرق ميشوند و تو نجات پيدا ميكني، و نيز تعليم ميدهد كه از خدا در خواست كند تا از طوفان نجاتش داده، در زمين فرودش آورد، فرود آوردني مبارك و داراي خيري بسيار و ثابت، چون او بهترين منزل دهندگان است .و از همين كه او را مامور كرده تا حمد و ستايشش كند، و صفات جميلش را بر شمارد، بر ميآيد كه نوح از بندگان مخلص خدا بوده، چون خدا منزه است از اين كه به غير مخلصين چنين دستوري دهد، و منزه است از توصيفي كه غير مخلصين براي او ميكنند،همچنان كه فرموده: [سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين، خدا منزه است از آن چه توصیفش می کنند، مگر توصبفی که بندگان مخلص او می کنند (صافات/16)] .و اگر خداي عز و جل از نقل داستان نوح و طوفانش تنها به فرمان خود اكتفا كرد كه فرمان به غرق آنان داد، و ديگر از غرق شدن آنان چيزي نفرمود، براي اشاره به اين بوده كه آن چنان محو و نابود شدند كه خبري از ايشان باقي نماند كه به گفته آيد . و نيز اشاره به عظمت قدرت الهي است .و هم براي اين بوده كه مردمان ديگر را، از خشم خود بيمناك سازد و كفار و نابودي آنان را امري ناچيز و بي اهميت جلوه دهد، و به همين جهت است كه از داستان هلاكت آنها چيزي نگفت، و به سكوت گذراند.[5]
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ ﴿٣٠﴾
در حقيقت، در اين [ماجرا] عبرتهايى است، و ما همواره آزمایش کننده بوده ایم (30)
در اين جمله كه آخر داستان است خطاب را متوجه رسول خدا (ص) كرده و بيان ميكند كه اين دعوت و آنچه با آن جريان مييابد همه امتحاناتي الهي است، و منحصر به قوم نوح هم نیست، و شامل همه اقوام می شود.[6]
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ ﴿٣١﴾ فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُ ۖ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿٣٢﴾
سپس بعد از آنان نسلهايى ديگر پديد آورديم (31) و در ميانشان پيامبرى از خودشان روانه كرديم كه خدا را بپرستيد، جز او براى شما معبودی نیست، آیا نمی ترسید (32)
قرن از ماده اقتران به معنى نزديكى است، لذا به جمعيتى كه در عصر واحد زندگى مىكنند قرن گفته مىشود، از آنجا كه بشر نمىتواند بدون يك رهبر الهى باشد خداوند پيامبر بزرگى را براى نشر دعوت توحيد و آئين حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنان كه آيه بعد مىگويد: ما در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه پروردگار يكتا را بپرستيد و جز او معبودى براى شما نيست. سپس اين رسول الهى براى تاكيد بيشتر به آنها مىگفت: آيا در برابر اين دعوت صريح باز هم از شرك و بت پرستى پرهيز نمىكنيد. در اين كه اين قوم كداميك از اقوام بودند؟ و پيامبرشان چه نام داشت؟ مفسران با بررسى آيات مشابه آن در قرآن دو احتمال دادهاند: نخست اين كه منظور قوم ثمود است كه در سرزمينى در شمال حجاز زندگى مىكردند و پيامبر بزرگ الهى صالح براى هدايت آنها مبعوث شد، آنها كفر ورزيدند و راه طغيان پيش گرفتند، سرانجام به وسيله صيحه آسمانى ( صاعقهاى مرگبار ) از ميان رفتند . شاهد اين تفسير مجازات صيحه است كه در پايان آيات مورد بحث براى آنها ذكر شده. ديگر اين كه منظور قوم عاد است كه پيامبرشان هود بود و در بعضى از آيات قرآن سرگذشت آنها بلافاصله بعد از سرگذشت نوح آمده. اما با توجه به اين كه مجازات اين قوم طبق آيات 6 و 7 سوره الحاقه تندباد شديدى بود كه هفت شب و هشت روز آنها را در هم مىكوبيد روشن مىشود تفسير اول صحيح تر است.[7]
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَـٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿٣٣﴾
و اشراف قومش كه كافر شدند و ديدار آخرت را دروغ پنداشتند و در زندگى دنيا آنها را متنعّم ساخته بوديم، گفتند: اين، بشرى جز همانند شما نيست، از آنچه شما مىخوريد، مىخورد، و از آنچه مىنوشيد، می نوشد (33)
اشراف و بزرگان قوم كه فرو رفته در دنيا و فريفته زندگي مادي بودند عامه مردم را عليه پيغمبرشان ميشورانند .خداي سبحان به سه صفت آنها را ياد كرده: يكي كفر به خدا به خاطر عبادت غير خدا، و ديگري تكذيب روز قيامت، و اين دو صفت يعني كفر به مبدأ و معاد باعث شد كه ایشان، يكسره به دنيا رو آورند، و چون كه در زندگي دنيا هر جور خواستند رفتار كردند و زخارف و زينتهاي لذتبخش آن ايشان را به خود جلب كرد، صفت سومي در ايشان پيدا شد، وآن پيروي از هواي نفس و فراموشي هر حق و حقيقت بود، و به همين جهت از زبانشان گاهي انكار توحيد بيرون ميجست، و گاهي انكار معاد، و گاهي هم، رد و انكار دعوت رسالت، چون اين دعوت به دنياي ايشان و افسار گسيختگي آنان ضرر ميزد، و از پيروي هواي نفس بازشان ميداشت، پس به مردم عوام خود می گفتند: اين بشري است مثل شما، از آنچه شما ميخوريد و مينوشيد ميخورد و مينوشد و مقصودشان از این حرف تكذيب رسالت پیامبرشان بود، و از استدلالي كه كردند كه او مانند ساير مردم است چون مثل انسان ميخورد و مينوشد، معلوم ميشود كه براي انسان غير از خوردن و نوشيدن كه خاصيت حيوانيت است كمال و فضيلت ديگري سراغ نداشتهاند، و غير از خوردن و نوشيدن كه كمال و فضيلت حيوانات است سعادتي نميديدند، تنها خوشبختي بشر را در اين ميدانستهاند كه چون حيوانات در چريدن و لذت بردن آزاد باشد، همچنان كه قرآن كريم در وصف اين گونه مردم فرموده: [اولئك كالانعام، آنان چون چارپایانند(اعراف/ 179)] و نيز فرموده: [و الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام، کسانی که کافر شدند سرگرم لذت بردنند می خورند آن چنان که چارپایان می خورند (محمد/12)] .[8]
وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ ﴿٣٤﴾ أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ ﴿٣٥﴾ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿٣٦﴾
و اگر از بشرى مثل خودتان اطاعت كنيد، البته در آن صورت زیانکارید (34) آيا به شما وعده مىدهد كه وقتى مرديد و خاك و استخوان شديد باز شما [از گور، زنده] بيرون آورده می شوید؟ (35) دور است، دور آن چه وعده داده می شوید (36)
مقصودشان اين بوده كه پيروي او با اين كه بشري مانند شما است و هيچ فضيلتي بر شما ندارد، مايه خسران و بطلان سعادت زندگي شما است، چون جز حيات دنيا حيات ديگري نيست، و در اين زندگي هم جز آزادي در لذت سعادتي نيست، و اگر بخواهيد از كسي اطاعت كنيد كه بر شما فضيلتي ندارد، آزادیتان از دست ميرود، و اين مساوي با خسران شما است . او شما را وعده ميدهد كه بعد از آن كه مرديد و خاك و استخوان شديد مجددا از خاك بيرون ميشويد، يعني براي حساب و جزا مبعوث ميشويد،اما به هيچ وجه اين وعدهاي كه ميدهد شدني نيست.[9]
إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ ﴿٣٧﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ ﴿٣٨﴾
جز همين زندگانى دنيوى ما، هيچ نيست مىميريم و زنده مىشويم و ما زنده شدنى نيستیم (37) او جز مردى كه بر خدا دروغ مىبندد نيست و ما او را باور نداریم (38)
سپس با اين سخن انكار معاد را تاكيد بيشترى كردند كه غير از اين زندگى دنيا چيزى در كار نيست، پيوسته گروهى از ما مىميرند و نسل ديگرى جاى آنها را مىگيرد، و بعد از مرگ ديگر هيچ خبرىنيست ! و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد! سرانجام به عنوان يك جمع بندى در اتهامى كه نسبت به پيامبرشان داشتند چنين گفتند: او فقط مرد دروغگوئى است كه بر خدا افترا بسته، و به همين دليل ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد! نه رسالتى از طرف خدا دارد، و نه وعدههاى رستاخيز او درست است، و نه برنامههاى ديگرش، به همين دليل يك آدم عاقل به او ايمان نخواهد آورد.[10]
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿٣٩﴾ قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ ﴿٤٠﴾
گفت: پروردگارا! در برابر اين كه تكذيبم كردند، مرا یاری کن (39) فرمود: به همين زودى سخت پشيمان خواهند شد (40)
صالح (عليهالسلام) از خدا درخواست نصرت ميكند و می گوید: خدايا ! عوض تكذيب ايشان تو مرا ياري بده .ممكن هم هست چنين باشد: خدايا ! مرا با همان وسيلهاي كه اين مردم آن را تكذيب كردند ياري ده، يعني با آن عذابي كه اين ها تكذيبش كردند. اين جمله (به همين زودى سخت پشيمان خواهند شد) پاسخ پروردگار به صالح است در استجابت دعاي او. و پشيمان شدن قوم كنايه است از رسيدن عذاب انقراض. و معنايش اين است كه: سوگند ميخورم كه به زودي با فرا رسيدن عذاب، پشيماني ايشان را خواهد گرفت.[11]