وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۖ وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ ۚ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۶٢﴾
و هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمىکنیم، و نزد ما کتابى است که به حق سخن مىگوید، و آنان مورد ستم قرار نمى گیرند (۶۲)
فرمود: هیچ کس را بیش از مقدار استطاعتش تکلیف نمیکنیم، نه فردی و نه جمعی. به انسان غرایزی دادیم، برای تأمین غرایز آنها راه های حلال فراوان است، ما هرگز دستور ندادیم که غریزهای را تعطیل کند یا بر او چیزی را تحمیل کند، هر غریزهای که خدای سبحان به انسان عطا کرد راهِ حلالِ تأمین آن غریزه را هم در جلوی او گذاشت، و اگر در یک مقطع زمانی در سفر یا غیر سفر در حالت استثنایی ضرورتی پیش آمد تکلیف را هم از او برمیدارد. منتها انسان اگر بخواهد زندگیِ گیاهی و حیوانی نداشته باشد، بلکه زندگیِ انسانی داشته باشد، باید یک سلسله کوشش ها را تحمل بکند، یک سلسله آزمون ها را هم پشتسر بگذارد. فرمودند: اگر بخواهی از مرز حیوانِ بالفعل به انسانِ بالفعل برسی، یک سلسله آزمون هایی هست، در این آزمون ها بهشت در وسط است و اطرافش آزمون های تلخ، و جهنم در وسط است، و اطرافش آزمون های شیرین، بهشت پیچیده به رنج های آزمون های موقّت است، که کاملاً قابل تحمّل است، و جهنم پیچیده به لذّت هایی که دارای جاذبهٴ کاذباند. اگر کسی گرفتار این جاذبههای کاذب شد هر چه جلوتر رفت به جهنم نزدیکتر میشود، دفعتاً میبیند مشتعل شد، هر چه این آزمون های به حسب ظاهر دشوار را تحمل کند، برای او آسانتر میشود، دفعتاً متوجّه میشود که روح و ریحان نصیب او شد. بعد فرمود: اینچنین نیست که عقاید و اخلاق و اعمال از بین رفته باشد و ما در صحنهٴ قیامت راهی برای محاسبه نداشته باشیم، همهٴ این ها محفوظ است، ما کتابی داریم که اعمال در آن کتاب محفوظ است. لکن جریان کتاب از قبیل این دفترهای عادی نیست. در قرآن کریم فرمود: هر کس هر کاری انجام بدهد او را میبیند ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ، پس هر که به اندازهى ذرهاى نیکى کند آن را ببیند و هر که به اندازهى ذرهاى بدى کند آن را ببیند، زلزله/۷و۸﴾ حقیقتِ عمل را میبیند، چه کسی این حقیقت را به او نشان میدهد؟ فرمود: این عمل حاضر میشود او میبیند، ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً، روزى که هر کس هر آنچه از نیک و بد کرده است حاضر مىیابد، آل عمران/۳۰﴾ یک عدّه مأمورانی هستند که عمل را حاضر میکنند به او نشان میدهند. یکی از آن کسانی که عمل را حاضر میکند، یا مهمترین کسی که عمل را حاضر میکند خود عامل است، برای این که ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ، [در آن روز] هر کس داند چه حاضر کرده است تکویر/۱۴﴾, یعنی خود انسان با اردویی میآید، و همهٴ اعمال را همراه خودش دارد، انسان که تنها نمیآید، وقتی انسان وارد صحنهٴ قیامت شد، از درون او همهٴ این اعمال پَر میکشد، این صحیفهٴ نفس چیست؟ این جایگاه کجاست؟ این کتاب چیست که ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً، و روز قیامت براى او نامهاى که آن را گشوده مىبیند بیرون مىآوریم، اسرا/۱۳﴾؟ الآن بسته است، یوم القیامه باز میشود که آن روز «یوم النشور» است، همهٴ اعمال باز میشود انسان متن عمل را میبیند. پس اگر خود انسان اعمال را به همراه میآورد، این کتاب الله است، شهود هم که همراه اوست، اعضا و جوارح شهودند، آن زمین و زمان شاهد است، پس دیگر جا برای انکار نیست فرمود: اصلاً ظلم در قیامت ذاتاً منتفی است.[۱]
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَهٍ مِّنْ هَـٰذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِّن دُونِ ذَٰلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ ﴿۶٣﴾ حَتَّىٰ إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ ﴿۶۴﴾
نه، بلکه دلهاى آنان از این [حقیقت] در غفلت است، و آنان کارهاى [نارواى دیگرى] جز این دارند که پیوسته مرتکب مىشوند (۶۳) تا وقتى که عیّاشان آنها را به عذاب گرفتار ساختیم، به ناگاه نالههاى دردناک سر مىدهند (۶۴)
چرا آنها نمیپذیرند؟ برای این که آنها در قبال مؤمنین دو گِیر دارند، درباره مؤمنان، فرمود: این ها هم آدمهای خوبیاند، باورشان و عقیدهشان درست است، هم کارِ خوب میکنند، چون معتقدند، در برابر حق موضع نمیگیرند، حقپذیرند، مستکبِر نیستند، متواضع هستند. و برای انجام اعمال صالح از یکدیگر سبقت می گیرند. اما این گروه هم بدعقیدهاند، هم بدعمل، بدعقیدهاند چون حق را انکار میکنند، بدعملاند چون به فساد و گناه مبتلایند، فرمود: دل هایشان نسبت به این کتاب آسمانی و دعوتش در غفلت هستند، یعنی، راهِ نفوذ معرفت و اندیشه به دل بسته است، چون گناه، درِ دل را قفل میکند، اینها در برابر مؤمنان، کافر، معصیتکار، منکر حقّ، و بدعمل هستند. مؤمنان این ویژگی ها را دارند، ﴿وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ﴾ ﴿وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ﴾ ﴿یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾، اما این گروه الحادی در هرجا معصیت است این ها حضور دارند، این ها عاملِ معصیتاند، در برابر مؤمنان که عاملِ حسناتاند، میفرماید: ما به این ها مهلت میدهیم تا روزی که کیفر الهی برسد، البته دیگران هم معذّب هستند، اما مترفین بیش از دیگران یا اول آنها را تعذیب میکنند. «جُئار» ناله و استغاثه است، یک حیوان وقتی به تَله افتاد نالهاش بلند است و کمک میطلبد این را میگویند «جُئار» فرمود: شما ناله میکنید که از چه کسی کمک بگیرید؟آنها که میگفتید: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی، آنها را عبادت نمىکنیم جز براى این که ما را به خدا نزدیک کنند، زمر/۳﴾ کاری از آنها ساخته نیست کار فقط از ذات اقدس الهی است و به دستور خدا مأموران الهی باید انجام بدهند.[۲]
لَا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ ۖ إِنَّکُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ ﴿۶۵﴾ قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ فَکُنتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ تَنکِصُونَ ﴿۶۶﴾ مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ ﴿۶٧﴾
امروز زارى مکنید که قطعا شما از جانب ما یارى نخواهید شد (۶۵) همانا آیات من بر شما خوانده مىشد و شما به عقب خود برمی گشتید (۶۶) و متکبّرانه در شبنشینى خود از آن بد مىگفتید (۶۷)
ناله نکنید برای این که محصول سیّئات اعتقادی و عملیِ خودتان را دارید میچشید. حالا دلایلی که خدا اقامه میکند میفرماید:آیات الهی بر شما تلاوت میشد، سنّت بد شما این بود که ۱) همیشه به عقب برمیگشتید، ۲) در برابر وحی الهی در برابر قرآن برخورد مستکبرانه داشتید، ۳) شب ها محفلی ومجلسی داشتید، دور هم جمع میشدید برای دوتا کار: یکی برای فحش دادن، یکی برای مسخره کردن. «سامِر» عضو شبنشین را میگویند، مُسامره، یعنی شبنشینی، این مسامره کردن و محفلی بودن و عضو شبنشینی بودن برای دو کار بود: یکی برای هُجر بود یکی برای هَجر بود، هُجر یعنی فحش دادن هَجر یعنی مسخره کردن.[۳]
أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ ﴿۶٨﴾
آیا در این سخن تفکّر نکردهاند، یا چیزى براى آنها آمده که براى پدران پیشین آنها نیامده است؟ (۶۸)
می فرماید: چرا تدبّر نکردید، ما که با برهان با شما حرف زدیم؟ اگر بگویید که در گذشته چنین چیزی نبود، دروغ است، ما هیچ وقت ملّتی را بدون وحی نگذاشتیم، یا پیغمبر بود، یا امام بود، یا علمای ربّانی بودند، بالأخره کتاب در بین مردم بود ولو زمان فترت، پیغمبر نبود ولی آثار دینی او بود، شما عمداً «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم، کتاب خدا را به پشت سرشان انداختند» علمایتان را رهبران مذهبیتان را خانهنشین کردید، وگرنه هیچ ملّتی بدون رهبر الهی نیست. فرمود: یا یک حرفِ تازهای آمده که گذشته سابقه نداشته، که این هم نیست، چون گذشته هم سابقه داشته، الآن هم سابقه دارد. این ها میگفتند: چیزی را که نیاکان ما بپذیرند این حق است، چیزی را که نیاکان ما نپذیرند این باطل است. دوتا جملهای که از این ها مانده است یکی دربارهٴ حق بودنِ بتپرستی میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ، بلکه گفتند: ما پدران خود را بر آیینى یافتهایم و ما بر آثار ایشان هدایت شدهایم، زخرف/۲۲﴾، یکی هم دربارهٴ بطلان دعوت انبیا (علیهم السلام) میگفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ، مومنون/۲۴﴾ ما از نیاکانمان درباره این دین چیزی نشنیدیم، پس معلوم میشود این دین باطل است، توحید باطل است، این ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ دلیلشان برای بطلان حرف انبیا بود، چرا؟ برای این که جامعهٴ تقلیدمحور، یعنی تقلیدِ کور، تقلید از آباء، نه تقلیدِ حق، میگوید: آنچه را که پدران ما میکردند به عنوان آثار باستانی برای ما حق است آنچه را این ها نمیکردند باطل است.[۴]
أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ ﴿۶٩﴾
یا پیامبر خود را درست نشناختهاند که انکارش می کنند (۶۹)
قریش رسول خدا را به این خصوصیات میشناختند و سوابق حال او را داشتند، که کودکی یتیم بود،که پدر و مادر خود را در کودکی از دست داده بود، و در هیچ مکتبی درس نخواندهف و از هیچ مؤدبی ادب نیاموخته، و هیچ کس در تربیت او دخالت نداشته، و تا آن روز احدی از او کار زشتی ندیده، و عملی که طبع سلیم و عقل سالم آن را قبیح بداند انجام نداده، نه به ملک کسی طمع کرده، و نه حرص بر مالی داشته، و نه حرصی به جاه از خود نشان داده . خوب، وقتی چنین کسی مردم را به سوی فلاح و سعادتشان دعوت نمود، و به آنچه از معارف که عقل در برابرش زانو میزند، و به شریعتی و کتابی که عقل ها را خیره میسازد، دعوت میکند، باید او را بپذیرند.[۵]
أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ ۚ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ ﴿٧٠﴾
یا مىگویند او جنون دارد؟ نه [چنین نیست] بلکه او [دین] حق را برایشان آورده، ولى بیشترشان حقیقت را خوش ندارند (۷۰)
اگر اینان از ایمان نیاوردن شان به اسلام عذر میآوردند به این که او دیوانه است، دروغ میگویند، بلکه بیزاری شان از ایمان، به خاطر این است که او حق آورده، و اکثر آنان از حق کراهت دارند . اگر این که گفتند: او دیوانه است حق باشد، باید سخن گفتنش نامربوط و نامنظم و بی معنا، و سراپا اشکال باشد، چون وقتی عقل کسی اختلال یابد کلامش هم مختل میشود و بدون هدف حرف میزند، ولی میبینیم که کلام او چنین نیست و او جز به سوی حق نمیخواند و جز حق نیاورده. در این آیه اگر کراهت را به اکثر نسبت داده، بدین جهت است که (تمامی کفار از حق کراهت ندارند، چون بسیاری از ایشان به خاطر نداشتن درک و فهم لازم، کورکورانه از دیگران تقلید میکنند) بسیاری از ایشان مستضعفند که اعتنایی به خواستن و نخواستن شان نیست.[۶]
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ ۚ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ ﴿٧١﴾
و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى مىکرد، قطعا آسمانها و زمین و هر که در آنهاست تباه مىشد، ولى ما پندنامهشان (قرآن) را بدیشان دادیم، اما آنها از [آنچه مایه] یادآوری شان است رویگردانند (۷۱)
اگر حق، تابع هوای این ها باشد، کلّ آسمان و زمین متلاشی میشود، این فروپاشی نظامِ هستی است چرا؟ برای این که فرمود: ﴿مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ، خدا فرزندى اختیار نکرده و با او معبودى دیگر نیست، و اگر چنین مىبود قطعا هر خدایى آنچه را آفریده بود با خود مىبرد، و حتما بعضى از آنان بر بعضى دیگر برترى مىجستند، منزه است خدا از آنچه وصف مىکنند، مؤمنون/۹۱﴾ اگر چند خدا بخواهند عالَم را اداره کنند این منشأ فساد می شود، زیرا هر خدا علمِ خاص دارد، خِرد مخصوص دارد، با علمِ خاصّ خود میخواهد جهان را اداره کند، جهان متلاشی می شود (این دربارهٴ مبدأ). دربارهٴ معاد هم باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» دو جا به مسئلهٴ معاد اشاره کرده ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ، مؤمنون/۱۱۵﴾ فکر کردید عالَم یاوه و بیهوده است یعنی مرگ، پوسیدن است؟ در حالی که مرگ از پوست به در آمدن است، و انسان است که مرگ را میمیراند، نه این که مرگ انسان را بمیراند، و انسان یک موجود ابدی خواهد بود. حرف سوم این ها همین بودکه گفتند: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ، مؤمنون/۳۷﴾ پس اگر بخواهد حق تابع هوای این ها باشد، یعنی معادی در عالَم نباشد، مبدأ توحیدی (یک خدا) هم نباشد، زندگی همین بین گور و گهواره خلاصه بشود، یعنی، هیچ حساب و کتابی در عالَم نیست، هیچ نظمی و ناظمِ حکیمی در کار نیست، طولی نمیکشد که نظامِ کیهانی متلاشی خواهد شد. اگر بیاییم ـ معاذ الله ـ دست از شریعت برداریم و برابر مِیل این ها عمل کنیم، ممکن است کلّ زمین و آسمان ها و ملائکه از بین نروند، این ها سرِ جایشان محفوظ باشند، ولی نظامِ حاکم بر جهان نظامِ طغیان و تجاوز و تعدّی و ظلم و فساد میشود که فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ، فساد و تباهى در خشکى و دریا به سبب آنچه دستهاى مردم [از گناهان] فراهم آورده پدیدار گشت، روم/۴۱﴾. لذا فرمود: اگر حق در جهانبینی تابع این ها باشد کلّ نظام متلاشی میشود، و اگر حق به معنای شریعت و قانون تابع این ها باشد فساد دامنگیر میشود. بعد فرمود: ما دینی آوردیم که گذشته از این که نام خدا و یاد خدا را در شما احیا میکند، شما را صاحبنام میکند، به شما هویّت میدهد، شما را آزاد میکند. فرمود: ﴿بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ﴾ شما گمنام بودید الآن نامدار شدید، گفتند: شان و نام خودشان صرفنظر کردند.[۷]
به عبارت دقیقتر و نیز به بیان سازگارتر با آنچه که قرآن در باره دین قیم دارد: انسان یکی از حقایق این عالم است که وجودش مرتبط با تمامی عالم میباشد، و این موجود هدفی دارد که همان سعادت او است، و برای رسیدنش به آن، خط مشی و مسیری برایش معین شده، همان طور که سایر انواع موجودات نیز چنینند. پس هستی عمومی عالمی انسان و هستی خصوصیاش، وی را مجهز به قوا و آلاتی کرده که مایه سعادت و کمال او است، و طریقی از اعتقاد و عمل برایش معین نموده که او را به آن سعادت میرساند – یعنی اعتقادات و اعمالی معین – واسطه بین او و بین سعادت او است که نامش را دین میگذاریم، که به مقتضای نظام عمومی عالمی، و نظام خاص انسانی تَعَیٌین یافته است، و به عبارتی دیگر آن را فطرت نام میگذاریم، و این طریق و این واسطه تابع آن نظام است.[۸]
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ ۖ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿٧٢﴾
آیا از ایشان مزدى مىخواهى؟ ولى مزد پروردگارت بهتر است که بهترین روزى دهندگان است (۷۲)
در این آیات چهار عذر برای اعراض کنندگان از دعوت حق آمده: اولین آنها جمله (افلم یدبروا القول) بود، که مربوط به فهم قرآن بود. دومی آنها جمله (ام جاءهم ما لم یات آباءهم الاولین) بود، که مربوط به شریعت اسلام است که رسول خدا (ص) به سوی آن دعوت میکرد. سومی جمله (ام یقولون به جنه) بود، که مربوط به شخص رسول خدا (ص) بود. چهارمی جمله (ام تسألهم خرجا) است که راجع به سیره و رفتار آن جناب میباشد.خداوند میفرماید: تو از ایشان خراجی خواستهای یعنی مالی از ایشان خواستهای که به عنوان باج و ماهیانه و مزد به تو بدهند؟ آنگاه بینیازی رسول خدا (ص) را از آن ذکر نموده، میفرماید: مزد پروردگارت بهتر است و او بهترین روزی دهندگان است، یعنی رازق تو خدا است، و تو احتیاجی به مزد ایشان نداری.[۹]
وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿٧٣﴾ وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ ﴿٧۴﴾
و به راستى تو حقا آنها را به راه راست مىخوانى (۷۳) و کسانى که به آخرت ایمان ندارند، حتما از راه [درست] منحرف اند (۷۴)
صراط مستقیم به معنای راه واضح و روشنی است که نه در آن اختلاف تصور شود و نه تخلف. پس حق، همان صراط مستقیم است، چون فرموده: که رسول خدا (ص ) به سوی حق هدایت میکند، پس لازمهاش این میشود که به سوی صراط مستقیم هدایت کند. سپس از آنجایی که فرمود: کفار از حق کراهت داشته و گریزانند، قهرا از صراط مستقیم انحراف دارند، و به بیراهه میروند .و به بیانی دیگر: دین حق، عبارت است ازمجموعهای از تکالیف اعتقادی و عملی، و این تکلیف ها جز با مساله حساب و جزاء تمام نمیشود، چون اگر بنا باشد به نیکوکار مزد و به بدکار کیفر داده نشود، او امیدی به کار نیک و ترسی از کار زشت خود ندارد، و در نتیجه تکلیف به کار نیک و اجتناب از کار زشت لغو و بیهوده میشود. قرآن کریم روز قیامت را برای پاداش و کیفر معین فرموده. و چون کفار به روز قیامت ایمان ندارند، دیگر دین در نظر آنان مفهومی ندارد و آنها حیاتی جز حیات مادی دنیا برای خود سراغ ندارند، در نتیجه سعادت و خوشبختی را جز رسیدن به لذائذ مادی و تمتع به لذات شکم و پایین شکم نمیبینند، و لازمه آن همین است که جز هوی و خواهش نفس را پیروی نکنند، حالا این خواهش نفسانی موافق با حق باشد یا مخالف با آن .پس خلاصه این دو آیه این شد که: این ها به تو ایمان نخواهند آورد، چون تو ایشان را به سوی صراط مستقیم میخوانی و این ها از صراط دور افتاده اند.[۱۰]
وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿٧۵﴾ وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ ﴿٧۶﴾ حَتَّىٰ إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ ﴿٧٧﴾
و اگر به آنها رحم کنیم و بلایى که بدان گرفتارند از ایشان برطرف سازیم، باز در طغیان خود، سرگشته لجاجت می ورزند (۷۵) و به راستى ایشان را گرفتار عذاب کردیم، ولى در مقابل پروردگارشان، نه فروتنى کردند، و نه تضرّع مى کردند (۷۶) تا وقتى که درى از عذاب سخت به رویشان مىگشاییم، که به ناگاه از همه جا قطع امید کنند (۷۷)
میفرماید: اگر ما به ایشان رحم کنیم و گرفتاریشان را برطرف سازیم، باز رو به ما نمیآورند، و با شکر خود نعمت ما را تلافی نمیکنند، بلکه بر تمرد خود از حق و لجاجت در باطل اصرار میورزند، و در طغیان خود اصرار نموده و میخواهند به آن ادامه دهند، ما بارها آنها را به عذاب خود گرفتار کردیم، با این وجود به درگاه پروردگار خود تضرع و خضوع نکردند، پس این ها نه صراط حق به دردشان میخورد و نه رحمت، و نه ترساندن با نشان دادن عذاب. مقصود از عذاب در این آیه، عذاب خفیف است. عذابی که دست آدمی به کلی از هر جایی کوتاه نشود .شاهد این مدعا قرینهای است که در آیه بعدی قرار دارد، چون در آنجا عذاب شدید را مقابل این عذاب قرار داده. پس همچنان به حال خود باقی هستند، نه رحمت در آنها اثر میگذارد و نه عذاب، تا آن که دری از عذاب شدید – که همان مرگ است – به رویشان باز کنیم، مرگی که دنبالش عذاب آخرت است و این مرگ هم ناگهانی میرسد، و به کلی از خیر مایوس شان میکند.[۱۱]
وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ ۚ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ ﴿٧٨﴾ وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿٧٩﴾ وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٨٠﴾
و اوست [خدایى] که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد، امّا کمتر سپاسگزاری می کنید (۷۸) و اوست که شما را در زمین پدید آورد و به سوى او محشور می شوید (۷۹) و اوست آن که زنده مىکند و مىمیراند و آمد و شد شب و روز از اوست، پس چرا تعقل نمى کنید؟ (۸۰)
شکر، تنها به این نیست که کسی بگوید «الحمد لله»، شکرِ اصلی، صرفِ نعمت است در راهی که خدای سبحان این نعمت را برای آن راه مشخص نموده، و انسان را راهنمایی کرده است. در بخشهایی از قرآن کریم فرمود: ما با این که به این ها چشم و گوش و عقل دادیم، این ها از آنها استفاده نکردند. سؤال: آنها که همهٴ بهرههای مادّی را میبرند در ساختن خانه، کشاورزی، دامداری، تجارت، ازدواج، جنگ و صلح ها، و… از همهٴ مجاری ادراکی هم که استفاده میکنند، چرا این ها از گوش وچشم و دل بهره نبردند؟ کدام بهره را باید ازآنها ببرند که نبردند؟ برای این که این ها خلقت را به طبیعت نسبت دادند، و بهرههای طبیعی و مادّی میبرند، لذا بهرهٴ از چشم و گوش این نیست که انسان حیاتِ حیوانی داشته باشد، بلکه این است که در کلّ عالَم سفر کند، هر چیزی را مخلوقِ خدا بداند، فعلِ خدا بداند. چنین امّتی موحّدانه زندگی میکنند، این ها هستند که از چشم وگوش و دل شان بهره میبرند، لذا نه بیراهه میروند، نه راه کسی را میبندند، نه دروغ میگویند، نه دروغ را تحمل میکنند. بعد فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ خدای سبحان شما را در زمین خلق کرد، و مرگ هم بین راه است، نه پایان راه. این انسان متحرک، بدون این که در وسط راه نابود بشود، سیرش را ادامه میدهد تا به عذاب یا ثواب الهی برسد. پس مرگ به این معنا نیست که این انسان چند صباحی نابود بشود بعد دوباره زنده بشود، انسان کادح است إلی ربّه ﴿کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ، با تلاش و رنجى فراوان به سوى پروردگارت مىروى، پس دیدارش خواهى کرد انشقاق/۶﴾ بین راه هرگز نه تعطیل میشود نه ابطال. بدن میپوسد، ولی بالأخره یک بدن دیگری در برزخ هست تا در قیامت آن بدنِ اصلی زنده بشود، پس انسان بدون این که وسط راه نابود بشود این راه را ادامه میدهد، این همان رجوع به قیامت است، رجوع به لقای خداست، رجوع به اسمای حسنای الهی است. بعد فرمود: او کسی است که در دنیا یک عدّه را حیات می بخشد، یک عدّه را میمیراند. و این که شب جای روز را میگیرد، روز جای شب را میگیرد، این با یک نظمِ حسابشده است. فرمود: شما اگر عاقل میبودید از این بهرههای حسّی که امور تجربی است کمک میگرفتید و جهان را به عنوان خلقت میدیدید.[۱۲]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره مومنون، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۴ (۴/۰۳/۹۰) [۱]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره مومنون، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۴ (۴/۰۳/۹۰) [۲]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره مومنون، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۴ (۴/۰۳/۹۰) [۳]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره مومنون، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۴ (۴/۰۳/۹۰) [۴]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره مومنون، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۶و۲۷ (۹و۸/۰۳/۹۰) [۷]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره مومنون، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۸ (۱۰/۰۳/۹۰) [۱۲]